سخنرانی
نگرانی از مسائل جزئی و غفلت از اهداف و آرمان های انقلاب
سخنرانی در جمع دانشجویان و کارکنان مخابرات (نگرانی غفلت از اهداف انقلاب)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 6 خ‍رداد ‭1358

زمان (قمری) : 1 رج‍ب‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 514

موضوع : نگرانی از مسائل جزئی و غفلت از اهداف و آرمان های انقلاب

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان دانشکده پزشکی تهران ـ کارکنان شرکت مخابرات

سخنرانی در جمع دانشجویان و کارکنان مخابرات (نگرانی غفلت از اهداف انقلاب)

سخنرانی

‏زمان: 6 خرداد 1358 / 1 رجب 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: نگرانی از مسائل جزئی و غفلت از اهداف و آرمانهای انقلاب ‏

‏حضار: دانشجویان دانشکدۀ پزشکی تهران ـ کارکنان شرکت مخابرات ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

نقش مخابرات در ارتباط رهبر با ملت 

‏     من اول با خانمها که از مخابرات هستند چند کلمه صحبت کنم. این دایرۀ مخابرات ما‏‎ ‎‏که در پاریس که بودیم به ما خیلی محبت کردند و به نهضت خدمت. آن وقتی که‏‎ ‎‏اعتصاب بود آنها اعتصاب کردند، لکن تلفنها را برای اینکه ما با ملت اتصال پیدا کنیم در‏‎ ‎‏اختیار ما گذاشتند. و این بسیار در آن وقت مؤثر بود در پیشرفت نهضت. از این جهت من‏‎ ‎‏باید از این دایره تشکر کنم.‏

‏     حالا من یک صحبتی به همه، راجع به همۀ آقایان و خانمها، عرض می کنم. من اصل‏‎ ‎‏نابسامانیهایی که در ایران هست فعلاً، و آشفتگیهایی که در همۀ قشرهای ملت هست، هم‏‎ ‎‏مطلعم و هم متأثرم. لکن باید الآن ما حساب این را بکنیم که وظیفۀ فعلی برای ما، برای‏‎ ‎‏ملت ما، چه بانوان محترم و چه آقایان معظم، برای همه، چه هست. الآن ما در چه حال‏‎ ‎‏واقع هستیم؟ و باید چه بکنیم؟ ‏

توجه داشتن به هدف اصلی

‏     قبل از اینکه ما به این مرتبه از نهضت برسیم، همه می دانستیم که باید چه بکنیم. و لهذا‏‎ ‎‏همۀ ملت با هم همصدا شدند؛ و مقصدشان هم این بود که ما سلسلۀ پهلوی را و رژیم‏‎ ‎‏شاهنشاهی را نمی خواهیم؛ و ما یک حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، می خواهیم.‏‎ ‎‏همه با هم همصدا بودیم و همه با هم پیش رفتیم، تا رسیدیم به آنجایی که با این وحدت‏‎ ‎‏کلمه و با این وحدت مقصد، همه با هم اسلام خواستند، و ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ تأیید خدای تبارک و‏

‏تعالی یک سد بزرگی را شکستید و شکستیم. در آن وقتی که دنبال این قضیه بودید همه‏‎ ‎‏می دانید که هیچ قشری توجه به اینکه من حالا چی ندارم، چی دارم، گرفتاری‏‎ ‎‏خانوادگی ام چی هست، آیا منزلم مثلاً برقش مرتب است، آیا تلفن من چه طوری است،‏‎ ‎‏هیچ توجه به این مسائل نبود؛ مطرح نبود این مسائل؛ آنکه مطرح بود بین همه این بود که‏‎ ‎‏این رژیم نباشد؛ یک رژیم الهی باشد. این اسباب این شد که پیروز شدید. اگر در آن‏‎ ‎‏وقت هم که همه داشتند، مثلاً فرض کنید، توی خیابان آمده بودند هر کسی فکر این بود‏‎ ‎‏که خوب، حالا ما امشب وقتی برویم منزل شام مان چه هست، برقمان چه طوری است،‏‎ ‎‏تلفنمان چه هست، قرض داریم، بچه هامان مثلاً چطورند، مریض داریم، اگر اینطور‏‎ ‎‏تشتت افکار بود، هرگز این پیشرفت را نمی کرد. شما هر کدام وارد بودید، و همه وارد‏‎ ‎‏بودند الحمدلله ، در این نهضت، و در آن وقتی که شور این نهضت بود و فشار از آن طرف‏‎ ‎‏و از این طرف، این توجه ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ این معنا را دارید. و خودتان الآن برگردید به آن حالی که‏‎ ‎‏در آن وقت داشتید: می دانید که هیچ چیز مطرح نبود آن وقت؛ همه یک توجه؛ و از‏‎ ‎‏خودمان غفلت کرده بودیم. آنهایی که توی خیابانها و بالای پشت بامها شب و روز فریاد‏‎ ‎‏می زدند و «الله اکبر» می گفتند و مبارزه می کردند و با هیچ، با همه چیز مقابله می کردند‏‎ ‎‏اینها، ابداً توجه به اینکه ما منزلمان چه جوری است، خانه مان، آیا داریم یا نه؛ هیچ ابداً‏‎ ‎‏این مطرح نبود. ‏

مبارزه زاغه نشینان 

‏     آن زاغه نشینهای اطراف تهران که یک دفعه من در تلویزیون دیدم وضعشان را و‏‎ ‎‏دیدم روحشان را، که وضعشان. خوب، به مشاهده دیدم که عدۀ زیادی در یک زاغه ای،‏‎ ‎‏در یک سوراخی، رفت و آمد می کنند. و بعد که پرسید از یکی از آنها که شما چه‏‎ ‎‏می کنید، روزها چه می کنید، گفت ما صبح که می شود با بچه هایمان راه می افتیم می رویم‏‎ ‎‏تظاهرات! ـ فکر اینکه حالا ما منزلمان این زاغه است و زندگی مان اینطوری است، این‏‎ ‎‏فکر از سر مردم پریده بود. همۀ فکر متوجه و متمرکز شده بود در یک جهت، و اینکه این‏

‏رژیم نباید باشد؛ ما نمی خواهیم اینها را؛ «مرگ بر شاه»؛ و ما جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏می خواهیم. این رمز بود از برای اینکه شما پیروز شدید. توجه به خودمان نه؛ توجه به‏‎ ‎‏مقصد. همه رو به مقصد بودیم. رو به خودمان نبودیم. همه آن طرف را نگاه می کردیم.‏‎ ‎‏این طرف، که عبارت از وضع خودمان بود، هیچ توجه به آن نداشتیم. از این جهت پیروز‏‎ ‎‏شدیم. لکن خوب، پیروزی تا کجا رسیده است؟ تا اینجایی که این اساس، این بنیان ظلم،‏‎ ‎‏اساسش شکسته شد و رفت؛ لکن ریشه هایش که هست و حالا، به پیروزی ما نرسیدیم.‏

‏     آنی که الآن ما را یک قدری به نگرانی می کشد این است که ملت حالا برگشته به‏‎ ‎‏اینکه حال خودش را دارد می بیند. بین راه از مقصد دست برداشته، متوجه شده به حال‏‎ ‎‏خودش؛ خانه نداریم. یک عدۀ کثیری ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ اینکه ما خانه نداریم؛ خانه می خواهیم. یک‏‎ ‎‏عده کثیری به اینکه ما در اداره مان مثلاً چطور است. یک عدۀ کثیری ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ اینکه مثلاً در‏‎ ‎‏دانشگاه چه جوری است. از آن حال انقلابی که این ملت داشت و حال توجه به مقصد و‏‎ ‎‏غفلت از حالات خودش و گرفتاری خودش بیرون آمده است ملت. سرتاسر کشور این‏‎ ‎‏جوری است الآن که همه الآن یک توجه به چیز دیگری هم پیدا کرده اند. و آن ـ اینکه ـ‏‎ ‎‏گرفتاریهای خودمان. هر کسی الآن ‏‏[‏‏...‏‏]‏‏ الآن روزی چقدر کاغذ برای ما می آید، چه قدر‏‎ ‎‏مراجعات به جاهای دیگری هست، چقدر مراجعات به دولت هست، و همه شکایت از‏‎ ‎‏وضع خودشان‏‏[‏‏دارند‏‏]‏‏.‏

جوّسازی و فریبکاری 

‏     و دامن می زند به این مطلب. اینکه دستهایی که الآن در کار است که این نهضت را در‏‎ ‎‏نیمه راه متوقف کند. آنها دست زدند به یک تبلیغاتی. و او اینکه «چه شد؟» تاکنون چه‏‎ ‎‏شده است؟ خوب، این هم جمهوری اسلامی! باز هم برای فقرا فکری نشده است؛ برای‏‎ ‎‏اداری فکر نشده است؛ باز هم بعضی از همان مهره ها هستند؛ باز هم کذا. هی‏‎ ‎‏اشکال تراشی. از همه اطراف عمال آنهایی که می خواهند نگذارند این نهضت به آخر‏‎ ‎‏برسد، اینها افتاده اند توی قشرهای مختلف ملت و هر جا به یک صورت، به صورت به‏

‏حسب ظاهر فریبندۀ همان فریبهایی که شاه در آن وقت، شاه سابق در وقت سلطنتش‏‎ ‎‏می داد ماها را، و صورت فریبنده درست می کرد: «دروازۀ تمدن بزرگ» عرض می کنم،‏‎ ‎‏دهقان کذا، «آزادزنان و آزادمردان»، «بیرون آوردن نیمی از ملت را برای خدمت»،‏‎ ‎‏همین حرفهایی که حرف است، محتوا ندارد، همین حرفهای فریبنده الآن روی هر‏‎ ‎‏نقشه ای که کشیده شده است؛ و با دقت کشیده شده است. و کاردارها و آن اشخاصی که‏‎ ‎‏درست مطالعات در همۀ روحیات مردم داشتند و دارند همین مسائل را، حالا می بینند که‏‎ ‎‏تا اینجا رسیده است، نگذارند جلو برود. اینها فهمیده اند که اگر این نهضت به این قدرتی‏‎ ‎‏که تا حالا آمده است برود جلو، این اسباب این می شود که بکلی تا آخر دست آنها کوتاه‏‎ ‎‏بشود. این را می خواهند در این نیمه راه خفه اش کنند. و لهذا در همه قشرهای مختلفی که‏‎ ‎‏اینها عمالشان هست تبلیغاتی شروع شده است دامنه دار. توی کارگرها می روند یک‏‎ ‎‏صورتی، با یک وضعی، صحبت می کنند که خوب، برای کارگر هم که باز فکری نشد. کو‏‎ ‎‏خانه؟ کو زندگی؟ کو چطور؟ آن روزی که کارگر اعتصاب کرد و هیچ توجه به خانه و به‏‎ ‎‏زندگی نداشت و با اعتصاب خودش جلو رفت، حالا می آیند به او می گویند که خوب،‏‎ ‎‏این هم جمهوری اسلامی! پس چه شد الآن؟ کو خانه تان؟ کو ‏‏[‏‏حقوقتان‏‏]‏‏؟ آنها هم غفلت‏‎ ‎‏می کنند از اینکه خوب، ما باز نرسیدیم به جمهوری اسلامی. حالا باز الفاظ است؛ معانی‏‎ ‎‏تا حالا نیست؛ ما بین راه هستیم؛ باز به مقصد نرسیدیم. مثل اینکه مثلاً یک رئیس‏‎ ‎‏کاروانی به دوستان و اجزای کاروان بگوید که ما وقتی به منزل رسیدیم، همۀ اسباب و‏‎ ‎‏وسایل راحتی آنجا فراهم است. بعد که دارند حرکت می کنند، یک جا اینها اعتقادشان‏‎ ‎‏این اصل بشود که رسیده ایم؛ باز می بینند که نه دیگر، باز زحمت و باز جور و باز راه رفتن‏‎ ‎‏و باز ‏‏[‏‏مشکلات‏‎ ‎‏]‏‏ است؛ هی بروند ایراد بگیرند که خوب، ما که رسیده ایم حالا، پس کو‏‎ ‎‏این وعده هایی که تو کردی! خوب این غفلت از این است که ما نرسیده ایم. باز به آنجایی‏‎ ‎‏که باید برسیم، نرسیدیم. ‏

جمهوری اسلامی از لفظ تا عمل 

‏     الآن ریشه هایی از آن رژیم سابق و عمالش هست. آنطوری که گفته می شود در‏

‏سرحدات و کنار سرحدات بیرون از کشور، چه در طرف ترکیه و چه در طرف افغانستان و‏‎ ‎‏چه در طرف عراق، و آنجاها هستند اشخاص، جاهای دیگر هم هستند؛ و اینها یک‏‎ ‎‏توطئه ای الآن دارند و می خواهند یک اجتماعی داشته باشند؛ با هم روابط پیدا دارند‏‎ ‎‏می کنند؛ و عمالشان توی جمعیت افتاده است و توی قشرهای مختلف ملت افتاده است و‏‎ ‎‏اشکال تراشی می کنند. امروز باید، توجه به این معنا داشته باشیم که وقت اشکال تراشی و‏‎ ‎‏وقت اینکه حالا ما چه شد کارمان، یک قدری زود است. حالا همه را باید توجه به این‏‎ ‎‏بدهیم که ما بین راهیم الآن. یک رأیی ملت داده اند به جمهوری اسلامی؛ با رأی ملت‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی رسمیت دارد؛ اما محتوایش تا حالا تحقق پیدا نکرده. اسلام که این‏‎ ‎‏نیست. ما می دانیم که همۀ قشرهایی که هست باز رنگهایش رنگهای غیراسلامی است.‏‎ ‎‏لکن الآن اگر چنانچه همۀ ما توجه به این بدهیم که برویم سراغ اینکه فلان اداره وضعش‏‎ ‎‏چه جوری است، فلان رئیس اداره وضعش چه جوری است، فلان کس چه جوری‏‎ ‎‏است، فلانی خوب عمل نمی کند، فلانی خوب عمل می کند، اگر از آن معنایی که الآن ما‏‎ ‎‏دنبالش هستیم و می خواهیم متحققش بکنیم، می خواهیم قانونش را بگذرانیم،‏‎ ‎‏می خواهیم مجلسش را درست بکنیم، اگر از این مرز ما برگردیم به این مسائل فرعی و‏‎ ‎‏اصل را از دست بدهیم، خوف این است که دوباره برگردد مطلب به حال اول.‏

کارشکنی و اشکال تراشی

‏     الآن وقت این نیست که ما ـ عرض بکنم که ـ ناراحت بشویم از اینکه چرا‏‎ ‎‏خوب دولت کار نمی کند. خود دولت هم می داند که آنطور نمی تواند با شدت‏‎ ‎‏کار بکند؛ اما سوء نیت ندارد. من اینها را خوب می شناسم. اینها سوء نیت ندارند. کار‏‎ ‎‏زیاد است؛ گرفتاری زیاد است؛ آشفتگی زیاد است. و اضافه کنید به این زیادی آشفتگی‏‎ ‎‏و کار، اینکه اشکال تراشی زیاد است. می روند نمی گذارند که این کارگرهای نفت،‏‎ ‎‏کارگرهای ادارات، کارخانه ها، نمی گذارند اینها کار بکنند. می گویند که باید ما همین‏‎ ‎‏حالا این کارفرماها را همه را از بین ببریم، و چه بکنیم. در صورتی که الآن وقت این‏

‏حرف نیست؛ و اینهایی که دارند این را می گویند از فرصت دارند استفاده می کنند برای‏‎ ‎‏اینکه نهضت را جلویش را بگیرند، مهار کنند. می روند توی رعیتها و اینها نمی گذارند‏‎ ‎‏کشت بکنند، بعد از آن هم که کشت شده، الآن نمی گذارند برداشت کنند. شما دیدید که‏‎ ‎‏در رفراندم، که آمال یک ملت بود، مسئله ملی بود، تاریخ سراغ ندارد یک همچو ملی‏‎ ‎‏بودن یک رفراندمی را، یک همچو اشتیاقی که همه داشتند، زن و مرد و جوان و پیر و‏‎ ‎‏مریض و علیل و همه آمدند پای صندوق و رأی دادند، باز یک دسته ای پیدا شدند که‏‎ ‎‏تحریم کردند؛ یک دسته ای پیدا شدند که رفتند با تفنگ جلویش را گرفتند؛ یک‏‎ ‎‏دسته ای پیدا شدند که صندوقها را آتش زدند. اینها دلشان برای ملت سوخته بود که این‏‎ ‎‏کارها را می کردند؟! یک کار غیر ملی بود؟! یک کار تحمیلی بود؟! یک زوری در کار‏‎ ‎‏بود؟! یک فشاری در کار بود؟! یا با کمال آزادی و اشتیاق. نه اینکه فقط رأی می خواهند‏‎ ‎‏بدهند. اشخاصی این بچه های کوچکی که وقت رأی دادنشان نشده بود و به آنها گفته‏‎ ‎‏بودند رأی ندهید متأثر بودند، اعتراض می کردند؛ که یک دسته شان آمدند اینجا، من‏‎ ‎‏نصیحتشان کردم؛ دلداری شان دادم. یک همچو مسئله ای که همۀ ملت می خواست، همه‏‎ ‎‏قشرها می خواستند، زن و مرد رفتند رأی دادند و قریب به اتفاق رأی دادند، و آنها همۀ‏‎ ‎‏قوایشان را که روی هم جمع کردند نیمی از صد شاید شد، یا فرض کنید قدری بیشتر، چه‏‎ ‎‏شد که تحریم کردند؟ چه شد که جلویش را می خواستند بگیرند؟ چه شد که صندوق را‏‎ ‎‏آتش می زدند؟ جز این است که اینها نمی خواستند تحقق پیدا کند؟ اینها می خواستند‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی نشود. از جمهوری اش می ترسیدند؟ نه! جمهوری ترس ندارد؛‏‎ ‎‏شوروی هم جمهوری است؛ از اسلامش می ترسیدند! از این کلمۀ اسلام می ترسند آنها.‏‎ ‎‏[‏‏از‏‎ ‎‏]‏‏جمهوری اسلامی می ترسند. ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ دولت اسلامی می ترسند، الآن این توطئه در کار‏‎ ‎‏است که نگذارند این نهضت جلو برود. رأی فقط ما دادیم؛ کار دیگری انجام ندادیم.‏

نیاز بیشتر به اتحاد و انسجام

‏     ما همه می دانیم که نتوانسته ایم تا حالا. برای اینکه کار کم نیست؛ کار زیاد است. و الآن‏

‏این ایرادهایی که گرفته می شود، چه ایرادهایی باشد که صحیح باشد ـ من هم می دانم‏‎ ‎‏بسیاریش صحیح است. ایشان که خواندند الآن، من هم تصدیق دارم که بسیاریش صحیح‏‎ ‎‏است ـ چه آن چیزهایی باشد که صحیح نیست، هر دوی اینها الآن به حال نهضت ما که در‏‎ ‎‏راه است مضر است. همه باید دست به هم بدهیم. همۀ ما، همۀ قشرها، همۀ دانشگاهیها،‏‎ ‎‏همۀ تاجر و کاسب و ـ عرض کنم ـ کذا همۀ زن و مرد، همان طوری که تا حالا دست به هم‏‎ ‎‏داده بودیم و تا اینجا رساندیم، که موجب حیرت همۀ متفکرین شد، از اینجا به بعدش که‏‎ ‎‏مهمتر است باید دست به هم بدهیم تا این مراحل را بگذرانیم. ‏

‏     بعد هم نباید ما بنشینیم منتظر اینکه یک قشری کار را انجام بدهد. یک مملکتی است‏‎ ‎‏مال همه تان. آشفته هم هست. فقیر زیاد. بیکار زیاد. لکن ما باید بپرسیم ازشان که این فقر‏‎ ‎‏زیاد و بیکاری زیاد مال انقلاب است؟ چون شاه رفته است فقیر زیاد شده است؟ چون‏‎ ‎‏رژیم به هم خورده است بیکاری زیاد شده است؟ یا نه، یک مسئله ای است که الآن ما‏‎ ‎‏وارث آن خرابیها هستیم؟ دولت وارث آنها هست. یعنی خرابی را کرده اند و رفته اند.‏‎ ‎‏دزدیهایشان را کرده اند و رفته اند. قرضها را به بانکها گذاشته اند و رفته اند. از هر بانکی‏‎ ‎‏چند صد میلیون دلار قرض کردند و رفتند! الآن وقت این است که ما با هم باشیم. و بعد‏‎ ‎‏هم نباید ما بگوییم چرا او نکرد؟ باید بگوییم خودمان هم باید بکنیم. همه باید بکنیم.‏‎ ‎‏همه باید بکنیم. همه هم وادار کنیم دیگران بکنند. اما اشکال تراشی و ـ عرض بکنم که ـ‏‎ ‎‏تزلزلی در نهضت ما بشود، امروز صلاح هیچ یک از قشرهای ملت نیست. ‏

بسیج عمومی برای سازندگی

‏     امروز، هم دانشگاهی و هم من طلبه و هم آقا، که آقا هستند، و هم شما، که از آقایان‏‎ ‎‏هستید، و هم خانمها و همۀ ملت، امروز باید با هم برویم جلو، فردا هم با هم بسازیم. توقع‏‎ ‎‏نداشته باشید که ما بسازیم. خوب، ما چکاره هستیم؟ شما هستید، ما هستیم، دیگران‏‎ ‎‏هستند. نه من باید بنشینم بگویم که خانمها این کارها را انجام بدهند؛ نه خانمها بنشینند‏‎ ‎‏بگویند فلانی انجام بدهد. آنها به اندازۀ خودشان؛ ما به اندازۀ خودمان؛ شما به اندازۀ‏

‏خودتان؛ دولت به اندازۀ خودش؛ ارتش به اندازۀ خودش؛ اداره به اندازۀ خودش.‏‎ ‎‏چیزی نیست که یک دولت بتواند انجام بدهد. آشفتگی آشفتگی ای نیست که یک‏‎ ‎‏دولت بتواند؛ یا یک قشر از ملت بتواند. همۀ ما بگوییم که ما هیچ کاری نمی کنیم،‏‎ ‎‏دانشگاهیها بکنند، دانشگاهی نمی تواند بکند. دانشگاهی بگوید که ما هیچ کاری‏‎ ‎‏نمی کنیم، آخوندها بکنند، آخوندها هم هیچ. ما همه هر دو بنشینیم بگوییم تاجرها این‏‎ ‎‏کار را بکنند، کاسبها این کار را بکنند، ازشان نمی آید. ملت اگر چنانچه همه با هم نباشند،‏‎ ‎‏اگر دست به دست هم ندهند، اگر هر کس هر مقداری که ازش می آید کار نکند، این‏‎ ‎‏مملکت نمی تواند این آشفتگی را از دست بدهد. باید همه مان با هم. اگر همه با هم‏‎ ‎‏مشغول شدیم، پیروز می شویم؛ پیش می بریم. همین طور که دیدید همه با هم بودیم و‏‎ ‎‏یک همچو سد بزرگی که هیچ کس احتمال شکستش را نمی داد شکستید. با دست الهی‏‎ ‎‏شکستید. «اجتماع» شکست این را. برای سازندگی هم و برای پیشرفت از حالا به بعد هم‏‎ ‎‏همین مطلب لازم است. ‏

محاسبات غلط سازمان سیا

‏     از حالا به بعد ما باید این راه را طی کنیم. ما بین راه هستیم. ما نرسیدیم به آخر. یعنی‏‎ ‎‏اوایل هستیم. فقط یک موانعی را، آن هم نه به تمامِ ریشه هایش. مهمش البته از بین رفته‏‎ ‎‏است. و این هم که از بین رفته است هیچ کس احتمال نمی داد؛ هیچ متفکری. سیایِ‏‎ ‎‏امریکا گفت ما اشتباه کرده بودیم! حسابهایمان غلط درآمد! برای اینکه آنها حساب‏‎ ‎‏مادیت می کردند، و این قضیه قضیۀ الهی بود. ما الآن بین راه هستیم. یعنی نصف راه هم‏‎ ‎‏نرفتیم. دیوارها را شکستیم، رد کردیم، حالا می خواهیم برویم. یک رأیی دادیم؛ رأی‏‎ ‎‏که برای ما خانه نمی شود. رأی برای ما این چیزها را تمام نمی کند؛ عمل می خواهد.‏‎ ‎‏رأیش را دادیم؛ عملش را باید بکنیم. دنبال این باید عمل بکنیم. باید همان طوری که‏‎ ‎‏الآن مطرح است، نمایندگان را تعیین بکنیم برای اینکه قانون اساسی درست بشود؛‏‎ ‎‏نمایندگان را تعیین بکنیم برای اینکه مجلس درست بشود. مجلس ملی باشد. یک‏

‏مجلس فرمایشی نباشد. یک مجلسی نباشد که به قول محمدرضاخان لیستش را‏‎ ‎‏می نوشتند و می دادند می گفتند اینها را! خود این اقرار کرد که لیست را می نوشتند. منتها‏‎ ‎‏می خواست برای خودش تعریف درست کند، پدرش را تکذیب می کرد! برای حالای‏‎ ‎‏خودش تعریف درست کند ... جلوترِ خودش را خراب می کرد که لیست را می فرستادند‏‎ ‎‏... از سفارتخانه ها؛ و ما هم مجبور بودیم که همان لیست را، وکلا را همان طوری تعیین‏‎ ‎‏بکنیم. این چیزی بود که اقرار کرد خودش! منتها او می خواست بگوید که حالا دیگر این‏‎ ‎‏جور نیست. و حال آنکه بدتر بود! ‏

وظیفۀ ملت در خنثی کردن توطئه ها

‏     حالا یک مملکتی هست که نصف راه را، بلکه کمتر از نصف را ما رفتیم. و البته این‏‎ ‎‏قدرتهای بزرگ که مانع بودند اصولش از بین رفته است؛ و ریشه هایش مانده است؛ که‏‎ ‎‏این هم با دست شماها باید از بین برود. این توطئه ها را شما ملت باید بشکنید. هم بانوان‏‎ ‎‏مکلفند، هم آقایان مکلفند که بشکنند این را. بعد که این ریشه ها از بین رفت و موانع از‏‎ ‎‏بین رفت، آن وقت وقت این است که سازندگی پیش بیاید. یعنی این تا آنجایی که باید‏‎ ‎‏این دولت موقت کارش را بکند بکند؛ و بعد مجلس بیاید در کار و قضیۀ سازندگی. امید‏‎ ‎‏اینکه مجلس هم برای ما کار بکند صحیح نیست. مجلس هم یک چند صد نفرند؛ ازشان‏‎ ‎‏کاری نمی آید. باید همۀ قشرها برای خودشان تکلیف فرض کنند، بگویند ما موظفیم.‏‎ ‎‏همان طوری که هر آدمی خودش موظف می داند که بچۀ خودش، و اطفال خودش را‏‎ ‎‏اداره کند و می رود دنبال اینکه اداره کند او را، این احساس باید در ما پیدا بشود که این‏‎ ‎‏مملکت عائلۀ ما هستند و خانه ماست؛ این خانه را باید صاحبخانه ها درستش بکنند.‏‎ ‎‏صاحبخانه هم یکی نیست، دو تا نیست؛ همه اند. اینطور نیست که صاحبخانه ای داشته‏‎ ‎‏باشیم. همۀ ملت است و همۀ کشور. همۀ کشور مال همۀ ملت است. اینها باید خودشان‏‎ ‎‏بنشینند درستش بکنند و باید همه با هم دست به هم بدهیم؛ و الآن وقت این نیست که ما‏‎ ‎‏اشکال کنیم به این طرف و آن طرف، اشکالی که شما می کنید من هم دارم؛ خودشان هم‏

‏دارند؛ لکن الآن وقت طرحش نیست، که باز یک آشفتگی بر آشفتگیها اضافه بشود.‏

لزوم شناسایی مفسده جویان 

‏     امروز وقت این است که ما همه با هم این سد را بشکنیم. این یعنی این ریشه ها را سد‏‎ ‎‏را شکستیم ـ الحمدلله ـ. این ریشه ها ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ هم درآوریم از زیر خاک و بریزیم بیرون. این‏‎ ‎‏مفسدهایی که الآن دور می گردند توی دانشگاه می روند ـ عرض می کنم که ـ تظاهرات‏‎ ‎‏راه می اندازند، توی خیابانها می روند چه می کنند، با هر بهانه ای یک بساطی درست‏‎ ‎‏می کنند، اینها را بشناسیم. همۀ قشرها اینها را بشناسند که چه جور اشخاصی هستند، چی‏‎ ‎‏دارند می کنند. اجتماعاتشان روی چه میزان است؟ آیا به اسلام اعتقاد دارند یا ندارند؟‏‎ ‎‏آیا اینها جمهوری اسلامی می خواهند یا جمهوری دمکراتیک می خواهند؟ یعنی‏‎ ‎‏جمهوری منهای اسلام. باید همین معانی در ذهن ما باشد که این جمعیتهایی که توی‏‎ ‎‏کارخانه ها می روند و توی کشاورزها می روند و توی دانشگاهها می روند و ـ نمی دانم ـ‏‎ ‎‏این طرف و آن طرف می روند، باید اینها را بشناسیم که اینها چه اشخاصی هستند. و اینها‏‎ ‎‏را بشناسانیم به ملت، تا ملت از اینها احتراز کند؛ و اینها را دمشان را بگیرد و بیرونشان‏‎ ‎‏بکند. و بعد این مراحل که طی شد و این قشرها از بین رفتند، آن وقت سازندگی هم با همۀ‏‎ ‎‏ملت است. همه با هم، همه با هم شکستیم، همه با هم باید این سازندگی را بکنیم. الآن‏‎ ‎‏وقت این کار است. ‏

لزوم حفظ وحدت

‏     من هم قبول دارم آشفتگیها هست؛ اما آشفتگی علاجش به این است که همه کار‏‎ ‎‏بکنیم؛ همه دقت بکنیم در امورمان. هر کس خیال نکند که از من چه کاری می آید، هر‏‎ ‎‏آدمی از او یک کاری می آید. یک قطره باران از آن کاری نمی آید؛ اما به اندازۀ یک‏‎ ‎‏قطره است. یک قطره کار یک قطره را می کند، همین قطره های باران است که سیل را راه‏‎ ‎‏می اندازد، و سیل سدها را می شکند. همین قطره ها، یکی یکی، یکیهای ما، که مثل قطرۀ‏‎ ‎‏باران هستیم، بود که با هم وقتی مجتمع می شد و در خیابان فریاد می زد، یک سدی را‏

‏می شکست. اگر آن روز هم می گفت خوب، من یک آدمم، من که نمی توانم در مقابل‏‎ ‎‏توپ حرفی بزنم، هر کسی این فکر را می کرد، حالا باز همان بساط بود و همان «آریامهر»‏‎ ‎‏بود و همان نصیری بود و همان هویدا و همان بساط. اما این قطره ها که به نظر می آید‏‎ ‎‏چیزی نیستند، و هستند، وقتی پهلوی هم جمع شدند از بین بردند اینها را. الآن هم همین‏‎ ‎‏طور است. این قطره ها متفرق نشوند. اینها دنبال این هستند که این قطره ها را از حال‏‎ ‎‏اجتماع بیرون کنند؛ متفرق کنند؛ بشوند قطره، قطره قطره. قطره را بعد هم می شود از بین‏‎ ‎‏برد. یک پاسبان از بین می برد. الآن وقت این است که همه با هم دست به هم بدهیم؛ همه‏‎ ‎‏با هم تأیید هم را بکنیم. من تأیید شما را بکنم؛ شما تأیید مرا بکنید؛ ما همه تأیید‏‎ ‎‏دانشگاهیها را بکنیم؛ دانشگاهیها تأیید بازاریها را بکنند؛ بازاریها تأیید ‏‏[‏‏دیگران‏‎ ‎‏]‏‏را‏‎ ‎‏بکنند؛ تا این کار ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ پیش ببرند؛ تا این آشفتگیها کم کم رفع بشود؛ تا این موانع برداشته‏‎ ‎‏بشود، و بعد دنبالش سازندگی پیش بیاید. ‏

‏     ان شاءالله خداوند همۀ شما را ـ می دانم که حسن نیت دارید همه تان؛ می دانم دلتان‏‎ ‎‏برای این مملکت می سوزد؛ لکن در عین حالی که الآن این آشفتگیها هست، الآن این‏‎ ‎‏کندرویها هست، لکن باید کمک بکنید. نباید یک باری را روی بار بگذاریم. باید یک‏‎ ‎‏باری را کم کنیم ـ ان شاءالله خداوند همۀ شما را حفظ کند؛ موفق باشید؛ بانوان را حفظ‏‎ ‎‏کند؛ آقایان را حفظ کند و همه موفق باشید.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎