سخنرانی
مقابله مؤمنین با مستکبرین ـ تجلیل از مبارزات روحانیت ـ مسائل جوانان
سخنرانی در جمع دانشجویان بابل (مقابله با مستکبرین ـ تجلیل از روحانیت)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 30 ت‍ی‍ر ‭1358

زمان (قمری) : 26 ش‍ع‍ب‍ان‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 138

موضوع : مقابله مؤمنین با مستکبرین ـ تجلیل از مبارزات روحانیت ـ مسائل جوانان

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان دانشکده بابل

سخنرانی در جمع دانشجویان بابل (مقابله با مستکبرین ـ تجلیل از روحانیت)

سخنرانی

‏زمان: 30 تیر 1358 / 26 شعبان 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: مقابلۀ مؤمنین با مستکبرین ـ تجلیل از مبارزات روحانیت ـ مسائل جوانان‏

‏حضار: دانشجویان دانشکده بابل‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

مؤمنین در مقابل مستکبرین

‏     ‏‏در این آیۀ شریفه که تلاوت کردید نکات زیادی هست، من جمله اینکه ـ البته من‏‎ ‎‏همۀ نکات را نمی توانم عرض کنم ـ می فرماید: ‏مَنَّ الله ُ عَلَی المُؤمِنِینَ‎[1]‎‏ که از خودشان یک‏‎ ‎‏کسی را فرستادم. این در مقابل آن حرفی است که عده ای برای منحرف کردن مردم از‏‎ ‎‏ادیان می گویند که ادیان را قدرتمندها مثل فرعون و امثال اینها درست کردند تا اینکه‏‎ ‎‏مردم را خواب کنند و آنها را بچاپند. در تمام ادوار، مؤمنین عبارت از این طبقۀ مقابل‏‎ ‎‏مستکبرین بودند که آنها دارای قدرتهای فوق العاده ‏‏[‏‏بودند‏‏]‏‏. زمان حضرت موسی‏‎ ‎‏مؤمنین عبارت از یک دسته ای بودند در مقابل فرعون و قدرتهای فرعونی. و در آیه‏‎ ‎‏می فرماید که از خودشان، از خود مؤمنین، یعنی از این طبقه پایین به اصطلاح، خداوند‏‎ ‎‏منت بر آنها گذاشته که از این، همین طبقۀ مؤمنها ـ که مؤمنها در همۀ عصرها عبارت از‏‎ ‎‏همین طبقۀ پایینتر بودند ـ مقابل مستکبرین که طبقات بالا بودند. و این یک واقعه ای‏‎ ‎‏است که قرآن می فرماید. واقعۀ تاریخی است که قرآن می فرماید و در مقابل چشم و‏‎ ‎‏گوش همۀ مردم که در آن عصر بودند و دیدند که چه بوده قصه. اگر چنانچه پیغمبر‏‎ ‎‏دستاورد آن مستکبرین بود و از آن طایفه بود، در مقابلش مردم می ایستادند که نه، قرآن‏‎ ‎‏در اینجا خلاف واقع گفته است از همین طبقه. به حسب تاریخ هم همین طور بوده است‏‎ ‎‏که حضرت موسی یک شبانی بوده است و سالها برای حضرت شُعَیْب شبانی می کرده‏

‏است. و همین شبان را چون لیاقت داشته است، خداوند مبعوثش کرده است و در اسلام‏‎ ‎‏هم پیغمبر اسلام از قریش بوده لکن قریش آن ثروتمندهایشان و آن مستکبرینشان یک‏‎ ‎‏دسته بودند؛ و این طایفه پایینتر، که خود حضرت می فرمایند من هم شبانی کرده ام، یک‏‎ ‎‏موجودی بوده است که از طایفۀ فقیر بوده است که اینها خود حضرت و عموهایش، اینها‏‎ ‎‏فقیر بوده اند. و لهذا در یک وقتی حضرت فرمود که ابوطالب نمی تواند بچه هایش را‏‎ ‎‏حفظ کند، ما برداریم هر کدام قسمت کنیم. این برای این بوده است که مال ‏‏[‏‏نداشتند‏‏]‏‏.‏

مقابلۀ انبیا با مستکبرین

‏     ‏‏و این طایفه پایین را همیشه این طور بوده که پیغمبرها این مردم مستضعف را، این‏‎ ‎‏طایفه ای را که مستکبرین آنها را ضعیف می شمردند و می دیدند که شما چیزی نیستید در‏‎ ‎‏مقابل ماها، از همینها، خداوند یکی را انتخاب می فرمود روی لیاقت ذاتی که داشت، و‏‎ ‎‏او را در مقابل مستکبرین قرار می داد. درست عکس آن تبلیغات سوئی که می شود و‏‎ ‎‏می خواهند مردم را از ادیان منحرف کنند، درست عکس آن. اینها می گویند که پیغمبرها‏‎ ‎‏را مستکبرین درست کردند برای اینکه مردم پایین را، کارگر را، صنعتگر را، زارع را،‏‎ ‎‏اینها را، با موعظه و اینها خواب کنند و اغفال کنند، وعده بدهند؛ و آن بزرگترها بچاپند‏‎ ‎‏مردم را و اینها هم حرفی نزنند برای این وعده ها. و حال آنکه به حسب تاریخ ـ تاریخ‏‎ ‎‏اسلام هم که نزدیک است به ما، تاریخ دیگر هم که منقول است ـ که از این طایفه تجهیز‏‎ ‎‏می کردند انبیا مستضعفین را در مقابل مستکبرین؛ نه مستکبرین اینها را درست می کردند‏‎ ‎‏که مستضعفین را خواب کنند! اینها مستضعفین را بیدار می کردند که بر ضد مستکبرین‏‎ ‎‏قیام کنند.‏

‏     قیامهای انبیا همیشه این طوری بوده که یکی از بین خود اینها، از بین خود این مؤمنین‏‎ ‎‏ـ که طبقۀ پایین بودند، از خود همین مردم پایین ـ یکی انتخاب می شد برای اینکه تبلیغ‏‎ ‎‏کند. و یکی از کارهایش هم این بود که همین جمعیتِ مستضعفِ مقابل مستکبر را‏‎ ‎‏تجهیز می کرد با تبلیغاتی که می کرد، مهیّا می کرد، تجهیز می کرد بر ضد آنها؛ بر ضد‏

‏مستکبرین. مستکبرین اینها را برای منافع خودشان درست نمی کردند، این مستضعفین‏‎ ‎‏بودند که از میان آنها یکی پا می شد و خداوند ‏‏[‏‏او را‏‏]‏‏ انتخاب می کرد و بر ضد‏‎ ‎‏مستکبرین قیام می کردند. موسی بر ضد فرعون؛ و رسول اکرم بر ضد قریشی که آن وقت‏‎ ‎‏همه چیز دستشان بود و در آیه این معنا را می فرماید. و این به مَرْئی و مَنْظَر مردم بوده‏‎ ‎‏است که مطلبی را نمی شده است که خلافش بگوید نَعُوذُبِالله .‏

وضع زندگی پیغمبر اسلام و اصحاب وی

‏     ‏‏این مطلبی بوده است که همۀ مردم می دانستند که پیغمبر زندگیش چه طور بوده؛ و‏‎ ‎‏مادرش در کجا بچه را بزرگ کرد، در یک بیابانی، بعد هم که آمده، همیشه تحت‏‎ ‎‏قدرت این بزرگها بوده و نمی شده زندگی بکند و در مکّه در غار مدتی بوده است و هیچ‏‎ ‎‏نمی توانسته. همیشه آنجا در مکه که بوده، تبلیغاتشان به طور تقیّه و زیرزمینی بوده. تا‏‎ ‎‏وقتی هم که آمدند مدینه. مدینه هم آنی که دور و بر حضرت بود یک دسته ای از همین‏‎ ‎‏فقرا، مستمندها بودند. وقتی که ایشان، مسجد درست کردند، آن هم نه مثل مسجدهای‏‎ ‎‏ما، یک مسجدی که یک دیواری با چوب دورش درست کرده بودند ابتدائاً، و اگر هم‏‎ ‎‏یک سایه ای داشت با این چیزهای خرما، با این علفهای خرما و چوبهای خرما، با این‏‎ ‎‏درست کرده بودند و یک جایی هم بود که به آن می گفتند صُفَّه. یک دسته ای از‏‎ ‎‏اصحاب پیغمبر اصحاب صُفّه هستند؛ یعنی اشخاصی بودند که خانه نداشتند، هیچی‏‎ ‎‏نداشتند، می آمدند توی همین مسجد، روی همین زمینها. و صُفَّه اش هم مثل صُفَّه های‏‎ ‎‏مسجد حالا نبوده است که آجر فرش مثلاً باشد، یا با چیزهای دیگر درست شده باشد.‏‎ ‎‏یک زمینی بوده است قدری بلندتر مثلاً، جای آن گِل بوده یا چیز دیگر شاید. اصلاً‏‎ ‎‏حصیر هم نداشتند. آن وقت آنجا می خوابیدند و آنجا زندگی می کردند. اینها را‏‎ ‎‏حضرت بر ضد قریش و آنهایی که دارای اموال بزرگ بودند و از مستکبرین بودند، از‏‎ ‎‏اینها حرکت کرد و رفت سرکوبی آنها را کرد. اینکه این تبلیغات می شود، برای این است‏‎ ‎‏که اینها هر چه ضربه خورده اند از ادیان خورده اند.‏


معارضۀ قدرتهای بزرگ با اسلام

‏     ‏‏حالا در اسلام ـ که حالا ما بحثمان در این است ـ این قدرتهای بزرگی که می خواهند‏‎ ‎‏ماها را بچاپند، اینها آنی را که معارض خودشان می دانند اسلام است از این جهت، اول‏‎ ‎‏حمله می کنند به اصل ادیان، مقصودشان هم حالا آن دینی که گذشته و رفته نیست،‏‎ ‎‏مقصودشان این است که کلام را بکِشند به اسلام و بیایند بگویند که اسلام هم یک دینی‏‎ ‎‏است که مُخدِّر است. و حال آنکه ما وقتی تاریخ اسلام را می بینیم، و بعد هم از زمان‏‎ ‎‏پیغمبر تا حالا درست اسلام را و کسانی که اسلام را تبعیت کرده اند مطالعه کنیم، می بینیم‏‎ ‎‏که در صدر اسلام پیغمبر از همین طبقۀ پایین بوده است: و ‏لَقَدْ مَنَّ الله ُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ‎ ‎فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنفُسِهِم‎[2]‎‏ این از خود این طایفۀ پایین؛ نه اینکه انسان بوده. این طایفه پایین،‏‎ ‎‏مؤمنین، خدا به اینها چیز داد ... که از خود اینها یک کسی را که هم مشرب باشند و بیایند‏‎ ‎‏با هم بنشینند و با هم بیاشامند اینها و همان طوری که پیغمبر در مسجد زندگی می کرد و‏‎ ‎‏در همان مسجد با مردم معاشرت می کرد و از همان مسجد هم تجهیز می کرد جیوش را‏‎ ‎‏برای کوبیدن قدرتها، از همین جمعیت پیغمبر را انتخاب فرمود بر ضد آنهایی که‏‎ ‎‏می خواستند چه بکنند. این برای این است که اینکه این تبلیغات را می کنند، اول طرف‏‎ ‎‏همۀ ادیان می روند، بعد می کشندش به اسلام، و مقصودشان این است که اسلام را‏‎ ‎‏سرکوبی کنند، این برای این است که از اسلام می ترسند.آن که می تواند در مقابل اینها‏‎ ‎‏عرض اندام کند و دست اینها را از ظلم و تعدّی و غارتگری و اینها کوتاه کند آن اسلام‏‎ ‎‏است. از این جهت، اینها می خواهند اسلام را در نظر جوانهای ما، در نظر طبقۀ متنوّر،‏‎[3]‎‎ ‎‏در نظر این جمعیتی که از آنها کار می آید، کوچکش کنند؛ تا اینها برگردند از اسلام،‏‎ ‎‏وقتی برگشتند از اسلام، دیگر از خودشان کاری نمی آید.‏

توطئۀ دشمنان در تحقیراسلام و روحانیت

‏     ‏‏حالا البته خیلی چیزها هست که برای سرگرم کردن جوانهای ما خیلی دامنه دار است.‏

‏آن چیزهایی را که آنها طرح کرده اند و طرحهایی که دادند، یکی از آنها همین است که‏‎ ‎‏اسلام را در نظر اینها کوچک کنند. چنانچه از روحانیت هم چون می ترسند، باز طبقه ای‏‎ ‎‏که می تواند در مقابلشان بایستد و ایستاده است طبقۀ روحانی هستند، از این جهت،‏‎ ‎‏مستقیماً به اینها هم حمله می کنند: روحانیین درباری هستند! هر چه آخوند است‏‎ ‎‏درباری ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏. این دربار است که آخوندها را درست کرده و تربیت کرده برای اینکه‏‎ ‎‏مردم را بچاپد، و اینها هم ثناگو باشند، وُعّاظ السلاطین اند! این هم برای این معناست که‏‎ ‎‏مردم را از روحانیت رَم بدهند. از اسلام رَم بدهند، از روحانیت هم رَم بدهند و این دو تا‏‎ ‎‏قدرت را بگیرند از مردم. و حال آنکه شما اگر ملاحظه کنید، از اول تا حالا آن که با این‏‎ ‎‏قدرتها معارضه کرده ابتدایش از روحانیین شروع شده.‏

روحانیون، پیشگام مبارزه با سلاطین

‏     ‏‏در این صد سال آخری ـ که خوب، تاریخش دیگر خیلی نزدیک است و همۀ شما‏‎ ‎‏هم اطلاع دارید ـ در این صد سالۀ اخیر آنی که معارضه کرده با سلاطین وقت، ابتدایش‏‎ ‎‏از روحانی شروع شده. قضیۀ تنباکو ابتدایش از روحانیون ایران و عراق و از مرحوم‏‎ ‎‏میرزا‏‎[4]‎‏ فتوا بود؛ و از علمای تهران قیام و عمل. البته مردم هم به اینها علاقه داشتند و‏‎ ‎‏دنبال اینها را می گرفتند و کارها را انجام می دادند. در جنبش مشروطیت هم همین طور‏‎ ‎‏بود ـ که از روحانیون نجف و ایران شروع شد؛ مردم هم تبعیت کردند و کار را تا آن‏‎ ‎‏حدود که توانستند آن وقت انجام دادند و رژیم استبدادی را به مشروطه برگرداندند.‏‎ ‎‏لکن خوب، نتوانستند مشروطه را آن طور که هست درستش کنند، متحققش کنند. باز‏‎ ‎‏همان بساط بود. در زمان رضا شاه که من، و مثلاً ایشان ‏‏[‏‏اشاره به یکی از حضار‏‏]‏‏ یادشان‏‎ ‎‏هست، و شما اکثراً اصلاً آن زمان را یادتان نیست، چند قیام که در ایران شد همه اش از‏‎ ‎‏روحانیون بود. یک قیام از آذربایجان شد، از علمای آذربایجان قیام کردند، و لکن‏‎ ‎‏خوب، قدرت دست آنها بود گرفتند آنها را و در ـ گمان می کنم ـ سُنْقُر مدتها تبعید بودند‏

‏و بعدش هم که تبعید برداشته شد، مرحوم آقا میرزا صادق آقا‏‎[5]‎‏ در قم آمدند و ماندند‏‎ ‎‏اینجا، و اینجا هم فوت شدند. یک قیام از خراسان بود، منتها همۀ علما. قضیۀ قیام مسجد‏‎ ‎‏گوهرشاد،‏‎[6]‎‏ تمام علمای خراسان را که در این قیام دخالت داشتند و سرشناس بودند‏‎ ‎‏گرفتند و آوردند تهران و حبس کردند و محاکمه کردند اینها. یک قیام از اصفهان شد و‏‎ ‎‏علمای اصفهان آمدند به قم و دعوت کردند از علمای اطراف و علمای اطراف هم‏‎ ‎‏خیلیهایشان هم آمدند اینجا. منتها این هم قدرت دست آنها بود و نتوانستند و شکستند و‏‎ ‎‏ملت هم آن طور هوشیار نشده بود که درست دنبال علما را بگیرد. عکس آنی که اینها‏‎ ‎‏می گویند که اینها درباری هستند. به عکس، اینها ضد درباری هستند. ضد درباری را اینها‏‎ ‎‏می گویند درباری! و همیشه، در همین عصر خودمان آنی که مورد هجوم واقع می شد‏‎ ‎‏همین مدرسه های علمی بود. همین مدرسۀ فیضیۀ قم چند دفعه مورد هجوم واقع شد و در‏‎ ‎‏شکستند و پنجره شکستند و کتابها را آتش زدند و عمّامه ها را آتش زدند و بعض از افراد‏‎ ‎‏را از پشت بام پرت کردند پایین، و از این وحشیگریها که کردند؛ این هم برای این بود که‏‎ ‎‏می خواستند این دو تا قدرت را از مردم بگیرند.‏

ترس دستگاه طاغوت از دانشگاهها

‏     ‏‏یک ‏‏[‏‏مطلب‏‏]‏‏ دیگر هم راجع به دانشگاهها بود و طبقۀ دانشجو و دانشگاهی. اینها از‏‎ ‎‏دانشگاهْ هم می ترسیدند. می دیدند که خوب اینها یک قوۀ متفکره ای هستند که جوان‏‎ ‎‏هم هستند، ممکن است از اینجا باز یک قدرتی پیدا بشود در مقابلشان، دانشگاه ‏‏[‏‏را‏‏]‏‎ ‎‏هم به طریقهای مختلف کوبیدند. طریقهای مختلفی داشتند تا توانستند اینها را به واسطۀ‏‎ ‎‏همین تبلیغات منحرف کردند؛ اذهانشان را منحرف کردند. یک کارهای مهمی اینها‏‎ ‎‏کردند برای اینکه طبقۀ جوان را هر چه هست مشغول کنند به خودشان و نگذارند که‏

‏اینها در مقدّرات مملکت دخالت بکنند. اگر دانشگاه را به حال خودش می گذاشتند و‏‎ ‎‏تبلیغات در کار نبود و کارشکنی در کار نبود، از دانشگاه خوب متفکرهایی پیدا‏‎ ‎‏می شدند که در فکر این بودند که دارند دیگران می چاپند ما را، یک علاجی بکنیم.‏

نقشه های دستگاه طاغوت برای انحراف جوانان

‏     ‏‏اینها طبقۀ جوان را، که این کارها از آنها می آمد و می آید، به طریقهای مختلف‏‎ ‎‏مشغول می کردند اینها را به خودشان. تمام این رسانه های گروهی که هست، تمام اینها را،‏‎ ‎‏اجیر می کردند. یا از خودشان بود که طبقۀ جوان را به واسطۀ رادیو و تلویزیون و سینما و‏‎ ‎‏تئاتر و مطبوعات و مجلاّت و اینها سرگرم به عیّاشی بکنند، عیّاش بارشان بیاورند. جوان‏‎ ‎‏است، وقتی که رفت سینما، پنج روز، ده روز رفت سینما، عادت می کند به رفتن سینما،‏‎ ‎‏اصلاً فکر، فکر سینمایی می شود. شاید شب هم وقتی که خواب ببیند، خواب ستاره‏‎ ‎‏سینما می بیند! روز هم وقتی که چشمش را باز کند، به فکر است که کِی شب بشود من‏‎ ‎‏بروم و چه وقت بشود که برویم سراغ این مرکز. یک همچو دِماغی که بار آمد این‏‎ ‎‏طوری، این به فکر این نمی افتد که کارتر نفت ما را می برد. اصلاً هیچ کاری به این ندارد.‏‎ ‎‏جوانهایی که در این مراکز فساد که درست کردند سرتاسر ایران و بیشتر تهران این مراکز‏‎ ‎‏فسادی که اینها درست کردند، مراکز عیاشی که درست کردند، این خانه هایی که درست‏‎ ‎‏کردند، برای اینکه مردان، بچه ها بروند، جوانها بروند، عیاشی بکنند، دامن زدند به این.‏‎ ‎‏این ایام تابستان، این دریاها با آن وضعی که آنها درست کردند. این دستگاههایی که باید‏‎ ‎‏دستگاه تربیتی باشد، مثل دستگاه رادیو و تلویزیون و مطبوعات و اینها، تمام اینها را به‏‎ ‎‏عکس آنی که باید باشد درست کردند. و قضیۀ این نبود که یک چیزی خودبخود شده‏‎ ‎‏باشد. یک قضیه ای بود که روی برنامه تنظیم شده، آن هم بسیار محتمل است که‏‎ ‎‏تنظیمش از همان «سیا»‏‎[7]‎‏ شده باشد. از آنجا شده باشد که باید جوانها را این طوری‏‎ ‎‏می شود بگیرید، حبس کنید. خوب، نمی شود همۀ مردم که حبس بشوند. آنجایی که‏

‏می شود با آن طور، آنجایی که همۀ این حرفها، همۀ این چیزها، دست به هم دادند‏‎ ‎‏برایشان مراکز فساد و فحشا درست کردند و دامن به آن زدند و تبلیغات روی آن کردند؛‏‎ ‎‏و جوان هم هست، کشیده می شود قهراً به آنجا. تابستان است، دریاچه ها درست کردند‏‎ ‎‏و دریا و اجتماعات جوانها با هم، زن و مرد داخل هم و می کشیدند اینها را به اطراف‏‎ ‎‏دریا، و برایشان هم همه وسائل را درست می کردند. و مُفت و مجّانی می رفتند آنجا و‏‎ ‎‏هر کاری دلشان می خواست می کردند. مسئله این نبود که طبعاً این شده باشد. مسئله این‏‎ ‎‏بود که یک برنامۀ خاص و یک توطئه ای در کار بود که نگذارند این جوانها رشد طبیعی‏‎ ‎‏خودشان را، و انسانی خودشان را بکنند؛ سرگرمشان کنند به همین مسائل. قضیۀ موسیقی‏‎ ‎‏یک مطلبی است که خوب، طبع جوان به آن توجه دارد. اگر یک مدتی این عادت کرد‏‎ ‎‏که موسیقی را باز کند و گوش کند، مغز این از تفکر در امور جِدّی باز می مانَد؛ می رود‏‎ ‎‏دنبال همین قضیه. اینها اموری است که با نقشه درست کردند که جوانهای ما را منحرف‏‎ ‎‏کنند.‏

‏     و یکی از نقشه هایشان این بود ـ نقشه های دیگر زیاد ـ ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ نگذارند در دانشگاه‏‎ ‎‏درس بخوانند. یک دسته ای را درست بکنند به اسم چپ گرا، بریزند توی دانشگاه و‏‎ ‎‏شلوغ بکنند و دعوا راه بیندازند و امثال ذلک؛ و دانشگاهیها را، جوانها را، از کلاسها‏‎ ‎‏بیرون بکشند و بیاورند به بیرون، به جنگ و به چیزهای دیگر. تبلیغات چپی بکنند در‏‎ ‎‏دانشگاهها که توجه اینها را به آن مسائل کنند و هکذا از این قبیل.‏

هدف دشمن در منحرف ساختن جامعۀ اسلامی

‏     ‏‏اینها همه چیزهایی است که روی نقشه ای درست شده است که ماها از مقدَّرات‏‎ ‎‏مملکتمان غافل بشویم. حالا بیشتر روی این امور تکیه می شود، برای اینکه حالا لمس‏‎ ‎‏کرده اند که اسلام و ایمان به خدا اسباب این شد که یک جمعیتی که هیچی دستشان نبود،‏‎ ‎‏از تفنگ و بساط ـ حالا هم چهار تا تفنگ اگر پیدا شده است بعد از غنایم جنگی پیدا‏‎ ‎‏شده ـ اینها دیدند که اینها با مشت خالی، لکن با ایمان، با ایمان به خدا آمدند به میدان و‏

‏قدرتهای بزرگ را شکست دادند و همه را بیرون کردند، قطع دستشان را کردند، اینها‏‎ ‎‏الآن لمس کردند که آنی که اینها را شکست داد این ایمانی بود که این جوانها داشتند و‏‎ ‎‏این توجهی بود که به اسلام داشتند، حالا بیشتر درصدد این هستند که شما را از اسلام‏‎ ‎‏جدا کنند. الآن باز آن قلمهایی که قلم اجیر است و مزد می گیرد تا جوانهای ما را منحرف‏‎ ‎‏کند الآن هم در کار هستند، نطقها می کنند و قلمها را به کار می اندازند حتی این مسئلۀ‏‎ ‎‏اطراف دریا را که با آن فضاحت انجام می گرفت، در بعضی از مطبوعات نوشتند‏‎ ‎‏جلوگیری از این «ارتجاع» است! که تمدن عبارت از این است که زن و دختر و پسر با هم‏‎ ‎‏در دریا به هم وَر بروند، اگر این نباشد ارتجاع است! تمدن این است که هر جوانی که در‏‎ ‎‏سینما چند روز برود و دیگر زندگیش همان بشود؛ تمام آمال و آرزویش همان بشود.‏‎ ‎‏اگر چنانچه از این طور چیزها جلوگیری بشود و آموزنده باشد، این سینما آموزنده باشد،‏‎ ‎‏این مطبوعات آموزنده باشد، این مجلات اگر کسی بگوید که باید اینها آموزنده باشد،‏‎ ‎‏اینها باید بچه های ما را تربیت کنند، اینها باید بچه های ما را رشد سیاسی بدهند، اینها را‏‎ ‎‏وارد میدان عمل سیاسی بکنند و این عکسها و این دعوتهای به شهوت، و این طور‏‎ ‎‏چیزهایی که همه جانبه است، اینها را از این راه باز می دارد، می گویند ارتجاع است، و‏‎ ‎‏شما را از ارتجاع می ترسانند، و به اصطلاح چماق تکفیر دارند. همین «ارتجاع» اصلاً‏‎ ‎‏تکفیر مؤمنین است. اینها به هر قدرتی که توانستند و به هر ترتیبی که می توانند می خواهند‏‎ ‎‏شماها را منحرف کنند از آن مسیری که دارید.‏

تحوّل روحی ملت در نهضت ایران

‏     ‏‏الآن این نهضتی که ملاحظه می کنید، این نهضت الآن رسیده است به یک حدی که‏‎ ‎‏دستها را کوتاه کرد؛ همۀ دستهای خارجیها را کوتاه کرد. و شما می دانید که نهضت‏‎ ‎‏اسلامی ایران با همان توجه مردم به اسلام و اینکه از شهادت دیگر خوفی نداشتند، برای‏‎ ‎‏اسلام شهید شدن را یک چیز عظیمی برای خودشان می دانستند، یک فوزی می دانستند‏‎ ‎‏برای خودشان، این معنا شد که مردم دیگر نترسیدند از تانک و توپ و اینها نترسیدند و‏‎ ‎‏ریختند به خیابانها. یک تحول روحی پیدا شد در ایران، ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ سرتاسر ایران، یک تحول‏

‏روحی پیدا شد. و مردمی که فکر در امور مملکتی نمی کردند، حالا جوانها، بچه ها،‏‎ ‎‏زنها، مردها، مسائلی که در مجالسشان طرح می شود مسائل روز است. قبلاً ابداً این‏‎ ‎‏مطلب هیچ نبود.‏

روحانیّت و سیاست

‏     ‏‏ما آخوندها را که می گفتند، اگر یک کلمه می گفتند، می گفتند که این سیاسی است.‏‎ ‎‏یکی از فحشهایی که گاه ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ یک آخوندی، اگر می خواست یک حرفی بزند که به درد‏‎ ‎‏مملکتش بخورد، می گفتند «سیاسی» است. اوایل که ما آمده بودیم به قم، یکی از علمای‏‎ ‎‏محترم ـ که محترم و رئیس بود در قم ـ این را بعض مقدس مآبها اشکال به او داشتند‏‎ ‎‏می گفتند منزلش روزنامه پیدا می شود! این طور، مغزها را تهی کرده بودند که اگر یک‏‎ ‎‏ملاّیی منزلش روزنامه بود، این اسباب طَعْنَش‏‎[8]‎‏ می شد. چه کار دارد ملا به روزنامه؛ ملا‏‎ ‎‏چه کار دارد به سیاست. ما را وقتی که از حبس می خواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند‏‎ ‎‏که بیایید توی آن اتاق، از حبس درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود نشستیم.‏‎ ‎‏پاکروان‏‎[9]‎‏ آمد پیش ما و آن مولوی‏‎[10]‎‏ ـ هر دو آنها هم رفتند ـ آمدند آنها و پاکروان‏‎ ‎‏در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب‏‎ ‎‏است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است! ـ این‏‎ ‎‏تعبیر آخرش بود ـ این را بگذارید برای ما. می خواست ما را وادار کند به اینکه ما‏‎ ‎‏دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست،‏‎ ‎‏اینکه مال شما هست! بله، بعد هم برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان.‏‎ ‎‏من هم که آمدم سر منبر حسابش را رسیدم. اینها تبلیغات همچو کرده بودند که به خورد‏‎ ‎‏ما معمِّمین هم داده بودند که شماها بروید کنار، سراغ مدرسه تان، و این منافع مملکت را‏‎ ‎‏بدهید دست ما! مطلب این بود. مقدَّرات مملکت را بدهید دست ما؛ شما بروید آن گوشه‏

‏مدرسه بنشینید و آن طور زندگی کنید و مسئله بگویید برای مردم. آن هم نه هر مسئله ای‏‎ ‎‏را. اگر ما درست مسئله می گفتیم که وضع این طور نبود. مسائل اسلام را کنار گذاشته‏‎ ‎‏بودند؛ و یک دسته ای از مسائل شخصی را پیش کشیدند. مسائل اجتماعی اسلام، مسائل‏‎ ‎‏سیاسی اسلام، مسائل جنگ اسلام. آن قرآن را شما ملاحظه می کنید، قرآن مسائل‏‎ ‎‏سیاسیش و جنگیش و مقاتله اش و اینهایش زیاد در آن طرح شده، اَهلاً و سَهْلاً! اما دیگر‏‎ ‎‏کار نداشته باشید به اینکه تکلیف ملت با دولت چیست و تکلیف دولت با ملت چی‏‎ ‎‏هست؟ چه جور باید دولت باشد، شرایط حاکم چیست، شرایط شُرْطه چیست؛ شرایط‏‎ ‎‏قاضی چیست؟ اینها را دیگر شما کار نداشته باشید. شما هم بروید این مسائل ‏‏[‏‏را کنار‏‎ ‎‏بگذارید‏‏]‏‏ و ما هم باورمان آمده بود. همچو باورمان آمده بود که روزنامه خواندن را‏‎ ‎‏[‏‏عیب می دانستیم‏‏]‏‏. اوّلی که ما آمدیم قم، سنۀ چهل، روزنامه خواندن را عیب‏‎ ‎‏می دانستند! ما هم اصلاً جرئت نمی کردیم؛ یعنی ما هم خودمان جز‏‏ء ‏‏آنها بودیم.‏

تحوّل ملت، معجزه آسابود

‏     ‏‏الآن یک تحولی پیدا شده است که شاید در دو سال پیش از این نبود این طور. تحول‏‎ ‎‏سه سال است، دو سال است، که تحول زیاد پیدا شد. البته نهضت عمرش پانزده، شانزده‏‎ ‎‏سال است؛ لکن این تحول در این آخر پیدا شد. یک تحول پیدا شد که تحولهای‏‎ ‎‏مختلف، شماها همه و ما همه، یک پاسبان اگر پیدا می شد و یک امری می کرد، در همین‏‎ ‎‏بازار تهران تو ذهن کسبه و تجّار نمی آمد که می شود مخالفت با پاسبان کرد! پاسبان‏‎ ‎‏آمده گفته است «4 آبان»‏‎[11]‎‏ است باید همه بیرق بزنید. همه گوش و سمع بودند که هر‏‎ ‎‏چه این گفته عمل بکنیم. چندی نگذشت که همینهایی که از یک پاسبان می ترسیدند و‏‎ ‎‏برای خودشان هم حقی قائل نبودند ریختند در خیابان و گفتند «ما شاه نمی خواهیم»! این‏‎ ‎‏یک تحول معجزه آسا بود که آدمی که از یک پاسبان می ترسید حالا از تانک‏‎ ‎‏نمی ترسد، حالا از سربازها هم نمی ترسد، سرنیزه ها هم که می آورند؛ این هم معارضه با‏

‏آنها می کنند. این یک جور تحولی بود که حاصل شد. یک تحول دخالتِ همه در‏‎ ‎‏مسائل روز و مسائل سیاسی. همین جمعیتی که روزنامه خواندن را در آن وقتها اشکال‏‎ ‎‏می کردند، حالا همانها منزلهایشان هم رادیو هست و هم تلویزیون هست و هم عرض‏‎ ‎‏می کنم اصلاً مشروعش هست، غیرمشروعش نیست ـ و هم مسائل روز طرح است. در‏‎ ‎‏هر جا بروید، جوانها مشغول به صحبت در مسائل روزند. شما خیال می کنید که در ده‏‎ ‎‏سال پیش از این این حرفها بود؟ اصلاً چه دخالتی داشتید؟ حقی نداشتید که دخالت در‏‎ ‎‏مسئلۀ روز بکنید. حقی نداشتید که باید مثلاً ژاندارمری وضعش این باشد؛ باید دولت‏‎ ‎‏وضعش این باشد، اشکال بکنید به دولت. حالا طوری شده است که همه در میدان‏‎ ‎‏آمده اند و یک تحول روحی پیدا شده است در این جامعه. و این تحول، تحول الهی‏‎ ‎‏است. هیچ کس نمی تواند، این قلوب مردم دست خداست، این تحول الهی است. یکی از‏‎ ‎‏تحولاتی که ... ‏‏[‏‏اینکه‏‎ ‎‏]‏‏امروز یک دسته از اروپا آمده بودند، یک دسته جوانها، گفتند‏‎ ‎‏که ما آمدیم برای اینکه برویم در این روستاها کمک کنیم؛ یعنی این چه تحولی است‏‎ ‎‏[‏‏که‏‏]‏‏ جوانی که بحبوحۀ‏‎[12]‎‏ جوانیش است، و در اروپاست، و باید در اروپا فرض کنید‏‎ ‎‏روی غریزۀ جوانیش مشغول پی چیزهای دیگر باشد، همچو تحول پیدا شده است که‏‎ ‎‏عدۀ زیادی بودند، زن و مرد، گفتند که ما از اروپا آمدیم که برویم روستاها کمک کنیم‏‎ ‎‏به مردم. به آنها گفتم که ارزش این عمل را خیلی باید بدانید که این عمل چه ارزشی‏‎ ‎‏دارد. این روستایی که تاکنون می دیده تنها هست و همۀ قدرتها مخالف او هست و‏‎ ‎‏می خواهند بچاپدش، ببیند که از اروپا یک دسته جوان تحصیلکرده، مهندس و طبیب و‏‎ ‎‏دکتر، اینها آمده اند با آن زحمت به ایران و می روند توی این روستاها برایشان گندم‏‎ ‎‏می چینند. ولو شما بلد نیستید درست درو کنید ـ خوب، درو را رعیتها می دانند. شما بلد‏‎ ‎‏نیستید درو کنید ـ اما شما چهار تا خوشۀ گندم را که برای اینها جمع بکنید همچو قدرتی‏‎ ‎‏در این رعیتها و در این زارعها و در این دروگرها پیدا می شود که کارشان دو مقابل‏

‏می شود. وقتی کشاورز دید که خانمها از خانه ها پاشده اند، از اروپا، اینجا هم همین‏‎ ‎‏طور، از دانشگاهها و از دانشکده ها و از مراکز تحصیل جوانها ریختند، زن و مرد ـ در‏‎ ‎‏تلویزیون دیشب هم نشان داد این را ـ من دیدم ریخته اند اینجا و دارند کمک می کنند به‏‎ ‎‏اینها، در روحیۀ این کشاورزها چه قدر این تأثیر دارد؛ چه قدر اینها را آقا می کند که‏‎ ‎‏می بینند خدمۀ اینها عبارت از دکتر است و مهندس؛ آمدند کمک کار هستند. این‏‎ ‎‏ارزشش خیلی است. شما هم که الآن می گویید ما مهیّاییم، این یک تحولی است که خدا‏‎ ‎‏این تحول را پیدا کرده. قلب شما پیشتر اصلاً دنبال این مسئله نبود؛ حالا آمده. کی‏‎ ‎‏آورده این را؟ مقلّب القلوب خداست. خداوند قلبهای شما را این طور کرده است که‏‎ ‎‏می خواهید بروید روستاها کمک کنید. آموزش، پرورش غیر آن وضعی که سابق بود که‏‎ ‎‏اگریک دسته ازسازمانی را می خواستند بفرستندآنجا، به اسم نمی دانم کذا، برای تبلیغ برای‏‎ ‎‏خودشان، حالا دیگر تبلیغی تو کار نیست. هیچ کس از کسی تبلیغ نمی کند. شما به طبیعت‏‎ ‎‏خودتان می خواهید بروید کمک کنید، آموزش بدهید، پرورش کنید و امثال ذلک.‏

ادارۀ مملکت بدست خودِ ملت

‏     ‏‏ان شاءالله خداوند همۀ شما را حفظ کند و موفق کند که خدمت بکنید به کشور‏‎ ‎‏خودتان. مملکت مال خودتان است دیگر، دیگر دستهای آنها برید، دیگر همت کنید که‏‎ ‎‏اداره کنید مملکت خودتان را تا نگویند نمی توانند؛ ایرانیها نمی توانند مملکتشان را اداره‏‎ ‎‏کنند؛ یک کسی دیگر می خواهد که بیاید سرپرستی کند. فضولها الآن باز هم هستند.‏‎ ‎‏آنهایی که نقشه کشند باز هم هستند. خودتان بچسبید به مملکتتان؛ و با قدرت خودتان.‏‎ ‎‏هر که در هر جا هست خوب عمل کند. آقا‏‎[13]‎‏ در محراب خوب عمل کند؛ و شما در‏‎ ‎‏دانشگاه خوب عمل کنید؛ و ما هم تو مدرسه خوب عمل کنیم. همه با هم دست به هم‏‎ ‎‏بدهیم که درست عمل بکنیم. و ان شاءالله مملکت مال خودتان است.‏

‎ ‎

  • - سورۀ آل عمران، آیۀ 164.
  • - سورۀ آل عمران، آیۀ 164: «خداوند بر مؤمنین منّت گذاشت که رسولی از میان خودشان برانگیخت».
  • - روشنفکر.
  • - میرزا حسن شیرازی از مراجع بزرگ شیعه، وی در 1312 ه . ق. در سامرّا درگذشتند.
  • - میرزا صادق آقا تبریزی، مرجع تقلید مردم آذربایجان که به اتفاق آیت اللّه حاج میرزا ابوالحسن انگجی، رهبری مبارزات علمای تبریز علیه ستمگریهای رضا خان را برعهده داشت.
  • - حادثه خونین مسجد گوهرشاد در سال 1314 هجری شمسی روی داد و به دستور رضا خان، افرادی را که به عنوان اعتراض به صدور فرمان کشف حجاب در این مسجد اجتماع کرده بودند به گلوله بستند.  
  • - سازمان جاسوسی امریکا.
  • - سرزنش.
  • - حسن پاکروان، رئیس وقت سازمان اطلاعات و امنیت.
  • - سرهنگ مولوی معاون وقت ساواک تهران.
  • - چهارم آبان، روز تولد محمدرضا پهلوی.
  • - میان چیزی یا امری.
  • - اشاره به یکی از حاضران روحانی.