سخنرانی
وجوب مبارزه با حکومت های ظالم ـ ادای تکلیف، یک پیروزی بزرگ ـ هدف اعلا
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره وجوب مبارزه با حکومت های ظالم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 27 آب‍ان‌ ‭1357

زمان (قمری) : 17 ذی الحجه ‭1398

مکان: ‫پاریس - نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 18

موضوع : وجوب مبارزه با حکومت های ظالم ـ ادای تکلیف، یک پیروزی بزرگ ـ هدف اعلا

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره وجوب مبارزه با حکومت های ظالم

سخنرانی

‏زمان: 27 آبان 1357 / 17 ذی الحجه 1398‏

‏مکان: پاریس، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: وجوب مبارزه با حکومتهای ظالم ـ ادای تکلیف، یک پیروزی بزرگ ـ هدف اعلا‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج ‏

‏[بسم‏‏ الله الرحمن الرحیم‏‏]‏

پیروزی بزرگ، عمل به تکلیف است

‏     در این مسائلی که ما و شما وارد هستیم، در آنکه اصولش سه تا مسئله است: یکی‏‎ ‎‏نبودن محمدرضاخان و این سلسله، سلسلۀ پهلوی؛ و یکی نبودن اصل رژیم سلطنتی؛ و‏‎ ‎‏یکی هم استقرار حکومت عدل اسلامی، جمهوری اسلامی؛ در همۀ مسائلی که انسان‏‎ ‎‏اقدام می کند یکجورش اینطور است که یک قسم از مسائل اینطور است که، انسان باید‏‎ ‎‏ملاحظه کند که در این عملی که می کند نتیجه حاصل می شود، نمی شود؟ آیا می رسد به‏‎ ‎‏این مقصدی که دارد، نمی رسد؟ اگر مطمئن شد که به آن مقصد می رسد اقدام می کند،‏‎ ‎‏اگر مطمئن نشد اقدام نمی کند. یک قسم از مسائل اینطوری است. یک قسم از مسائل هم‏‎ ‎‏هست که انسان تکلیف دارد از طرف خدا، که اصل مطلب یک تکلیفی هست. و نتایجی‏‎ ‎‏هم احتمال می رود حاصل بشود، و احتمال هم می رود حاصل نشود. در این مسائلی که‏‎ ‎‏آدم تکلیف دارد که اقدام بکند، دیگر نباید ما در آن مسائل علم به اینکه نتیجه ای ‏‏[‏‏از‏‏]‏‎ ‎‏آن مطلبی که ما می خواهیم، حاصل می شود، این لازم نیست علم پیدا کند؛ انسان دنبال‏‎ ‎‏این است که آن تکلیفی که به او شده، به آن تکلیف عمل بکند.‏

مبارزات امامان شیعه

‏     حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ که قیام کردند بر ضد معاویه، البته می خواستند به اینکه‏‎ ‎‏معاویه را از مقام خودش کنار بزنند و یک ...آدمی که فاسق است و مال مردم خور است‏‎ ‎‏آن را بزنندش کنار، و یک آدم صحیحی را به جای او بگذارند در شامات و سوریه و‏‎ ‎‏آنجاها. لکن جلوگیری از ظلم معاویه یک تکلیف شرعی بود که باید قیام کنند به این امر‏

‏و به مردم بفهمانند که این ظالم است و باید اینطور اشخاص دفع بشوند. و ایشان قیام‏‎ ‎‏کردند و منتهی به این شد که موفق نشدند به اینکه او را از مقامی که داشت ‏‏[‏‏منعزلش‏‏]‏‎ ‎‏کنند. حضرت سیدالشهداء قیام کردند بر ضد یزید؛ و شاید و همان طور هم بود که خوب،‏‎ ‎‏اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازند نشوند؛ این اخبارش هم‏‎ ‎‏اینطور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب؛ در عین حال برای همین معنی که بر ضد‏‎ ‎‏یک رژیم ظالم قیام کنند ـ ولو اینکه کشته بشوند ـ قیام کردند و کشته دادند و کشتند و‏‎ ‎‏خودشان هم کشته شدند. الآن وضع حاضر دولت ایران و شاه این وضع است که همان‏‎ ‎‏طوری که ... معاویه هم امام جماعت بوده هم امام جمعه؛ آنطور نبوده است که معاویه‏‎ ‎‏اصلاً نه نماز بخواند و نه روزه بگیرد، خیر هم نماز می خوانده و هم روزه می گرفته و هم‏‎ ‎‏امام جماعت هم بوده؛ می رفته مسجد و عقبش نماز می خواندند مسلمانها؛ هم روز جمعه‏‎ ‎‏می رفته نماز جمعه می خوانده و همۀ این مسائل شرعیه ای که بوده است ـ به حَسَب‏‎ ‎‏صورت ـ عمل می کرده لکن از باب اینکه یک آدم قاچاقی بوده و یک آدم ظالمی بوده‏‎ ‎‏و مال مردم را می گرفته و اگر هر جور دستش می رسیده ظلم و آدمکشی و همۀ اینها را‏‎ ‎‏داشته، حضرت امیر نه اینکه این چون نماز نمی خوانده، چون کافر بود قیام کرده بود بر‏‎ ‎‏ضد او؛ نخیر، کافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم می کرد ولکن بر خلاف‏‎ ‎‏موازین این مَسْنَد را گرفته بود؛ یک حکومت جائر بود که برخلاف موازین الهی مسندی‏‎ ‎‏را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل می کرد؛ از این جهت حضرت امیر‏‎ ‎‏قیام کرد، ولو نرسید به نتیجه لکن تکلیف را ادا کرد؛ تکلیف این بود که با یک همچو‏‎ ‎‏آدمی باید معارضه و مبارزه بکند.‏

 سلطنت غاصبانه

‏     الآن وضع این حکومت این است، برای اینکه غاصبانه مسندی را گرفته است و یک‏‎ ‎‏سلطنت غاصبانه دارد می کند ـ همان طوری که معاویه سلطنت غاصبانه می کرد، این هم‏‎ ‎‏سلطنتِ غاصبانه است ـ بلکه تذکر دادم مکرر که ما اگر ملتزم به قانون اساسی هم باشیم،‏

‏روی این فرض هم سلطنت ایشان بر خلاف قانون اساسی است؛ برای اینکه قانون اساسی‏‎ ‎‏آن چیزی را که گفته است این است که سلطنت یک موهبت الهی است که مردم می دهند‏‎ ‎‏به شخص سلطان؛ و ما می دانیم که این مردم اصلاً یک همچو سلطنتی را نه به ایشان دادند‏‎ ‎‏و نه به پدر ایشان دادند؛ سلطنتی نبوده است که مردم داده باشند به ایشان. بنابراین روی‏‎ ‎‏فرض قانون اساسی هم این مقام را غصب کرده است؛ یعنی الآن یاغی است به حَسَب‏‎ ‎‏قانون. به حَسَب قانون اساسی این آدم یک آدم یاغی است که مثل سایر دزدها، که‏‎ ‎‏یکوقت بیایند یک جایی را بگیرند و یک حکومتی را غصب کنند، این هم همان است.‏‎ ‎‏بر حسب حکم شرع هم که اصلاً لیاقتْ اینها ندارند برای حکومت شرعی. آنکه لایق‏‎ ‎‏است برای اینکه حاکم بر مسلمین باشد، آن شرایطی دارد که در اینها اصلاً آن شرایط‏‎ ‎‏موجود نیست. بنابراین، هم به حَسَب قانون اساسی این سلسله غاصب این مقام هستند ـ‏‎ ‎‏پدرش و خودش و بعد از آن هم اگر بچه اش ـ و هم به حَسَب حکم شرعی اینها لایق از‏‎ ‎‏برای این مقام نیستند و غاصب این مقام هستند. حالا هر چه هم می خواهد زیارت برود! و‏‎ ‎‏هر چه هم می خواهد عذر بخواهد و هر چه هم می خواهد قرآن طبع بکند! و هر چه از‏‎ ‎‏این حقه بازیها می خواهد بکند لکن اصلِ مقام غصب است. یک آدم غاصب هر چه هم‏‎ ‎‏عذر بخواهد، این مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.‏

وجوب مبارزه با حکومتهای ظالم

‏     وقتی که یک شخصی غاصب یک مقامی شد و همان طوری که ائمۀ جور اینطور‏‎ ‎‏بودند ـ مثل معاویه و امثال اینها ـ و تکلیف مسلمین بود بر اینکه این را از آن مقامی که‏‎ ‎‏دارد کنار بزنند و حکومت را دست آن کسی که باید و شرع مقدس تعیین کرده است‏‎ ‎‏تسلیم بکنند، الآن هم بر مسلمین این مطلب واجب است؛ لازم است. ما هم یکی از افراد‏‎ ‎‏مسلمین هستیم که بر ما هم واجب است که جدیت کنیم و این را از این مقام پایین بیاوریم.‏‎ ‎‏احتمالش را هم می دهیم که موفق بشویم؛ لازم نیست یقین بکنیم. ما احتمال این معنی را‏‎ ‎‏می دهیم. بلکه بیشتر از احتمال الآن هست در کار که با این نهضتی که مسلمین کرده اند و‏‎ ‎‏همه با هم فریاد می زنند که ما نمی خواهیم این را، این مطلب درست بشود و سقوط پیدا‏

‏بکند ان شاءالله .‏‏] ‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏.‏

‏     و بر فرض اینکه حالا ما نتوانیم، زورمان به او نرسد، همان است که حضرت امیر هم‏‎ ‎‏نتوانست. یعنی جنگ کرد و هجده ماه هم جنگ خونین ‏‏[‏‏کرد‏‏]‏‏ که از طرفین عدۀ زیادی‏‎ ‎‏[‏‏کشته شدند‏‏]‏‏ همۀ اینها مسْلم بودند، از طرفیْن هم آنها مسْلم بودند و هم اینها مسْلم‏‎ ‎‏بودند، آنها مُسْلمِ فاسق بودند اینها مُسْلمِ عدالتخواه بودند، اینها با هم جنگ کردند و‏‎ ‎‏ـ عرض می کنم که ـ موفق نشدند به اینکه معاویه را از حکومت کنار بزنند. ما از اینکه یک‏‎ ‎‏عده ای از ما کشته بشود یا ما یک عده ای از آنها را بکشیم باکی نداریم، برای اینکه ما‏‎ ‎‏روی تکلیف داریم عمل می کنیم. خدای تبارک و تعالی ما را مکلف کرده که با اینطور‏‎ ‎‏اشخاص، با اینطور ظَلَمه، با اینهایی که اساس اسلام را دارند متزلزل می کنند و همۀ‏‎ ‎‏مصالح مسلمین را دارند به باد می دهند، ما مکلفیم که با اینها معارضه و مبارزه بکنیم. اگر‏‎ ‎‏یکوقتی هم دستمان برسد، دست به تفنگ می بریم و معارضه می کنیم. خودمان تفنگ به‏‎ ‎‏دوشمان می زنیم و معارضه با آنها می کنیم، هر وقت مقتضی بشود؛ یک دستمان هم به‏‎ ‎‏مقتضیاتش محقق بشود. ما باک از این نداریم که ده نفر، بیست نفر ‏‏[‏‏کشته بدهیم‏‏]‏‎ ‎‏حضرت امیر بیشتر از ده هزار نفر، بیشتر از بیست هزار نفر ـ تقریباً ـ در این جنگها، در این‏‎ ‎‏هجده ماه، کشته شد؛ ایشان باز  ‏‏[‏‏به جنگ ادامه داد‏‏]‏‏ زمان پیغمبر هم اینطور بود. پیغمبر‏‎ ‎‏هم وقتی که یک حکومتی را می خواست کنار بزند، این کفار قریش را می خواست کنار‏‎ ‎‏بزند، خوب جنگها کرد و در یک جنگهایی موفق شد و در یک جنگهایی شکست‏‎ ‎‏خورد و آدم کشته شد؛ و اشخاص بزرگ مثل عموی پیغمبر ـ مثلاً ـ کشته شد. در جنگ‏‎ ‎‏[‏‏صِفین‏‏]‏‏ «عمار یاسر» کشته شد؛ آن مرد بزرگوار. آنقدر کشته دادند. در این اصل هیچ‏‎ ‎‏اشکالی برای ما نیست که ما کشته می دهیم.‏

تحول توده ها، بزرگترین دستاورد نهضت

‏     و بعضیها نق می زنند که ... ‏‏[‏‏اینهمه‏‏]‏‏ کشته دادید، چه؟ ما تکلیفمان این است. چه شد؟‏‎ ‎‏اولاً خیلی از چیزها شد. یک ملت که یک پاسبان اگر توی بازارش می آمد و می گفت که‏‎ ‎‏ببندید می بستند، با یک امر پاسبان توی بازار تهران ـ بزرگترین بازارهای ایران ـ یک‏

‏پاسبان، چند تا پاسبان می رفت به آنها می گفت که ببندید، امروز روز چهارم آبان است،‏‎ ‎‏مثلاً ... باید ببندید، باید بیرق بزنید، تخلف نمی کردند، اصلاً توی ذهنشان نمی آمد که‏‎ ‎‏می شود تخلف از پاسبان کرد، اگر یک صاحب منصبی با چهار تا ستاره، با سه تا ستاره‏‎ ‎‏می آمد تو بازار و هر غلط کاری می خواست بکند کسی چرا به او نمی گفت، این نهضت‏‎ ‎‏مقدس اسلامی باعث این شد که بچه های کوچک هم فریاد بزنند توی خیابانها که «مرگ‏‎ ‎‏بر این سلطنت پهلوی»! این یک تحولی حاصل شد بین مردم که الآن پاسبان را مردم هیچ‏‎ ‎‏چیزی بارش نمی کنند. صاحب منصبش هم نمی کنند؛ حکومت نظامی اش هم نمی کنند.‏‎ ‎‏آن وقتها که حکومت نظامی می شد، به مجرد اینکه می گفتند حکومت نظامی است،‏‎ ‎‏دیگر مردم می رفتند سراغ کارشان؛ اصلاً دیگر دنبال اینکه معارضه ای، مبارزه ای بشود‏‎ ‎‏توی ذهنشان نمی آمد! امروز حکومت نظامی است، قانون حکومت نظامی خودشان‏‎ ‎‏می گویند که ـ مثلاً اعلامشان این است به اینکه ـ بیشتر از دو نفر نباید با هم باشند، هفتاد‏‎ ‎‏هزار نفر، صد هزار نفر، پانصد هزار نفر مردم می آیند بیرون! و فریاد می زنند و همۀ‏‎ ‎‏فریادهایشان هم بر ضد شاه است! این یک تحولی است در یک ملت حاصل شده است؛‏‎ ‎‏این یک چیز کمی نیست.‏

عقب نشینی گام به گام

‏     از آن طرف هم ملاحظه می کنید که اینها پله پله ... دارند پایین می آیند دیگر. این‏‎ ‎‏«حزب رستاخیز» یک چیز آسانی بود که اینها دست از آن بردارند؟ شما دیدید که چقدر‏‎ ‎‏مداحی اینها کردند. خود این مردکه چقدر ... حرف نامربوط راجع به حزب رستاخیز زد!‏‎ ‎‏همۀ مردم، همه باید وارد بشوند! هر کس وارد این حزب نشود باید از این مملکت برود!‏‎ ‎‏این اصلاً اینجایی نیست! و از این حرفهایی که زدند. یکدفعه با همین نهضت مردم، با‏‎ ‎‏همین مشت خالی، آنها توپ و تانک دارند، اینها مشت دارند، همین مشت غلبه کرد بر‏‎ ‎‏آنکه یکوقتی حزب رستاخیز ‏‏[‏‏را به رخ می کشید‏‏]‏‏ معلوم شد خبری نیست! اعلام کردند‏‎ ‎‏که، این ‏‏[‏‏حزب‏‏]‏‏ چیزی نیست، بیخود است اصلاً، اصلاً دولت هم قبولش ندارد! ‏‏[‏‏خندۀ‏‎ ‎‏حضار‏‎ ‎‏]‏‏مطلبی بود که دولت هم قبولش نکرد، با اینکه دولت از خودشان بود. تاریخ را‏

‏تغییر داده بودند و برگشتند از آن. یک آدمی که حاضر نبود که به این ملت یک کلمه‏‎ ‎‏تعارف بکند، آمد ایستاد و همۀ طبقات ملت را خطاب کرد و عذرخواهی کرد که ما‏‎ ‎‏اشتباهاتی کردیم، اشتباهات و غلطهایی بوده است و واقع شده است و حالا هم دیگر از‏‎ ‎‏این به بعد ما از این کارها دیگر نمی کنیم! این آدمی که شما در پانزده سال پیش از این،‏‎ ‎‏بیست سال پیش از این دیده بودید وضعش چه جوری است، در چند سال پیش از این‏‎ ‎‏هم همین طور بود، در این ایام فَتْرَت‏‎[1]‎‏ ـ بین 15 خرداد تا حالا ـ که اصلاً کسی را به‏‎ ‎‏حساب نمی آورد! یک آدمی بود که هر چه بود خودش می کرد؛ هر کاری بود خودش‏‎ ‎‏می کرد. و اینکه می گوید «اشتباه»، دروغ می گوید! همۀ کارها را خودش ملتفت بود و‏‎ ‎‏عالِم و عامد بود و نوکر مردم ‏‏[‏‏اجنبی‏‏]‏‏ بود. عالِم و عامد بود که کرد کارها را. اشتباهْ تو‏‏[‏‏ی‏‏]‏‎ ‎‏کار نبوده. همه اش اشتباه، همه اش کارهای غلط بوده است و عمداً هم کرده است و بعد از‏‎ ‎‏این هم اگر مهلتش بدهید، این اشتباهات زیاد خواهد کرد.‏

اهداف ما

‏     در هر صورت، اینها یک کارهایی است که شده است تا حالا، که پله پله است البته. ما‏‎ ‎‏نباید جلوی این ‏‏[‏‏نهضت‏‏]‏‏ را بگیریم بگوییم ـ مثلاً ـ ما همین قدر راضی هستیم، نه. ما آن‏‎ ‎‏معنایی را که دنبالش آمدیم این است که آن مطلب آخری حاصل بشود؛ یعنی این‏‎ ‎‏مقدمات را طی بکنیم: این نباشد و سلسلۀ پهلوی نباشد، و رژیم شاهنشاهی نباشد، و‏‎ ‎‏دست امریکا و انگلستان و روسیه قطع بشود از این مملکت، و مملکت برای خودمان‏‎ ‎‏باشد، و حکومت اسلامی هم ان شاءالله برقرار بشود ‏‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏. ما دنبال این‏‎ ‎‏مطلب هستیم و آنقدری هم که از قوه مان می آید ما دنبال این می دویم. اگر توانستیم که‏‎ ‎‏کار را انجام بدهیم که الحمدلله توانستیم و یک خدمتی به این ملت کردیم؛ اگر نتوانستیم‏‎ ‎‏تکلیفمان را ادا کردیم؛ یعنی پیش خدا دیگر چیزی نیست که ما بگوییم ما نکردیم این‏‎ ‎‏کار را. عذرتراشی نکردیم. واقعاً یک مطلبی را عمل کردیم، و دستمان نرسیده نتوانستیم‏

‏این کار را بکنیم. پیش خدا آبرومندیم.‏

هدف اعلا، برقراری حکومت عدل اسلامی

‏     بنابراین ما این مراتبی که هست که عبارت از رفتن این آدم و به هم خوردن این سلسله‏‎ ‎‏و ـ عرض می کنم ـ کوتاه کردن دست اینها، اینها همه شان جزء مقاصد است؛ منتها مقصد‏‎ ‎‏اعلی عبارت از این است که یک حکومت عدلی، یک حکومت اسلامی عدلی مبتنی بر‏‎ ‎‏قواعد اسلامی حاصل بشود. آن مقصد اعلای ماست. و الاّ اینها همه اش جزو مقاصد‏‎ ‎‏شده حالا دیگر؛ ولو این هم مقدمۀ آن است ولیکن خود اینها الآن جزء مقاصد هستند، و‏‎ ‎‏ما همان طوری که حکومت اسلامی را می خواهیم حکومت این را هم نمی خواهیم. البته‏‎ ‎‏توی حکومت اسلامی همۀ اینها هست. ما اگر می گفتیم حکومت اسلامی می خواهیم‏‎ ‎‏معنایش این بود که این سلسله نباید باشد و این رژیم نباید باشد، و آنها هم دستشان کوتاه‏‎ ‎‏باید باشد؛ چون اسلام حکومتش این جوری است که نباید کسی در مملکت اسلامی‏‎ ‎‏تصرفی داشته باشد؛ کفار، هیچ کس، نباید تصرف داشته باشند.‏

‏     بنابراین، ولو اینکه این اجمال این مطلب را داشت، لکن ما تفصیل مطلب را گفتیم که‏‎ ‎‏ما این سه تا اصل را ... آمال و آرزویمان است.‏

اطاعت امر خدا، یک پیروزی بزرگ

‏     و حالا اینکه می خواستم عرض بکنم این است که شما خیال نکنید که اگر یکوقت ما‏‎ ‎‏نرسیدیم به مقصد، گفته بشود که خوب چه شد؟ خونها ریخت و از بین رفت و چه شد؟‏‎ ‎‏اولاً شده است خیلی چیزها. اینها الآن از آن خر شیطان پایین آمده اند یک قدری؛ و ثانیاً‏‎ ‎‏چه شد؟ یک تکلیف را ادا کردیم. این همان است که «خوارج» ممکن بود به حضرت‏‎ ‎‏امیر بگویند خوب چه شد؟ شما هجده ماه جنگ کردید چه شد؟ «چه شد» یعنی چه؟‏‎ ‎‏خوب تکلیف ماست. ما حالا نماز داریم می خوانیم، یک کسی بگوید خوب شما‏‎ ‎‏بیست ـ سی سال نماز خواندید چه شد؟! خوب من بیست سال نماز، اطاعت خدا کردم.‏‎ ‎‏«چه شد» کدام است؟! من اطاعت خدا را کردم. خدا گفته بکن، من هم کردم. «چه شد»‏

‏مال این است که یک مسئله ای باشد که تکلیف شرعی نباشد و یک مسئلۀ خودمانی‏‎ ‎‏باشد، آدم بخواهد روی مقصد ‏‏[‏‏شخصی‏‏]‏‏ یک کاری بکند، وقتی نشد می گوییم چه شد؛‏‎ ‎‏اما وقتی که جلوگیری از یک بنگاه ظلمی، یک بنگاهی که می خواهد اصلاً اساس اسلام‏‎ ‎‏را از بین ببرد، اساس روحانیت را از بین ببرد، اساس ملیت را از بین ببرد، مصالح مردم و‏‎ ‎‏مسلمین را به خطر انداخته است و از بین برده است، تکلیف مسلمین این است که قیام‏‎ ‎‏کنند و این را بَرش گردانند از این حرفهایی که می زند؛ یعنی این را بیرونش کنند از این‏‎ ‎‏مملکت. و اگر دست هم رسید بگیرندش و محاکمه اش کنند و پولهای مردم را که برده از‏‎ ‎‏او بگیرند؛ اگر هم ندارد و ‏‏[‏‏ضایع‏‏]‏‏ کرده است، هر ظلمی را که کرده او را مجازاتش بکنند.‏‎ ‎‏این یک چیزی است که لازم است بر ما. بر مسلمین است که این کار را بکنند. منتها‏‎ ‎‏توانستیم این کار را انجام بدهیم که الحمدلله ؛ هم تکلیفمان را ادا کردیم هم به مقصد‏‎ ‎‏رسیدیم. نتوانستیم عمل بکنیم به تکلیفمان عمل کردیم؛ نماز خواندیم. حالا «چه شد»‏‎ ‎‏یعنی چه؟ خوب نماز خواندم، مبارزه و معارضه ای با ظلم کردیم، با ظالم کردیم؛ با کسی‏‎ ‎‏که می خواسته یک مملکتی را خراب کند و خراب کرده است و همۀ مصالح مسلمین را‏‎ ‎‏زیر پا گذاشته و به کفار داده است، با این جنگ و نزاع کردیم؛ خون دادیم؛ خون گرفتیم؛‏‎ ‎‏همۀ این کارها را کردیم اما تکلیف بوده است که کردیم. رسیدیم به مقصدْ الحمدلله ،‏‎ ‎‏نرسیدیم به مقصدْ تکلیفمان را ادا کردیم. هیچ باکی از این مطلب نداریم و ان شاءالله ‏‎ ‎‏می رسیم؛ ان شاءالله .‏

کمک تبلیغاتی

‏     من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را می خواهم. و این مطلب را من هر‏‎ ‎‏شب تقریباً تکرار می کنم که همۀ ما مکلف هستیم. این قضیۀ تکلیف مال یک نفر، یکی‏‎ ‎‏دیگر باشد یکی دیگر نباشد، نیست. من مکلفم، آقا مکلف است، آقا همه، همه که به این‏‎ ‎‏نهضتی که در ایران شده است و الآن همهْ جوانهایشان را توی دست گرفتند و دارند‏‎ ‎‏می دهند، پیرزن چند تا جوانش از بین رفته و ایستاده و گفته است که من حاضرم همه چیز‏‎ ‎‏از بین برود، ما به این نهضت باید کمک بکنیم. اینجا می توانید کمک بکنید، باید کمک‏

‏بکنید. یعنی کمک شما در اینجا تبلیغات است مقابل تبلیغاتی که شاه و دستگاه شاه و‏‎ ‎‏روزنامه نویسهایی که از شاه ‏‏[‏‏مزد‏‏]‏‏ می گیرند و اجیر او هستند تبلیغات کردند به اینکه این‏‎ ‎‏مردم هرج و مرج طلب هستند، اینها ـ عرض می کنم که ـ یک مردم وحشی هستند، اینها‏‎ ‎‏[‏‏واپسگرا‏‏]‏‏ هستند، از این حرفها زیاد زدند، شماها وقتی تماس می گیرید با رفقایتان، با‏‎ ‎‏اشخاصی که هستند تماس می گیرید ... تظاهرات می توانید بکنید، تظاهر باید بکنید.‏‎ ‎‏تماس با اشخاص که غفلت کرده اند از این امور دارید می گیرید، هر جا یک عده ای را از‏‎ ‎‏همین اروپاییها دیدید یا از امریکایی‏‏[‏‏ها‏‏]‏‏ دیدید، چند نفر بلند شوید فوراً بگویید بابا‏‎ ‎‏مسئلۀ ایران اینطوری است، مردم ایران این را می گویند، مردم ایران وحشی نیستند، مردم‏‎ ‎‏ایران مردم مترقی ای هستند که می گویند ما آزادی می خواهیم؛ ما نمی خواهیم که امریکا‏‎ ‎‏مالمان را ببرد. کسی بگوید مال ما را امریکا نبرد، این آدم وحشی است؟! این آدم‏‎ ‎‏ـ عرض می کنم که ـ بر خلاف موازین عمل کرده ... می گوید که ما آزادی می خواهیم و‏‎ ‎‏استقلال می خواهیم؟! یک مسئله ای است که همۀ مردم از او می پذیرند، به هر کس‏‎ ‎‏بگویند می پذیرند از او. اینها ملتی هستند قیام کردند برای استقلال خودشان، برای‏‎ ‎‏آزادی خودشان؛ نمی خواهند که سایر ممالک سلطنت بر اینها داشته باشند. تا حالا اینها‏‎ ‎‏خیانت کردند، این خائنین را می خواهند رد کنند بروند سراغ کارشان و مملکت را‏‎ ‎‏بسپارند دست یک دسته از اشخاصی که امین باشند؛ لااقل اینقدر جیبهاشان را پر نکنند!‏

حکومت مطلوب

‏     ما البته نمی توانیم حاکمی مثل حضرت امیر پیدا کنیم که حکومت کند، که وضع‏‎ ‎‏زندگی اش آنطور باشد، ... ما توقع این را نداریم که برسیم به حاکمی که زندگی اش‏‎ ‎‏اینطور باشد که وقتی شب آخری که شبی است که ـ خوب سلطنت دارد بر (حالا من‏‎ ‎‏جسارت می کنم بگویم «سلطنت») خلافت دارد بر یک همچو ممالک طویل و‏‎ ‎‏عریضی ـ این شب آخری که می خواهد صبحش شهید شود حضرت یعنی ضربت‏‎ ‎‏بخورد، مهمان بود در منزل یکی از دخترها. دخترهای خودشان. وقتی که برایش ـ به‏‎ ‎‏حَسَب تاریخ ـ نمک آوردند و شیر آوردند، رو کرد که تو چه وقت دیده بودی که من دو‏

‏تا چیز داشته باشم؟ می آید نمک را بردارد، می فرمایند نه، شیر را بردار؛ با همان نمک‏‎ ‎‏می خورم. البته ما نمی توانیم یک همچو حکومتی پیدا بکنیم اما می توانیم که یک‏‎ ‎‏حکومتی که دزد نباشد پیدا کنیم. یک حکومتی که مال مردم را اینقدر نخورد، اینقدر‏‎ ‎‏نچاپد؛ اینقدر ندهد به مردم ‏‏[‏‏بیگانه‏‏]‏‏. ما دنبال این هستیم که حالا یک حکومتی پیدا کنیم‏‎ ‎‏که اینطور نباشد که اموال مسلمین را خرج خودش و عائله اش بکند، یک مقداریش را‏‎ ‎‏هم، زیادترش را هم بدهد به امریکا؛ و بدهد به شوروی و بدهد به سایر ممالک دیگر تا‏‎ ‎‏آنکه تخت و تاجش محفوظ بماند.‏

حاکمان مطلوب

‏     این همه خیانت! ما اصلاً مطلع نیستیم؛ بعد شما خواهید فهمید که اینها چه خیانتهایی‏‎ ‎‏کرده اند. نه من مطلع هستم نه شما؛ لکن اشخاصی هستند که مطلع هستند. نوشته اند این‏‎ ‎‏مسائل ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏، محفوظ است پیششان. و بعدها خواهید دید که ـ ان شاءالله خواهید دید که ـ‏‎ ‎‏اینها چه کارهایی کرده اند، چه خیانتهایی به این اسلام و به مسلمین و به ممالک اسلامی و‏‎ ‎‏به ایران و اینها کرده اند. اینها بعدها ان شاءالله معلوم می شود. خوب ما می خواهیم که این‏‎ ‎‏حکومت خائن برود؛ یک حکومتی که خائن نباشد، نه آنطور‏‎[2]‎‏ باشد، ما نمی توانیم‏‎ ‎‏آنطور پیدا بکنیم اما یک حاکمی که خائن نباشد، مال ملت را اینطور تفریط نکند، اینطور‏‎ ‎‏نفت را ندهد همین طوری به امریکا و عوض آن پایگاه برای امریکا در اینجا درست‏‎ ‎‏کند، به صورت اینکه ما می خواهیم اسلحه بگیریم! این اسلحه پایگاه درست کردن از‏‎ ‎‏برای امریکا در ایران ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏. عوض نفت پایگاه برایشان درست می کنند. می خواهیم‏‎ ‎‏اینطوری نباشد. یک همچو حکومتی خیلی زیاد هم پیدا می شود، و یک همچو‏‎ ‎‏اشخاص شریفی در ایران زیاد است. در اروپا ‏‏[‏‏در میان‏‏]‏‏ ایرانی هایی که آمده اند اینجا،‏‎ ‎‏زیادند اینطور اشخاص. و ما اینها را برای حکومت ان شاءالله انتخاب می کنیم؛ و درست‏‎ ‎‏می کنیم مسائل را.‏

‎ ‎

  • ـ دوران رکود.
  • ـ مثل حکومت حضرت علی ع.