سخنرانی
لزوم تبلیغ اسلام با همه ابعادش ـ رهایی از خود باختگی نسبت به غرب
سخنرانی در جمع اعضای نیروی هوایی (تبلیغ اسلام و رهایی از غرب)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 10 ش‍ه‍ری‍ور ‭1358

زمان (قمری) : 9 ش‍وال‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 375

موضوع : لزوم تبلیغ اسلام با همه ابعادش ـ رهایی از خود باختگی نسبت به غرب

زبان اثر : فارسی

حضار : اعضای انجمن اسلامی نیروی هوایی

سخنرانی در جمع اعضای نیروی هوایی (تبلیغ اسلام و رهایی از غرب)

سخنرانی

‏زمان: 10 شهریور 1358 / 9 شوال 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: لزوم تبلیغ اسلام با همۀ ابعادش ـ رهایی از خودباختگی نسبت به غرب‏

‏حضار: اعضای انجمن اسلامی نیروی هوایی‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

تبلیغ صحیح و جامع از اسلام

‏     ‏‏قبلا از این آقا تشکر کنم که هم ما را مستفیض کردند امروز به آیات شریفه، و هم‏‎ ‎‏آبروی ما را در جاهای دیگر. خداوند ان شاءالله شما را بپذیرد. من امیدوارم که انجمن‏‎ ‎‏اسلامی شما و سایر انجمنهای اسلامی که هست، بتواند اسلام را آن طور که هست عرضه‏‎ ‎‏کند. اسلام یک متاعی است که اگر عرضه بشود، معلوم نیست که کسی که ذرّه ای انصاف‏‎ ‎‏داشته باشد این متاع را نپذیرد و دلخواه نباشد. منتها ما در طول تاریخ بعد از غیبت امام‏‎ ‎‏ـ سلام الله علیه ـ نتوانستیم آن طور که باید، عرضه کنیم اسلام را، عرضه نتوانستیم بکنیم.‏‎ ‎‏و این در این تقریباً دویست ـ سیصد سال به این طرف، برای خاطر عوامل خارجی که‏‎ ‎‏اینجاها کم کم آمدند و مطالعات کردند و همه چیزهای ما را مطالعه کردند و ثبت کردند‏‎ ‎‏و بردند و کارشناسهایشان در اطرافش فکر کردند، اینها همچو یافتند که چنانچه ـ این‏‎ ‎‏طور محتمل است ـ اسلام در محیط اسلام آن طور که هست عرضه بشود، برای آنها‏‎ ‎‏مجالی نخواهد بود. از این جهت، با عوامل مختلفه ای که داشتند، از داخل و خارج‏‎ ‎‏درصدد برآمدند که این متاع را نگذارند نمایش پیدا بکند. این را در تحت پوششهایی‏‎ ‎‏مخفی نگه دارند. ‏

لزوم عرضۀ احکام اجتماعی و سیاسی اسلام 

‏     ‏‏و مع الأسف ما خودمان هم به آنها کمک کردیم و زیاد هم کمک کردیم. ما از‏‎ ‎‏مسائل اسلام، بعض مسائلی که روابط بین فرد و خدای تبارک و تعالی بود گرفتیم؛ و‏

‏مابقی مسائل ـ که اکثر کتب فقهی ماست ـ در کتابها مدفون شد، همان توی کتابها‏‎ ‎‏محفوظ بود و در خارج نیامد. مباحثی که بحث شد در حوزه های ما همین مباحث،‏‎ ‎‏محدود به همین مباحث بود و آن همه اخبار و آن همه آیات و آن همه کتب فقهی ما‏‎ ‎‏نمایش خارجی پیدا نکرد. نتوانستیم ما عرضه کنیم امور اجتماعی را، امور سیاسی را. این‏‎ ‎‏اموری که مال زندگی است، اینها را نتوانستیم ما عرضه بکنیم. از این جهت، آنها از آن‏‎ ‎‏طرف دامن زدند؛ ما هم از این طرف غافل.‏

ردّادعای کهنه بودن اسلام و قوانین آن 

‏     ‏‏آنها ‏‏[‏‏با‏‏]‏‏ قلمهای مسموم ـ که حتی حالا هم بعض از آن انگلها در ایران هستند ـ‏‎ ‎‏اسلام را معرفی کردند به اینکه این یک ترتیبی است که مال سابق بود کهنه است حالا‏‎ ‎‏دیگر؛ این مال هزار و چهارصد سال پیش از این است، و باید حالا فکر نویی کرد! آنها‏‎ ‎‏از آن طرف هرچه توانستند راجع به اسلام گفتند. و حالا هم می گویند و مهمّش این است‏‎ ‎‏که از اسلام می ترسند. اینهایی که قلمهای مسمومشان یا قدمهای بسیار کثیفشان بر ضد‏‎ ‎‏اسلام و جمهوری اسلام و اینها برداشته می شود، اینها بعضیهایشان، یا خیلیهایشان، اصلاً‏‎ ‎‏نمی دانند چیست اسلام! غافل هستند، اصلاً نمی فهمند. یک چیزی از یک مقاله ای در‏‎ ‎‏اروپا منتشر شده است خوانده اند، همان را میزان فهم خودشان ‏‏[‏‏قرار داده اند‏‏]‏‏. و همان‏‎ ‎‏طوری که ـ غربزده اند دیگر ـ هر چه آنها بگویند اینها بی دلیل می پذیرند. هیچ دلیلی‏‎ ‎‏دیگر نمی خواهند! هر چه آنها در مقالاتشان بنویسند، این دلیلشان این است که او نوشته!‏‎ ‎‏شما در کتابهایی که این قرنها از نویسندگان ما، از به اصطلاح «محققین» ما، نوشته اند ـ الاّ‏‎ ‎‏بعضی ـ ملاحظه کنید که اینها هر مطلبی را که می گویند، آخرش دلیلشان این است که‏‎ ‎‏فلان پروفسور در کجا این را گفته! فلان کس در کجا این را گفته. تمام استشهادشان به‏‎ ‎‏قول آنها نظیر استشهاد ما به قول خداست! ما هم استشهاد می کنیم به قول پیغمبر و خدا‏‎ ‎‏در حرفهایمان؛ آنها هم استشهادشان همین نحو است که هرچه که فلان پروفسور گفت‏‎ ‎‏همین تمام است! مارکس هرچه گفت درست است دیگر؛ دیگر لازم نیست! مارکسی که‏

‏در خارج الآن شکست خورده و مکتبش دفن شده است، حالا تازه آمده است توی‏‎ ‎‏جوانهای ما و بچه های ما! تازه حالا اینجا. آنها کنارش زده اند، اینها گرفته اند او را! و‏‎ ‎‏نمی دانند اصلاً او چه می گوید، و نمی دانند که برنامه اش چی هست، و نمی دانند‏‎ ‎‏برنامه های اسلام چی هست. اصلاً نمی دانند اینها را و یک دسته هایی هم هستند که اینها‏‎ ‎‏می دانند، اما اجیرند؛ برای اینکه چنانچه اسلام آن طور که هست در خارج بیاید و عرضه‏‎ ‎‏بشود، کلاه آنها پس معرکه است؛ نمی توانند اجانب در اینجا حکومت کنند. از این‏‎ ‎‏جهت این یک دسته ای از اینها هم اجیر آنها هستند، برای همین که نگذارند یک مطلبی‏‎ ‎‏درست بشود، از آن جمله، آن نویسنده هایی بودند که اطراف شاه مخلوع بودند. این‏‎ ‎‏کتابها کتابهایی نیست که با قلم او باشد. او اهل قلم نبوده است و اهل فهم این چیزها‏‎ ‎‏نبوده، برای اینها می نوشتند. در سابق هم برای ناصرالدین شاه شعر می گفتند و می گفتند‏‎ ‎‏خودش گفته است! اینها هم حالا کتاب نوشتند و آنهایی که باید بنویسند و آنهایی که‏‎ ‎‏اجیرند از آن طرف، کتاب نوشتند و به اسم «اعلیحضرت» منتشر کردند. ‏

هدف شوم غرب و غرب زدگان

‏     ‏‏اینها با قلمهای خودشان نخواستند که اسلام معلوم بشود چیست. و اینها دیگر یک‏‎ ‎‏دسته اند، البته اینها در اقلیت اند، اما مؤثرند. اینها یک دسته ای هستند که با علم به مطلب،‏‎ ‎‏برای انحراف اذهان، مطالب را می گویند، مطلع اند، نه اینکه نمی دانند، لکن اگر آنچه را‏‎ ‎‏می دانند بگویند، کلاه خودشان هم پس معرکه است! کلاه اربابها هم پس معرکه است. از‏‎ ‎‏این جهت، آنها هم نمی گذارند که بشود و در این مدتی که اینها رفت و آمدشان زیاد‏‎ ‎‏شده است در شرق، آن چیزی را که توفیق زیاد پیدا کرده اند تهی کردن جامعه ماست از‏‎ ‎‏محتوای خودش، در این توفیق پیدا کردند. بی جهت نیست که هر قصه ای پیش می آید‏‎ ‎‏راجع به ـ فرض کنید که ـ اطبا، راجع به سایر طبقات، هر قصه ای پیش می آید، قبله شان‏‎ ‎‏غرب است. آتاتورک ـ من گمان می کنم دیده باشم این مجسمه را ـ به من هم گفتند که‏‎ ‎‏اینکه ایستاده دستش را این طور کرده و یک مجسمه ای هست رو به غرب ـ یعنی همه‏

‏چیز از آنجا است . یکی از نویسنده های اینجا هم، که حالا مرده است‏‎[1]‎‏ او هم می گفته‏‎ ‎‏است که ما همه چیزمان باید از انگلستان باشد! همه چیزمان. این برای این است که‏‎ ‎‏تبلیغات آنها، مغز آنها را تهی کرده است؛ و از خودشان بیگانه شدند. شرقی های ما از‏‎ ‎‏مَآثِر‏‎[2]‎‏ شرق ‏‏[‏‏غافل شده اند‏‏]‏‏ که اروپا گرفته است. کتابهای شیخ الرئیس حالا هم در اروپا‏‎ ‎‏مورد استفاده است، مآثر شرق را از دست ما گرفته اند. و ما را همچو تهی کردند که‏‎ ‎‏هرچه صحبت می شود ما حرفمان آنجاست. تا یک کسی زکام می شود، باید برود اروپا!‏‎ ‎‏می خواهد لُوزَتَیْنَش را عمل کند، این باید اروپا برود، یا اگر متمکن است، یک طبیبی از‏‎ ‎‏اروپا بیاورد. من یک وقت ـ اطبا بعضیشان بودند ـ گفتم که خوب، یک همچو مسئله ای‏‎ ‎‏است که شما معلوم می شود هیچی بلد نیستید که این طوری گفتند ما بلد هستیم؛ همانها که‏‎ ‎‏ما بلد هستیم در آنجا هم الآن اطبای ما کار می کنند؛ اینها هم که بروند آنجا شاید‏‎ ‎‏بسیاریشان پیش اطبای ایرانی ‏‏[‏‏بروند‏‏]‏‏، اما وضع جوری شده است که این مطلب در همه‏‎ ‎‏جا گسترش پیدا کرده. هر که هرچه بخواهد بفهمد، باید اروپا برود. ایران اصلاً جای‏‎ ‎‏فهمی نیست! مسئله ای نیست در ایران. این طور نیست که ایران خودش بتواند خودش‏‎ ‎‏باشد! این برای این است که این تبلیغات ما را از آن محتوایی که خودمان داشتیم تهی‏‎ ‎‏کرده. یعنی شرقی را از شرقیت خودش تهی کرده؛ مغز غربی برایِ او گذاشته؛ و مغز غربی‏‎ ‎‏انگل. این دیگر در همۀ قشرها هست، همۀ قشرها یک همچو غربزدگی در آنها هست،‏‎ ‎‏منتها کم و زیاد دارد. بعضی زیادتر، بعضی کمتر.‏

نجات کشور از غرب زدگی

‏و ما اگر بخواهیم واقعاً مملکتمان نجات پیدا کند، مقدّم بر همه این است که از این‏‎ ‎‏غربزدگی نجات پیدا کنیم. شما ملاحظه کنید، حتی اسم خیابانهای ما «روزولت» ،‏‎ ‎‏«چرچیل»، چه! خوب چرا؟ برای اینکه ما برای خودمان شخصیتی قائل نیستیم؛ الاّ‏

‏شخصیت اروپایی باید باشد. اصلاً مملکت ما تزیین باید بشود به اسماء اینها! این مسئله‏‎ ‎‏است. آنها همچو کردند مغز ما را و این طور بار آوردند که اگر بخواهیم یک چیزی‏‎ ‎‏بشویم، کتاب می نویسیم، اولش هم اسم یکی از آنها باید باشد تا کتابمان را بخرند!‏‎ ‎‏جوانهای ما بخواهند کتاب بخرند، اگر چنانچه به اسم مارکس باشد و لنین باشد، مشتری‏‎ ‎‏زیاد است. اگر به اسم شیخ الرئیس باشد نه! با اینکه تمام اینها یک صفحه از کتب‏‎ ‎‏شیخ الرئیس را نمی توانند بفهمند! ولی مع ذلک چون شرقی است، از این جهت ‏‏[‏‏...‏‏]‏‏.‏‎ ‎‏ملاّصدرا را اسمش را نشنیده اند، ملاّصدرا اصلاً اسمش را نشنیدند، ملاّهای ما را اسمش‏‎ ‎‏را نشنیدند، اما رجال آنها همه. کتابهای ما را نمی دانند چه است، می گویند‏‎ ‎‏«اسلامشناس»! «اسلامشناس»، ما اسلامشناسیم. اسلام را نمی دانند چیست تا اسلام شناس‏‎ ‎‏باشند! دو تا جنگ اسلام را می دانند! دو سه تا جنگهایی که واقع شده است. مگر اسلام‏‎ ‎‏جنگ است؟ مگر معارف اسلام جنگ است؟ از معارف اسلام بی اطلاع اند. اسلام هم‏‎ ‎‏وقتی می خواهند بشناسند، با حرفهای اروپاییها می شناسند. حرفهای غربیها را می آورند.‏‎ ‎‏فلان غربی اسلامشناس! اسلامی که غربی ها برای ما معرفی می کنند! این برای این است که‏‎ ‎‏ما خودمان را باخته ایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از این باختگی‏‎ ‎‏بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نکند، نمی تواند مستقل باشد.‏

راه دست یابی به استقلال؛ رهایی از خودباختگی

‏     ‏‏استقلال نظامی یک مسئله است؛ استقلال فکری، استقلال روحی، مغز خود آدم مال‏‎ ‎‏خودش باشد، همه اش توی آن غرب نباشد، هر چه می خواهد بگوید: غرب، کی گفته،‏‎ ‎‏فلان فیلسوف گفته، فلان چه گفته، این تا شرقیها آن حیثیتی که خودشان داشتند ـ و یک‏‎ ‎‏وقتی قبلۀ همه جا بودند. آن وقتی که آنها وحشی بودند، اینها قبله بودند برای آنها ـ تا‏‎ ‎‏اینها آن محتوای خودشان را پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را‏‎ ‎‏نشناسند نمی توانند مستقل باشند. شما هرچه هم زحمت بکشید، تا دانشگاه ما آن مغز‏‎ ‎‏غربیش را کنار نگذارد و یک مغز شرقی پیدا نکند، نمی تواند مستقل باشد. دائماً حرف،‏

‏حرف آنهاست. فوج فوج از اینجا باید بروند اروپا برای تحصیل. اگر هم اروپا نروند،‏‎ ‎‏اینجا نمی پذیرند آنها را. کلام سَر این است که ملت هم این طور شده! مردم هم این طور‏‎ ‎‏شده اند، دولت هم همین طور است، همه همین طور، همه این جورند دیگر که تا این‏‎ ‎‏نرود یک مدتی در ـ فرض کنید که ـ فرانسه، ولو آنجا برود و کاری دیگر نداشته باشد ـ‏‎ ‎‏اکثراً هم شاید این طوری باشند. آنجا می روند یک کارهای دیگری می کنند ـ ... وقتی‏‎ ‎‏که آمد اینجا، آنها هم زود به اینها ورقه می دهند! برای اینکه نمی خواهند که یک آدم‏‎ ‎‏دانشمند بفرستند؛ می خواهند یک آدم ورقه دار بفرستند! اصلاً برنامه این است که این‏‎ ‎‏اشخاصی که می روند در آنجا و صاحب دیپلم می شوند و ‏‏[‏‏صاحب‏‏]‏‏ تصدیق می شوند،‏‎ ‎‏این طور نیست که آنها تصدیق کرده باشند اینها را، این تصدیق استعماری است! تصدیق‏‎ ‎‏استعماری. بنای آنها بر این است که خودشان یک جور تصدیق می کنند ـ به این زودیها‏‎ ‎‏به ‏‏[‏‏خودشان‏‏]‏‏ تصدیق نمی دهند ـ به ما هم یک جور، به ما زود تصدیق می دهند! برای‏‎ ‎‏چه ؟ برای اینکه نمی خواهند که ما یک چیزی داشته باشیم. نه، آنها نه! همیشه ما محتاج‏‎ ‎‏به آنها باشیم و همیشه انگل باشیم. تا ما از آن غربزدگی در نیاییم و مغزمان را عوض‏‎ ‎‏نکنیم و خودمان را نشناسیم، نمی توانیم مستقل باشیم؛ نمی توانیم هیچ داشته باشیم.‏

کوشش در شناساندن اسلام به جامعه

‏     ‏‏کوشش کنید اسلام را بشناسانید به مردم. این انجمنهای اسلامی کوشش کنند که این‏‎ ‎‏متاعی که ما داریم و هیچ کس ندارد، این قرآنی که ما داریم، این سنتی که ما داریم و‏‎ ‎‏هیچ کس ندارد در دنیا، این را معرفی کنید. کارشناسها را پیش خودتان ببرید از آنها‏‎ ‎‏استفاده کنید و این را توسعه بدهید که یک وقت ان شاءالله ایران بشود انجمن اسلامی‏‎ ‎‏ایران، نه فقط فرض کنید در نیروی هوایی یا در نیروی زمینی یک انجمن اسلامی؛ همه‏‎ ‎‏انجمن اسلامی.‏

‏     خداوند ان شاءالله همۀ شما را توفیق بدهد. موفق باشید و از خدمتگزاران اسلام باشیم‏‎ ‎‏و باشید ان شاءالله با قصد خالص و نیّت الهی، ان شاءالله .‏

‎ ‎

  • - گویا، سیّد حسن تقی زاده است.
  • - آثار به جا مانده.