ابعاد انسان ساز مکتب اسلام
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره ابعاد انسان ساز مکتب اسلام
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 22 م‍ه‍ر 1357

زمان (قمری) : 11 ذی القعده 1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 5

موضوع : ابعاد انسان ساز مکتب اسلام

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم پاریس درباره ابعاد انسان ساز مکتب اسلام

سخنرانی

‏زمان: 22 مهر 1357 / 11 ذی القعده 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو  ‏

‏موضوع: ابعاد انسان ساز مکتب اسلام‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

شاه در اندیشۀ انتقام

‏     الآن به من اطلاع داده اند که شاه تصمیم گرفته است که فردا در این اعتصاباتی که‏‎ ‎‏مسلمانها، برای آن کشته هایی که داده اند بنا دارند که اعتصاب کنند، می خواهد یک‏‎ ‎‏قتل عام بزرگی بکند. من این را کراراً گفته ام که این آدمْ اعصاب خودش را از دست داده،‏‎ ‎‏الآن به طور جنون آمیز دارد زندگی می کند؛ و چون اواخر عمرش را دارد می گذراند، از‏‎ ‎‏این جهت می خواهد که انتقام بگیرد از ملت ایران. تا حال هر چه جنایت بوده است کرده‏‎ ‎‏است؛ حالا هم که مردم ایستاده اند و می گویند که باید بروی، احساس این را کرده است‏‎ ‎‏که باید برود و به طور جنون آمیز می خواهد که مردم را قتل عام کند و برود. در یکی از‏‎ ‎‏حرفهایش گفته بود که من اگر بنا شد بروم، ایران را به یک تلِّ خاک برمی گردانم و‏‎ ‎‏می روم، یک تلّ خاکش می کنم ایران را و می روم. حالا معلوم می شود که می خواهد‏‎ ‎‏عمل کند به این. امروز مطلع شدم؛ یعنی گفتند که تلفن شده است از ایران که آمادگی‏‎ ‎‏دارد پیدا می کند برای اینکه مردم را یک کشتار عظیمی بکند.‏

شاه خواهد رفت

‏     و ما نمی دانیم که باید با این دستگاه چه بکنیم؟ ملت مظلوم ایران نمی دانند که با این‏‎ ‎‏آدمی که الآن جنون پیدا کرده است و اعصابش از بین رفته است باید چه بکنند؟ باید چه‏‎ ‎‏فکری ما بکنیم؟ من ناراحتم از فردا که مبادا این مطلب صحیح باشد و این مردم را به‏‎ ‎‏مسلسل ببندد و به تانک و توپ ببندد و تلافی کند و آخری که می خواهد برود دیگر‏‎ ‎‏کسی را نگذارد و برود. ما گرفتار یک همچو موجودی هستیم و باید دعا کنیم. باید دعا‏

‏کنیم که خداوند به خیر بگذراند این کار را، که اگر چنانچه عملی بشود، یک مصیبت‏‎ ‎‏بزرگی بر ایران وارد می شود. گرچه رفتن این، همۀ مصیبتها را جبران می کند، لکن چرا‏‎ ‎‏باید ما مجال به این داده باشیم که این کارها را بکند. البته مسلسلهای امریکا و سلاحهای‏‎ ‎‏امریکا پشت سر این است و الاّ همچو مجالی مردم به او و دولت او نمی دادند؛ اما حالا‏‎ ‎‏هست. الآن باز مستشارهای امریکایی هستند و این هم آخر عمرش هست و او خواهد‏‎ ‎‏رفت.‏

‏     آن چیزی که می خواستم به آقایان بگویم و فردا هم اگر چنانچه مجلسی داشتیم، فردا‏‎ ‎‏هم باز تذکر می دهم و قبل از این تذکر، این را عرض بکنم که فردا مجلسی که ما داریم‏‎ ‎‏مال همۀ دانشجویان و کسانی که در اینجا، در خارج، اقامت دارند از ایرانی های خودمان؛‏‎ ‎‏این مجلس مال همه است و مثل منزل من می ماند که منزل همۀ آقایان است و درِ آن باز‏‎ ‎‏است برای اینکه هر کس بیاید، مجلس هم اگر چنانچه فردا اشکالی پیدا نکند، آن هم‏‎ ‎‏مجلس خود آقایان است و کسی در این دخالت ندارد؛ توهّمی شده است که کسی‏‎ ‎‏دخالت دارد، کسی مثلاً کنترل می کند. نه، همه با هم هستیم، همه با هم برادر هستیم، و‏‎ ‎‏کس معَینی بنای بر این کار نیست که دخالت داشته باشد. همۀ آقایان منزل خودشان است.‏‎ ‎‏آنجا هم اگر مجلسی باشد، همۀ آقایان با آن علی السواء هستند؛ همۀ ما نسبت به همه‏‎ ‎‏علی السواء هستیم؛ به همه تان علاقه دارم، دعا برای همه تان می کنم و صنف خاصی‏‎ ‎‏دخالت ندارند. توهّم این نشود که یک صنف خاصی در این امور دخالت دارند یا من با‏‎ ‎‏یک صنف خاصی رفاقت دارم؛ نه، با همۀ شما رفاقت داریم و همۀ شما را دعا می کنیم.‏

فاجعۀ نشناختن اسلام در همۀ ابعاد

‏     آنکه می خواستم تذکر بدهم، و اگر فردا هم مهلت پیدا بکنم و بشود که صحبت بکنم‏‎ ‎‏تفصیلش را بیشتر می دهم، این است که یک فاجعه ای برای اسلام از اول تا حالا بوده، و‏‎ ‎‏آن فاجعه اینکه اسلام را نشناخته اند. کسانی که بحث از اسلام کردند، چه در سابق و چه‏‎ ‎‏در لاحِق، اینها اسلام را با همۀ ابعادش نشناختند. هر کسی یک بُعدی از ابعاد اسلام را در‏‎ ‎‏آن نظر کرده است و همۀ مطالبی که در اسلام بوده است و در قرآن کریم بوده است، به‏

‏همان معنایی که خودش ادراک کرده، برگردانده. سابق ـ در قرنهای سابق ـ یک دسته‏‎ ‎‏متکلمین بوده اند که اینها روی فهم تکلم خودشان، روی فهم ادراک خودشان، اسلام را‏‎ ‎‏آنطور توجیه می کردند که خودشان فهمیده بودند. یک دسته فلاسفه بودند که روی‏‎ ‎‏فلسفه ای که آنها می دانستند، اسلام را به صورت یک فلسفه ادراک می کردند، خیال‏‎ ‎‏می کردند که مکتب فلسفی است. یک دسته عرفا و این طایفه بودند که اسلام را به فهم‏‎ ‎‏عرفانی توجیه می کردند، و اسلام را کاَنه یک مکتب عرفانی می دانستند تا این زمانهای‏‎ ‎‏آخر. از آن وقت تا این زمانهای آخر، اسلام چندین بعدش شناخته نشده بوده است و‏‎ ‎‏بعضِ از ابعادش را، البته شناخت تمام نه؛ اما خوب مقداری هر طایفه روی ادراک‏‎ ‎‏خودش، روی علم خودش، اسلام را مطالعه می کرده و همۀ آیات قرآن را و همۀ اخبار‏‎ ‎‏پیغمبر و ائمه ـ علیهم السلام ـ را روی آن ادراک خودش، برداشتی که خودش کرده بوده‏‎ ‎‏است از اسلام، روی آن برداشت حساب می کرده؛ همۀ اوراق را برمی گردانده به آن‏‎ ‎‏ورقی که خودش فهمیده است و لهذا از این بُعدی که اسلام دارد، که بُعد دنیایی اش و‏‎ ‎‏حکومتش است، آنجا وقتی که ببینید، هیچ خبری نیست؛ همۀ آن، مسائل فلسفی و‏‎ ‎‏عرفانی است؛ اما وظیفۀ مردم حالا که دارند زندگی می کنند، چه است و کیفیت حکومت‏‎ ‎‏اسلام چه حکومتی است، و مردم چه جور باید برخورد داشته باشند با طبیعت، هیچ در‏‎ ‎‏کلمات آنها دیده نمی شود. آنها همه اش راجع به مسائل مابعدالطبیعه و مسائل عرفانی و‏‎ ‎‏فلسفی و اینطور چیزها بحث کرده اند، تا آمده است و رسیده است نوبت به این قشر‏‎ ‎‏متأخر. اینها عکس آنها عمل کردند؛ یعنی آن ابعادی که اسلام در معنویات داشته است،‏‎ ‎‏در فلسفیات داشته است، در عرفانیات داشته است، آنها را بکلی کنار گذاشته اند و همین‏‎ ‎‏ورق ظاهر را دیده اند؛ یعنی اسلام را یک مکتب مادی تصور کرده اند. آنطوری که آنها‏‎ ‎‏یک مکتب معنوی که از مادۀ اصلش کأنّه جداست، تصور کرده بودند و حتی آیاتی که‏‎ ‎‏راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشرکین واقع شده بود، آنها را هم توجیه کرده بودند‏‎ ‎‏به قتال با نفس و امثال ذلک. در مقابل آنها الآن از چند سالی پیش، در این وقتی که مثلاً‏‎ ‎‏علوم غرب به ما رسیده است و عرض می کنم که آن تبلیغات اینها رسیده است، اینها در‏

‏عین حالی که مسلمانند، در عین حالی که همان طور که آنها بوده اند، در عین حالی که‏‎ ‎‏خوبند لکن شناختشان از اسلام همان شناخت مادیت اسلام است. آنها دعوت به باطن‏‎ ‎‏می کردند و از ظاهر و از طبیعت غافل بودند، اینها دعوت به مادیت می کنند و از معنویت‏‎ ‎‏غافلند، و این هر دو اشتباه است؛ اسلام نه محصور در آن معنویاتی است که آنها‏‎ ‎‏می گویند، دارد معنویات؛ اما محصور نیست و نه در محصور این مادیاتی است که اینها‏‎ ‎‏می گویند؛ یعنی مادیات را دارد لکن محصور به این نیست.‏

اسلام، مکتبی انسان ساز

‏     اسلام یک مکتبی است که برای انسان سازی آمده، و ما باید ببینیم که این انسان، که به‏‎ ‎‏قول بعضی ماهیتِ ناشناخته است، این انسان چه ابعادی دارد و چه احتیاجاتی دارد؟ و‏‎ ‎‏اسلام که برای انسان سازی آمده است، آیا جهت حیوانی این را فقط می خواهد بسازد،‏‎ ‎‏یا جهت معنوی او را می خواهد بسازد، یا انسان می خواهد بسازد؟ انسان مثل سایر‏‎ ‎‏موجودات نیست. سایر موجوداتْ مثل ـ مثلاً ـ حیوانات که حالا در درجۀ بعد از نباتات و‏‎ ‎‏معادن ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ اینها واقع شده است؛ حیوان همان حال طبیعی دارد و از ماوراءالطبیعه یک‏‎ ‎‏چیز کمی، یک احساسی، یک ادراکی؛ اما ادراک ناقص دارد و دیگر مراتب ندارد‏‎ ‎‏ماوراءالطبیعه اش؛ انسان، از این نقطۀ اول طبیعت تا آن آخری که یک موجود الهی‏‎ ‎‏می شود مراتب انسان است؛ یعنی یک انسان می تواند سیر بکند از عالم طبیعت تا ماورای‏‎ ‎‏طبیعت، و از ماورای طبیعت تا مرتبۀ الوهیّت سیر بکند تا برسد به اینکه آنجا را ادراک‏‎ ‎‏بکند.‏

انسان، موجود جامع

‏     انسان یک موجود جامع است نه یک موجود یک بُعدی یا دو بُعدی. موجودات‏‎ ‎‏دیگر بعضی شان یک بُعدی اند، بعضی دو بُعدی اند، بعضی چند بُعدی اند، لکن همۀ‏‎ ‎‏ابعاد وجود در سایر موجودات نیست. فقط انسان است در بین همۀ موجودات که یک‏‎ ‎‏موجود چندین بُعدی است که برای هر بُعدش احتیاجات دارد. برای رشد هر بُعد او،‏‎ ‎‏احتیاج دارد، احتیاجات دارد؛ و مکتبهایی که در عالم هست، در عالم طبیعت هست، هر‏

‏مکتبی را که شما بروید ملاحظه بکنید، به استثنای مکتب اسلام و مکتب توحیدی و‏‎ ‎‏مکتب انبیا، که درست دست ما نیست و از بین رفته است اما حالا اسلام محفوظ است، هر‏‎ ‎‏مکتبی را به استثنای مکتب اسلام که ملاحظه کنید، یک مکتب مادی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که انسان را‏‎ ‎‏حیوان تصور کرده است، یک موجودی که ‏‏[‏‏کارش‏‏]‏‏ همان خوردن و خوابیدن است،‏‎ ‎‏منتها بهتر خوردن و بهتر خوابیدن. حیوانات هم مشترکند با ما در خوردن و خوابیدن،‏‎ ‎‏لکن این مکتبها می خواهند انسان را یک حیوانی، اینطور ادراک کرده اند از انسان که این‏‎ ‎‏هم مثل سایر حیوانات هست که تمام چیزها و رشدهایی که دارد در همان ادراکات مادی‏‎ ‎‏دور می زند، در امور مادی دور می زند. اسم آن را گفته اند «امور عینی»؛ خیال می کنند که‏‎ ‎‏امر عینی عبارت از همین عالم طبیعت است، و حال آنکه عوالم دیگری هست که اینها‏‎ ‎‏ادراکش نکرده اند؛ و آنها ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ عوالم عینی بیشتر؛ یعنی از عینیتْ بیشتر حظ دارند تا عالم‏‎ ‎‏طبیعت. عالم طبیعت در آخرِ موجوداتِ عالمِ وجود واقع شده است؛ در آن آخرش واقع‏‎ ‎‏شده؛ یعنی منتهی الیه عالَمْ ـ عالَم وجود ـ عالَم طبیعت است؛ پست ترین عالَمها عالَم‏‎ ‎‏طبیعت است؛ و اینطور نیست که انسان فقط خودش باشد و همین طبیعت، و مرتبه ای‏‎ ‎‏نداشته باشد. انسان مراتب دارد. آن کسی که رفته سراغ آن مرتبۀ بالای انسان و از این‏‎ ‎‏مراتب غافل شده، اشتباه کرده. آن کسی که چسبیده است به این عالَم ماده، و مرتبۀ‏‎ ‎‏طبیعت را دیده و غافل از ماورای طبیعت است، این هم اشتباه کرده.‏

توجه اسلام به همۀ ابعاد انسان

‏     اسلام برای این انسانی که همه چیز است؛ یعنی از طبیعت تا ماورای طبیعت تا عالم‏‎ ‎‏الهیت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام می خواهد انسان را یک‏‎ ‎‏انسانی بسازد جامع؛ یعنی رشد به آنطور که هست بدهد. حظّ طبیعت دارد، رشد طبیعی به‏‎ ‎‏او بدهد؛ حظّ برزخیت دارد، رشد برزخیت به او بدهد؛ حظّ روحانیت دارد، رشد‏‎ ‎‏روحانیت به او بدهد؛ حظّ عقلانیت دارد، رشد عقلانیت به او بدهد؛ حظّ الهیت دارد،‏‎ ‎‏رشد الهیت به او بدهد. همۀ حظوظی که انسان دارد و به طور نقص است، الآن نرسیده‏‎ ‎‏است؛ ادیان آمده اند که این میوۀ نارس را رسیده اش کنند؛ این میوۀ ناقص را کاملش کنند.‏

‏نباید آقایان که در این غرب واقع شده اند و غرب هم غرق در طبیعت دنیاست و هیچ‏‎ ‎‏ملتفت به ماورای طبیعت نیست؛ آقایان از این مکتبها گول بخورند و خیال کنند که انسان‏‎ ‎‏غیر از اینکه می خورد و می خوابد و اینها، چیز دیگری نیست، همین است، چیز دیگری‏‎ ‎‏در کار نیست. این اشتباهی است که اسلام را بد شناخته اند آنهایی که همه اش توجهشان به‏‎ ‎‏این است و همۀ آیات و اخباری که در اسلام برای رشد انسان آمده برگرداندند به این؛ و‏‎ ‎‏هم آنها در اشتباه بودند که همۀ آیات و اخبار را برگرداندند به آن. باید هر چیزی سر‏‎ ‎‏جای خودش عمل بشود؛ یعنی انسانْ رشد طبیعی داشته باشد به هر مقدار که ممکن‏‎ ‎‏است؛ حظّ طبیعی داشته باشد به هر مقدار که سالم است؛ البته روی موازین عفت و‏‎ ‎‏سلامت، و این مرتبه را رشد که پیدا کرد، مرتبۀ بعدش هم رشد داشته باشد، مرتبۀ بعدش‏‎ ‎‏هم رشد داشته باشد و همۀ ابعادش بسیج بشود تا یک انسان بشود.‏

‏     انسان شدن کار مشکلی است لکن لازم است برای انسان. مقصود من از این حرف‏‎ ‎‏این است که شما خیال نکنید که اسلام آمده حیوان تربیت کند، آمده است که خواب و‏‎ ‎‏خوراک برای حیوان درست کند. این یکی اش است؛ این را هم درست می کند لکن این‏‎ ‎‏یک بُعد است، آن هم بُعد آخرش است. بُعدهای دیگری دارد که آنها هم همه اش از‏‎ ‎‏اسلام است و برای تربیت انسان است، و انسان را می خواهد یک موجود رشیدی که همۀ‏‎ ‎‏این ابعاد را داشته باشد تربیت کند. و برای همۀ اینها هم دستور دارد اسلام؛ نسبت به یک‏‎ ‎‏جهتْ دونِ جهت دیگری نیست؛ برای حکومت اسلامی دستور دارد، برای تشکیلاتش‏‎ ‎‏دستور دارد؛ برای مقاتله با دشمنان دستور دارد، برای تحرک جامعه دستور دارد، برای‏‎ ‎‏رسیدن به ماورای طبیعت دستور دارد، همۀ اینها را دارد. یک بُعدی نیست که انسان خیال‏‎ ‎‏کند من اسلام را شناختم، و شناختم این است که مثلاً تاریخش چه جور بوده و فرض کنید‏‎ ‎‏که زندگی بشری اش چه جور بوده و کذا چه بوده، دستورات طبیعی اش چه بوده و اینها.‏‎ ‎‏مسأله این نیست؛ مسائل اسلام بالاتر از این معانی است و ابعادْ زیاد دارد؛ و باید کسی که‏‎ ‎‏می خواهد بشناسد اسلام را، درست نگاه کند به قرآن که مبدأ اصلی است و همۀ ابعادی‏‎ ‎‏که در قرآن هست، همه را ملاحظه کند. خیال نکند که من فقط آن آیاتی را قبول دارم که‏

‏مربوط به طبیعت است و مربوط به حکومت است، آن آیاتی که مربوط به قیامت است‏‎ ‎‏قبول ندارم. برای اینکه نمی داند این آدمْ قیامت یعنی چه و آن روزی که می آید چه‏‎ ‎‏روزی هست. او خیال می کند خیالی است؛ نخیر، عینی است و عینیتش از عینیت این‏‎ ‎‏طبیعت زیادتر است، منتها حالا ما به آن نرسیدیم.‏

محصور نکردن اسلام

‏     در هر صورت، می خواستم این سفارش را به همه محصلینی که در اروپا ‏‏[‏‏هستند‏‏]‏‎ ‎‏ـ خداوند همه را توفیق بدهد ـ بکنم که اسلام را محصورش نکنید در یک محفظه ای که‏‎ ‎‏خیال کنید مکتبْ مثل مکتب کمونیست است، مطلبْ مثل مکتب مارکسیست است،‏‎ ‎‏مکتبْ مثل مکاتب دیگر است؛ این جورها نیست در کار. کسانی که نمی دانند اسلام‏‎ ‎‏چیست، خیال می کنند یک همچو مطلبی است.‏

وظیفۀ ما در قبال ایران ناآرام

‏     و مطلب دیگر این است که خوب ما الآن موظف هستیم به وظایفی؛ الآن ما همه که‏‎ ‎‏اینجا آرام نشستیم، ایران ناآرام است. الآن ما فردای ایران را از آن نگران هستیم؛‏‎ ‎‏نمی دانم فردا در ایران چه خواهد شد. باید فکری ما بکنیم. حالا من هم در فکرش هستم‏‎ ‎‏که باید چه بکنم؛ اما همان طوری که ملاحظه می کنید تا حالا، الآن قریب یک سال است‏‎ ‎‏که آرامش از ایران رفته است. هر گوشه اش را که می بینید یک انقلابی هست. هر طرفِ‏‎ ‎‏شهری از شهرهایش را که می بینید یک ـ عرض می کنم که ـ اعتصابی هست. حالا که در‏‎ ‎‏این چند روز آخر و تقریباً چندین روز آخر است که اعتصاب تمام ایران را فراگرفته‏‎ ‎‏است. همۀ کارخانه ها، همۀ روزنامه ها، همۀ ـ عرض می کنم که ـ عمال دولتی و غیر دولتی‏‎ ‎‏در اعتصاب الآن هستند ـ تقریباً در اعتصاب هستند. مردم هم همه در مصیبت و اعتصاب‏‎ ‎‏هستند؛ و ما که در اینجا هستیم و آرام هستیم نباید فراموش کنیم آنها را. ما باید به آن‏‎ ‎‏اندازه ای که می توانیم، به آنها کمک بکنیم. با قلم می توانیم با قلم کمک کنیم؛ می توانیم‏‎ ‎‏در مطبوعات اینجا یک چیزی را از حالات ایرانی ها و از ظلمی که دارد بر ایشان می شود‏‎ ‎‏و از جنایاتی که این رژیم بر آنها کرده است، بتوانیم در مطبوعات اینجا یک چیزی را‏

‏منعکس کنیم، باید منعکس کنیم. هر کاری از شما می آید بکنید؛ هر که ازش کار نمی آید‏‎ ‎‏لااقل دعا کند به اینها که فردا گرفتار این رژیم منحط هستند.‏

‏     ان شاءالله خداوند همۀ شما را موفق کند؛ و اگر فردا توانستم من، و مجال داده شد،‏‎ ‎‏ان شاءالله فردا هم چند کلمه ای با شما صحبت می کنم. ‏‏[‏‏صلوات حضار‏‏]‏‏؛ و من از اینکه،‏‎ ‎‏هم دیر می آیم، هم کم می توانم اینجا بنشینم، از آقایان معذرت می خواهم؛ برای اینکه‏‎ ‎‏سنّ من را می دانید حدودِ قریبِ هشتاد سال است؛ و شما الحمدلله جوان هستید، قدرت‏‎ ‎‏دارید که مقاومت کنید، بنشینید؛ من همچو قدرتی ندارم. از این جهت من معذرت‏‎ ‎‏می خواهم که نمی توانم زیاد پیش شما بنشینم. ‏‏[‏‏تکبیر حضار‏‏]‏‏.‏

‎ ‎