سخنرانی
توطئه های غرب علیه اسلام ـ تبیین قیام انبیا بر ضد مستکبرین ـ پیشگامی روحانیت
سخنرانی در جمع خانواده شهدا و بانوان مکتب ولی عصر (توطئه های غرب)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 12 ف‍روردی‍ن‌ ‭1358

زمان (قمری) : 11 م‍ح‍رم‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 390

موضوع : توطئه های غرب علیه اسلام ـ تبیین قیام انبیا بر ضد مستکبرین ـ پیشگامی روحانیت

زبان اثر : فارسی

حضار : خانواده شهید محمد قراشاهی (فرمانده تیپ سقز) و آقای آراسته (نماینده نیروی زمینی ارتش) - بانوان عضو «م

سخنرانی در جمع خانواده شهدا و بانوان مکتب ولی عصر (توطئه های غرب)

سخنرانی

‏زمان: 12 شهریور 1358 / 11 شوال 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: توطئه های غرب علیه اسلام ـ تبیین قیام انبیا بر ضد مستکبرین ـ پیشگامی روحانیت‏

‏حضار: خانوادۀ شهید محمد قراشاهی (فرمانده تیپ سقز) و آقای آراسته (نماینده نیروی‏‎ ‎‏زمینی ارتش) - بانوان عضو «مکتب ولیّ عصر»‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

تلاش غرب در بی هویت ساختن ملل شرق

‏     ‏‏مهم برای هر ملتی این است که آن دردهایی که دارد بشناسد و درمان آن درد را، و‏‎ ‎‏دنبال او به معالجه بپردازد. دردهایی که در طول تاریخ و بالخصوص از آن وقتی که‏‎ ‎‏غربی ها راه باز کردند به شرق، و از همه بالاتر در این پنجاه و چند سال حکومت سیاه،‏‎ ‎‏برای ملت ما پیش آمده است، و مع الأسف بسیاری از قشرها غافل از آن هستند، و‏‎ ‎‏بعضیها هم بطور خیانت آمیز دامن به او می زنند. مهم این است که دردی که برای ملت ما‏‎ ‎‏پیش آمد و الآن به حال یک مرض، یک مرض مُزْمِن،‏‎[1]‎‏ تقریباً هست، این است که‏‎ ‎‏کوشش کرده اند غربیها که ما را از خودمان بی خود کنند؛ ما را میان تهی کنند؛ به ما‏‎ ‎‏این طور بفهمانند، و فهماندند، که خودتان هیچ نیستید، و هر چه هست غرب است و باید‏‎ ‎‏رو به غرب بایستید. آتاتورک ـ در ترکیه من مجسمه او را دیدم ـ دستش این طور بالا‏‎ ‎‏بود. گفتند او دست را بالا گرفته رو به غرب که باید همه چیز ما غربی بشود! یکی از‏‎ ‎‏اشخاصی که در زمان رضاشاه و بعد از رضاشاه هم بود و معروف هم بود ـ حالا من میل‏‎ ‎‏ندارم اسمش را ببرم ـ اولش هم معمّم بود، و بعد هم مُکَلاّ،‏‎[2]‎‏ و بعد هم در «سنا» و اینها‏‎ ‎‏راه داشت‏‎[3]‎‏ آن هم گفته بود که همه چیز ما باید انگلیسی بشود! این طور نقشه بوده‏‎ ‎

‏است، این طور طرح بوده است، که ما را از خودمان بی خبر کنند و تهی کنند و به جای او‏‎ ‎‏یک موجود غربی درست کنند. طوری باشد که ما اسم مدرسه هم وقتی بگذاریم یکی از‏‎ ‎‏اسمایی که غربی ها دارند بگذاریم. اسم خیابانهایمان هم به اسماء غربی ها نامگذاری‏‎ ‎‏بشود. دواخانه ها و مؤسساتمان هم با آن اسماء. اگر بخواهند خیلی برایش احترام قائل‏‎ ‎‏بشوند، آن اسماء را داشته باشد! کتابهایی که در این نیم قرن نوشته شده است، استشهاد‏‎ ‎‏صاحب کتابها همه به حرفهای غربی ها هست. اگر یک مطلبی را می خواهند بگویند،‏‎ ‎‏دنبالش می گویند این را هم گفته است، و یکی از فلاسفۀ غرب را اسم می برند. هم آنهایی‏‎ ‎‏که کتاب می نویسند از خودشان بی خبر شده اند، و هم ماها و مردم از خودمان تهی‏‎ ‎‏شده ایم و به جای یک موجود شرقی اسلامی، یک موجود غربی بر ما تحمیل شد‏‎ ‎‏خودمان را گم کرده ایم؛ و به جای مغز شرقی، مغز غربی نشسته است. تا استشهاد به آنها‏‎ ‎‏نباشد، مشتری کم می شود. کتابها بخواهند مشتری زیاد داشته باشند، مؤسسه ها بخواهند‏‎ ‎‏زیاد مشتری داشته باشند، دواخانه ها بخواهند که زیاد به آنها توجه بشود، اسماء غرب را‏‎ ‎‏باید بگذارند رویش تا اینکه مشتری پیدا بکنند. استشهاد به کلام غربی ها بشود تا اینکه‏‎ ‎‏مردم توجه به کتاب پیدا کنند. این یک مرضی است در شرق، یک مرضی است. که تا‏‎ ‎‏این مرض هست شرق نمی تواند صحیح باشد. تا این مرض هست، شرق؛ انگل است؛‏‎ ‎‏تَبَع‏‎[4]‎‏ است. تا ما یکیمان مریض می شود، فوراً راه می افتد به انگلستان، به فرانسه، به‏‎ ‎‏امریکا.‏

‏     در زمان محمدرضا، در ذهنم این است که یک لُوزه ای می خواستند، یکی از این‏‎ ‎‏بچه های آنها بود ـ حالا درست یادم نیست ـ لُوزَتَیْن را می خواست عمل کند. می گفتند از‏‎ ‎‏خارج باید بیاید. نه اینکه اینجا طبیب نبود؛ طبیب بود؛ لکن هم طبیب و هم آن که محتاج‏‎ ‎‏به طبیب است از خودشان بی خبر بودند؛ خودشان را نمی شناختند؛ هر چه می شناختند‏‎ ‎‏غرب را می شناختند. الآن هم هر که مریض می شود، در عین حالی که در اینجا طبیب‏‎ ‎


‏متخصص هم هست، همان طبیب متخصص هم که این معنا را می تواند عمل بکند، لکن‏‎ ‎‏از باب اینکه مغزش غربی شده است، می گوید ببرید او را انگلستان. ‏

‏     چند روز، چند وقت پیش از این، چند تا از اطبا اینجا بودند و من راجع به همین‏‎ ‎‏مسائل که خوب، چه شده است که ـ من این طور می گفتم ـ نگذاشتند طبیب پیدا بشود در‏‎ ‎‏ایران و از این جهت است که می برند به خارج. او می گفت که نه، ما طبیب هستیم. اینها را‏‎ ‎‏هم که به خارج می برند، در خارج هم اطبای ایرانی زیاد هستند و بسیاری از اینها را هم،‏‎ ‎‏همان اطبای ایرانی معالجه می کنند! گفتم خوب، بدتر! برای اینکه شما حالا طوری‏‎ ‎‏شده اید که دیگر خودتان هم نمی توانید خودتان را بفهمید؛ خودتان را گم کردید؛ به‏‎ ‎‏جای خودتان یک موجود غربی نشسته است. فلاسفۀ غرب الآن هم محتاج به این هستند‏‎ ‎‏که از فلاسفۀ شرق یاد بگیرند. کتابهای ابوعلی الآن هم، من گمان می کنم تا چند وقت‏‎ ‎‏پیش از این و الآن هم همین طور، مورد استفادۀ اطبای غرب است. قانون‏‎[5]‎‏ بوعلی رسماً‏‎ ‎‏تدریس می شده آنجا؛ استفاده از آن می شده. لکن این تحفۀ شرقی رفته غرب، غرب از‏‎ ‎‏آن استفاده کرد و ما خودمان گم کرده ایم خودمان را، بوعلی را نمی شناسیم. این برای‏‎ ‎‏این است که از آن وقتی که اینها راه پیدا کردند به ممالک شرق که این شاید سابقه اش‏‎ ‎‏حدود سیصد سال یا همچو چیزی باشد ـ درست من نمی دانم، لکن طولانی است ـ در‏‎ ‎‏همه چیز شرق مطالعه کردند. اشخاص متخصص از خارج آمد، از غرب آمد و همه‏‎ ‎‏جای ایران را و همه جای شرق را گردش کردند و بررسی کردند. در تاریخ هست، در‏‎ ‎‏همین تاریخهای آخری، که با شتر می رفتند این بیابانهای ما را، همان بیابانهای بی آب و‏‎ ‎‏علف هم می رفتند، با شتر می رفتند و آنجا بررسی می کردند. یک قسم از بررسیها مال‏‎ ‎‏این بود که بفهمند چه دارد شرق. نفت را، کبریت را، هر چه که دارد، مس، آهن، این‏‎ ‎‏ذخایر زیرزمینی را بفهمند چه دارد، و باید به چه راه اینها را به دست آورد، آنها کشف‏‎ ‎‏می کردند.‏


مطالعات و بررسیهای استعمارگران در ایران

‏     ‏‏در همدان من بودم که یکی از آشناهای من، که سابقه داشت ـ اینکه می گویم مال‏‎ ‎‏شاید حدود بیست سال یا بیشتر باشد ـ که یک ورقه ای آورد شاید یک متر در یک متر؛‏‎ ‎‏نقشه بود، نقشۀ همدان و دهات و قُراء و قَصَبات همدان، این را که باز کرد من دیدم‏‎ ‎‏نقطه هایی با رنگ دیگر، نقطۀ زیاد، در این هست. گفتم: اینها چیست؟ گفت: این نقشه از‏‎ ‎‏خارجیهاست، این نقطه ها جاهایی است که یک چیزی در اینجا پیدا می شود؛ یک زیر‏‎ ‎‏زمین، یک چیزی دارد اینجا. اینها همه جا را مطالعه کردند. یک راه این بود که یک‏‎ ‎‏قسم از مطالعاتشان مطالعات شناختن ذخایر شرق، که یکی از آن هم ایران بود. یک‏‎ ‎‏قسم از مطالعات هم، که باز در همان وقتها که این وسایل اتومبیل و اینها نبود، با قافله ها‏‎ ‎‏حرکت می کردند و با شترها می رفتند مطالعه در احوالات گروههای مختلف عشایر‏‎ ‎‏ایران، بختیاریها، عرض می کنم بلوچها، کُردها. یک دسته آنجاها می رفتند و مطالعه‏‎ ‎‏می کردند آنها چه جور آدمهایی اند، و چه جور می شود اینها را تحت استعمار برد، و‏‎ ‎‏یک گروه دیگری هم در شهرها مشغول مطالعه بودند که اینها چه جور وضعی دارند.‏

توطئه های غربیان برای تضعیف اسلام

‏     ‏‏و آن طوری که من می فهمم، از روی هم رفتۀ مطالعاتشان راجع به انسانها این حاصل‏‎ ‎‏شده است که این جمعیت شرقی به اسلام اعتقاد دارد، و آنکه مانع می شود از اینکه آن‏‎ ‎‏چیزهای زیرزمینی را به غارت ببرند اینها هستند که به اسلام عقیده دارند. آن قشرهای‏‎ ‎‏دیگری که به اسلام سرو کار ندارند از آنها هیچ باکی نداشتند. آنها یک مردم تهی‏‎ ‎‏هستند که به آنها کاری نداشتند. آنکه از آن خوف داشتند توده هایی بود که به اسلام‏‎ ‎‏عقیده داشتند. خوب، اینهایی که به اسلام عقیده داشتند از چه راه این عقیده را پیدا کرده‏‎ ‎‏بودند؟ از طریق روحانیت. این اعتقاد را اینها تزریق کرده بودند و باز مطالعاتشان به اینجا‏‎ ‎‏رسیده بود که این ملاّها در دهات و قَصَبات و همه جا هستند و هر وقت بخواهند، این‏‎ ‎‏مردم را ممکن است که به شورش وادارند. چه بکنند این نشود؟ دو نقشه می خواستند‏

‏پیاده کنند. در زمان رضاشاه پیاده شد، و به طور سختی هم پیاده شد و بعد از آنکه دیدند‏‎ ‎‏آن سختیها مشکل است و نمی شود، به ترتیب شیطانی، یکی اینکه اسلام را در بین‏‎ ‎‏توده ها، در بین مردم، کوچکش کردند. قلمهای اجیر آنها و تبلیغات دامنه دارشان راجع‏‎ ‎‏به اینکه این اسلام مال زمان سابق بوده است! چیزی که مال هزار و چهارصد سال پیش از‏‎ ‎‏این است، دیگر حالا ـ حتی حالا هم اگر شما دیده باشید، گاهی وقتها جرأت نمی کنند‏‎ ‎‏بگویند، اما می گویند ولو یک کلمه ای را. این یک راه بود که اسلام را اصلاً از نظر مردم‏‎ ‎‏بیندازند؛ اسلام کهنه شده است ـ دیگر حالا وقت عصر نوین است، حالا عصر تجدد‏‎ ‎‏است، حالا عصر موشک است، در عصر موشک دیگر اسلام نباید مطرح بشود!‏

توطئۀ غرب در تضعیف روحانیت

‏     ‏‏یک راه دیگرش هم، که در عَرْض همین دنبال می شد، اینکه روحانیت را از دست‏‎ ‎‏مردم بگیرند؛ اینها در باری اند. اینها انگلیسی اند! خود انگلیسها تزریق می کردند، خود‏‎ ‎‏انگلیسها به مردم این طور می گفتند، که اینها انگلیسی اند؛ اینها منحرف اند؛ انگلیسی اند!‏‎ ‎‏خودشان به مردم این طور می گفتند. آنهایی که اجیر بودند از طرف آنها به مردم این طور‏‎ ‎‏تزریق می کردند. خوب، سابق در ده ـ بیست سال پیش از این، بیست سال پیش از این؛ یا‏‎ ‎‏یک قدری بیشتر، انگلیس معروف بود و مطرح بود، بعد امریکا جلو افتاد ... اینها‏‎ ‎‏درباری اند، اینها انگلیسی اند، اینها را گذاشته اند برای اینکه مردم را خواب بکنند! دین‏‎ ‎‏اصلش تخدیر است، دین مِثْل مخدّرات می ماند؛ مردم را خواب می کند که آنها ببرند،‏‎ ‎‏بچاپند. روحانیت هم عامل انگلیسها هستند! اینها آمده اند اینجا مردم را خواب کنند که‏‎ ‎‏آنها بچاپند و اینها حرف نزنند. مردم را اینها خواب می کنند. آنها اموالشان را می برند و‏‎ ‎‏خودشان خواب اند و مُلتفت نیستند.‏

‏     این دو نقشه بود که اسلام را از نظر مردم پایین بیندازند و مردم به آن بی اعتنا بشوند،‏‎ ‎‏و آنها هم که اسلام را ترویج می کنند ـ از آنها هم می ترسیدند ـ آنها را هم منحط کند؛ تا‏‎ ‎‏اینکه این دو تا قدرت وقتی که از ملت گرفته شد، دیگر ملت نمی تواند کاری انجام بدهد.‏

‏نه می تواند وحدت داشته باشد و نه می تواند عمق مسائل را بفهمد.‏

نکوهش نویسندگان و شاعران در خدمت غرب

‏     ‏‏از آن طرف هم، نویسنده هایی که از خودشان هستند یا بدتر از خودشان هستند به این‏‎ ‎‏مسائل کمک می کردند. یکی از شعراشان در همان عصر ـ مضمون شعرش را می گویم،‏‎ ‎‏شعرش هم یادم است ـ می گوید تا «آخوند» و «قَجَر»‏‎[6]‎‏ در این مملکت هست، این ننگ‏‎ ‎‏را کشور دارا به کجا ببرد! این ننگ اینکه آخوند در این مملکت هست کشور دارا این‏‎ ‎‏ننگ را به کجا ببرد! آن وقتی که رضا شاه غلبه کرد، شاعر اینها منطقش این بود که ننگی‏‎ ‎‏است، روحانیون در اینجا ننگ است! کشور دارا باید از روحانیین و آن چیزی که‏‎ ‎‏روحانیین می گویند، که اسلام است تا این هست، چه طور این ننگ را ما‏‎]‎‏ ‏‏تحمل کنیم‏‏]‏‏.‏‎ ‎‏یک مجلسی درست کردند، در همان زمان آن شخص ـ شاید حالا اواخر زمان ـ که در‏‎ ‎‏آن مجلس، نمایش غلبۀ اسلام بر ایران بود، که لشکر عرب آمد و غلبه کرد و ،عرض‏‎ ‎‏بکنم که، ایران را گرفت، که آن وقت عربستان هم جزء اینجا بود، آنجا دستمالها را در‏‎ ‎‏آوردند به گریه! گریه ‏‏[‏‏برای‏‏]‏‏ اینکه اسلام آمد و ایران را اسلامی اش کرد، گریه کردند!‏‎ ‎‏در یک مجلس عمومی، درست کردند وضع را به طوری که دستمالها را در آوردند و به‏‎ ‎‏حال ایران گریه کردند که به ایران، اسلام آمده است! چه بود؟ برای این بود که مردم را از‏‎ ‎‏اسلام همچو بترسانند که اسلام آمد و بکلی اوضاع را به هم زد الآن که ما اینجا نشستیم ـ‏‎ ‎‏من آن طرف بودم ـ یک طومار، یک چیزی آمد، تلکسی آمد، که در آن بود که به امر‏‎ ‎‏تو ایرانیها بر ضد کُردها قیام کردند! این طور الآن «حزب دمکرات» در آنجا، و آقایان‏‎ ‎‏کُرد را هم اینها در مهاباد. چون الآن دیدند مهاباد از دستشان دارد می رود، و وقتی رفت‏‎ ‎‏دیگر تمام شد ـ و ان شاءالله همین طور می شود ـ چون دیدند که دیگر کارشان دیگر به‏‎ ‎‏آخر رسیده است، به اینجا منتهی شدند که یک تلکسی بود، که الآن من آن طرف‏‎ ‎‏خواندم، با اسم من شروع شده و دنبالش هم عده زیادی از روزنامه ها و اینها، رونوشت‏

‏به آنها همه، به اینکه ما کردها، ملت کُرد، که با شما یکی هستند، چه طور شده است که‏‎ ‎‏حالا همۀ مردم را شما وادار کردید، همۀ ایران بر ضد کُردها قیام کردند؟ در صورتی که‏‎ ‎‏همه ایران می دانند که بر ضدِ ضد کُردها قیام کرده اند، نه بر ضد کُردها. چون ما همیشه‏‎ ‎‏داد این معنا را داریم که کردها با ما برادر هستند. مع ذلک مطلب به این روشنی را دارند‏‎ ‎‏به من تلگراف می کنند؛ به مهندس بازرگان تلگراف می کنند و تلکس می زنند. وضع‏‎ ‎‏این طوری است که می خواهند این طور نمایش بدهند، همین اشخاصی بودند، همین‏‎ ‎‏اشخاص هستند که اسلام را به مردم این طوری نمایش می دهند که اسلام آمده است که‏‎ ‎‏مردم را خواب کند، اسلام آمده است که طبقۀ مستضعف را خواب کند، تا بزرگها اینها‏‎ ‎‏را بخورند و اینها صدایشان درنیاید! غافل از اینکه تاریخ در کار هست؛ تاریخ هست.‏‎ ‎‏تاریخ اسلام که دیگر خیلی دور نیست. راجع به همۀ ادیان اینها می گویند. خوب، این‏‎ ‎‏تاریخ هست.‏

همۀ انبیا از طبقۀ مستضعف بودند

‏     ‏‏همۀ ادیان وقتی که شما ملاحظه بکنید، سران این ادیان که انبیا بودند، اینها از طبقۀ‏‎ ‎‏مستضعف قیام کردند و طبقۀ مستضعف را بر ضد قدرتها شوراندند. حضرت ابراهیم‏‎ ‎‏خودش بوده و یک تبری؛ از طبقۀ پایین، در مقابل آن نمرود‏‎[7]‎‏ عصر قیام کرد، و آن‏‎ ‎‏مظاهر آنها، که مظاهر اشرافیتشان بود و بت هم آن وقت ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ مظاهر اشرافی بود، آنها را‏‎ ‎‏شکست. حضرت موسی هم یک شبان و یک عصا؛ از همین طبقۀ مستضعف. این طبقه‏‎ ‎‏را بر ضد فرعون و بر ضد دستگاه طاغوتی برافراشت؛ اینها را برانگیخت بر ضد آنها؛ نه‏‎ ‎‏اینها را خواب کرد تا آنها بخورند! اینها را بیدار کرد که آنها را بکُشند. عکس آنکه‏‎ ‎‏نویسنده های خائن ما و نویسنده های خائن تر خارجیها می گویند که دین؛ افیون جامعه‏‎ ‎‏است ، و انبیا آمده اند که جامعه را با این افیون خواب بکنند، و قدرتمندها و طاغوتها‏‎ ‎‏جامعه را بمکند و اینها خواب باشند. درست وقتی تاریخ انبیا را ملاحظه کنید، عکس این‏

‏است. یعنی طاغوتها به مردم غلبه کرده بودند و خداوند در هر عصری یک نفر را از‏‎ ‎‏همین قشر پایین، و از همین چوپانها، از همین طبقۀ مستضعف، برانگیخت و این طبقه‏‎ ‎‏مستضعف را بیدار کرد و بر ضد طاغوتها قیام کرد، و فرعون را غرق کرد و از بین برد.‏

دفاع پیامبر اسلام از مستضعفین

‏     ‏‏و اما اسلام که تاریخش نزدیک به ماست ـ آنها یک قدر دورند ـ تاریخ اسلام‏‎ ‎‏نزدیک به ماست. زندگی پیغمبر اکرم معلوم است برای همه که چه جور بوده است‏‎ ‎‏معارضهای او و جنگهای او، معلوم است با کی جنگ کرده. پیغمبر اکرم در مکۀ مکرمه‏‎ ‎‏از همین طبقۀ مردم البته از اشراف ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ به آن معنا که «سادات» آن وقت بودند؛ نه‏‎ ‎‏اشراف به آن معنا که سرمایه دار بودند؛ به آن معنا که سادات بودند، از آنها بود، لکن‏‎ ‎‏فقیر بود. از طبقۀ فقرا بودند اینها. تا آخر هم با همین فقر زندگی کردند و مع ذلک این‏‎ ‎‏کارها را انجام دادند. از همین طبقه در مکه پیدا شد، و اشراف مکه و سرمایه دارها و‏‎ ‎‏قافله دارها و اینها با او مخالفت کردند، به اندازه ای که نمی توانست دیگر آفتابی بشود،‏‎ ‎‏توی غار رفت، تقریباً در غار محبوس بود آنجا تقریباً تا کارهای تبلیغات زیرزمینیش را‏‎ ‎‏اینجا کرد؛ یک عده ای را با خودش همراه کرد و بعد دید اینجا زورش به اینها نمی رسد،‏‎ ‎‏با مردم مدینه بست و بند کرد، و تشریف بردند مدینه. در مدینه هم که رفتند، وارد نشدند‏‎ ‎‏به یک طایفۀ چیزدار، به همین فقرا؛ به همین مردم ضعیف. مسجد پیغمبراکرم هم مثل‏‎ ‎‏این مسجدهای شما نبوده است. مسجد اعظم، یک جای کوچکی، یک سقفی با این‏‎ ‎‏لیفهای خرما یک چیزی درست کرده بودند. یک دیوار این قدری هم برای اینکه مثلاً‏‎ ‎‏حیوانات وارد نشوند، با یک چیزی یا گِلی از همین ها درست کرده بودند. اما سرنوشت‏‎ ‎‏اسلام را یک همچو مسجدی درست می کردند، مسجد بود، همچو نبود که قبّه و بارگاه‏‎ ‎‏باشد بعد میان تهی! از آن تشریفات خالی بود، لکن از همان جا روم و ایران را شکست‏‎ ‎‏دادند، هر چه هم بخواهند اینها گریه کنند.‏

‏     پیغمبر اکرم از همین طبقۀ پایین ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ به طوری که وقتی هم مدینه تشریف بردند، باز‏

‏اصحابی ایشان داشتند که خانه نداشتند، هیچ خانه نداشتند و در مسجد می خوابیدند.‏‎ ‎‏یک صُفَّه ای بود که «اصحاب صُفّه» می گفتند، عده ای آنجا پهلوی هم همان جا‏‎ ‎‏می خوابیدند؛ زندگیشان همان بود، زندگی نداشتند. وقتی هم می خواستند جنگ بروند،‏‎ ‎‏هر چند نفرشان یک شتر، هر چند نفرشان یک شمشیر، این جوری بود وضعشان، هیچ‏‎ ‎‏خبری نبود در کار، از این طبقه بودند، مقابل کی؟ جنگهای پیغمبر با کی بوده؟ آیا‏‎ ‎‏پیغمبر آمده این طبقۀ مستضعف را خواب کند که آنها بِمَکَندش؟! یا آمد و این طبقۀ‏‎ ‎‏ضعیف را، این مستضعفین را برانگیخت؟ جنگهای پیغمبر همه اش با همین اشراف بود و‏‎ ‎‏با همین باغدارها و با همین سرمایه دارها و با همینها، و بعد هم با سلاطین و با کسان‏‎ ‎‏دیگر.‏

‏     کاغذهای پیغمبر به سلطان ایران، به سلطان روم، به سلطان قِبْط،‏‎[8]‎‏ به کجا. کاغذهایش‏‎ ‎‏همه معروف است. دیگر دعوت کرده آن سلاطین را که بیایید آدم بشوید؛ مُسْلم‏‎ ‎‏بشوید؛نه اینکه خواسته است که مردم را لالایی بگوید خواب کند! افیون باشد هر که‏‎ ‎‏قرآن را بخواند! آخر بی انصافی این است که قرآنی که تو خانه همۀ مسلمانها هست،‏‎ ‎‏همه دارند این قرآن را می بینند، قرآنی که هر صفحه اش را که باز کنی یا مثلاً هر جزئش‏‎ ‎‏را که ببینید، راجع به قتال و راجع به کشتار اشخاص طاغوت و برانگیختن مستضعفین در‏‎ ‎‏مقابل مستکبرین است، این بی انصافها قرآن را که در دسترس همه هست نادیده گرفتند،‏‎ ‎‏آن وقت می گویند که اسلام آمده است که مردم را مستضعفین را خواب کند و‏‎ ‎‏مستکبرین را بر آنها غلبه بدهد! این قرآنی که قِتال در آن هست عرض می کنم که،‏‎ ‎‏جنگ مستضعف بر مستکبر هست، سر تا ته آن راجع به فرعون، راجع به اشخاص دیگر‏‎ ‎‏و راجع به مستکبرینی که در آن عصر بودند هست، و مردم را وادار کرده بر ضد آنها.‏‎ ‎‏باز می گویند که قرآن یا پیغمبر آمده است که این مردم بیچاره و فقیر و رعیت و کشاورز‏‎ ‎‏را خواب کند تا محمد رضا بیاید بمکدشان! این قرآن و آن انبیا.‏


علما، پیشتازان مبارزه با مستکبرین

‏     ‏‏بیاییم سراغ این علمای به اصطلاح اینها «درباری». شما یادتان است ـ همسن من تقریباً‏‎ ‎‏هستید. می شناسم شما را از آن وقت ـ از وقتی که رضاخان آمد تا امروز چند مرتبه قیام‏‎ ‎‏شد؟ کی قیام کرد؟ از این طبقات دیگر، مردم، از روشنفکرش بگیر و از نمی دانم‏‎ ‎‏نویسنده اش بگیر و اینها، در این قیامهای بر ضد ‏‏[‏‏حکومت‏‏]‏‏ کی بود که قیام کرد؟ قیام‏‎ ‎‏آذربایجان را کی کرد؟ علمای آذربایجان. مرحوم آمیرزا صادق آقا؛‏‎[9]‎‏ مرحوم‏‎ ‎‏انگجی،‏‎[10]‎‏ دیگران هم تَبَع. قیام اصفهان را کی کرد؟ مرحوم حاج آقا نورالله .‏‎[11]‎‎ ‎‏دیدید که آمده اند علمای اسلام به اینجا و علمای بلاد هم جمع کردند، قیام بر ضد‏‎ ‎‏رضاخان. قیام خراسان را کی کرد؟ علمای خراسان. مرحوم یونس‏‎[12]‎‏ و مرحوم‏‎ ‎‏آقازاده،‏‎[13]‎‏0 و امثال اینها. بعد از او هم، یک قیام تنهایی آقای قمی‏‎[14]‎‏ کرد که آمد به‏‎ ‎‏حضرت عبدالعظیم و ما هم حضرت عبدالعظیم بودیم و منتها این قیامها شد، و قدرت‏‎ ‎‏آن قدرتی بود که اینها را شکست داد. قیامها را شکستند. علمای آذربایجان را گرفتند و‏‎ ‎‏در یکی از این بلاد کردستان، سَقّز بود یا سُنْقُر، آنجا تبعیدشان کردند و بعدها ـ بعد از‏‎ ‎‏مدتها ـ اجازه دادند که مرحوم آمیرزا صادق آقا آمدند همین قم، و اینجا فوت کردند.‏

‏علمای مشهد هم، همه آنها را گرفتند آوردند در تهران حبس کردند. مرحوم آقازاده‏‎ ‎‏یکی از علمایی بود که درجه یک آنجا بود. من خودم می دیدم که ایشان در گوشۀ یک‏‎ ‎‏جایی یک منزلی داشتند، این طور به خیابان بود، تنها آنجا نشسته بود؛ مأمورها هم‏‎ ‎‏مواظبش، کسی نمی توانست با ایشان تماس بگیرد، ایشان را هم می بردند در عدلیه آنجا‏‎ ‎‏محاکمه می کردند و اینطور در مجلس کی بود که می ایستاد در مقابل اینها؟ مدرّس بود.‏‎ ‎‏این علمای «درباری» که اینها می گویند عکس بودند. این پانزده ـ شانزده سال قیام، مال‏‎ ‎‏کی بود؟ مال همین آقایان بود. همین آخوندهای بلاد و اطراف، همینها بودند که اینها بر‏‎ ‎‏ضد آنها تبلیغ می کنند و الآن هم نمی خواهند که این رژیمی که اسلامی است باز اسم‏‎ ‎‏آخوند در آن باشد؛ الآن هم نمی خواهند! از اینها همچو می ترسند که مبادا این منافع‏‎ ‎‏نامشروعی که اینها می بردند و در خارج و در داخل برای خودشان این بساط را درست‏‎ ‎‏می کنند دست اینها بیفتد که وقتی در مجلس خبرگان می روند برایشان بودجه قرار‏‎ ‎‏می دهند، بگویند که ما عبایمان را رویمان می کشیم می خوابیم، بودجه می خواهیم‏‎ ‎‏چکار؟ این آخوند است که این را می گوید.‏

‏     همین آخوندها هستند که شما می گویید که اینها کذا و کذا هستند که وقتی رفتند‏‎ ‎‏مجلس خبرگان و برایشان ده میلیون بودجه قرار دادند، اعتراض کردند که ما بودجه‏‎ ‎‏می خواهیم چه کنیم برایشان یک جایی را گرفته بودند، تختهایی گرفته بودند، ما تخت‏‎ ‎‏می خواهیم چه کنیم؟ ما هر کداممان بیاییم در مجلس، همین جا عبایمان را دوش‏‎ ‎‏می کشیم، همین جا هم می خوابیم. اینها نمی خواهند اینها را، اینها یک رژیمی را‏‎ ‎‏می خواهند، یک وضعی را می خواهند، که جیبهای اینها پُر بشود به قدری تُخَمه‏‎[15]‎‎ ‎‏کنند که ندانند چه می کنند! سرمایه های اینجا را ببرند به خارج. ارز اینجا را الآن هم‏‎ ‎‏مشغول اند که ببرند به خارج، و برای خودشان آنجا تعیُّش‏‎[16]‎‏ کنند. من در پاریس که‏‎ ‎‏بودم یکی از مطالبی که شنیدم که آنش که یادم ماند و تحفه بود یک کلمه اش بود؛ برای‏

‏یکی از بستگان همین رژیم، بستگان همین محمدرضا، یکی ـ حالا از کدامشان آن هم‏‎ ‎‏یادم نیست ـ ویلایی در خارج هست، ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ ـ قیمت ویلا را هم من یادم نیست ـ اما آنی‏‎ ‎‏که یادم ماند این است که شش میلیون دلار خرج گلکاری! ملتفتید یعنی چه؟ شش میلیون‏‎ ‎‏دلار یعنی چهل و دو میلیون تومان، یا پنج میلیون دلار، حالا یکی از این دوتاست ، پنج‏‎ ‎‏میلیون، ظاهراً پنج میلیون، پنج میلیون دلار خرج گلکاری آن ویلا! آنها این را‏‎ ‎‏می خواهند! آنها هم که اطراف آنها هستند و عرض می کنم که الآن در کردستان غائله‏‎ ‎‏درست کرده اند و برادرهای کُرد ما را اغفال کرده اند، آنها می خواهند این طوری این‏‎ ‎‏وضع را پیش بیاورند که از شما بگیرند و در جیبهایشان پُر کنند و ویلا در آنجا درست‏‎ ‎‏کنند که پنج میلیون دلار، سی و پنج میلیون تومان، خرج گلکاریش بشود. من خودش را‏‎ ‎‏یادم نیست چه قدر بود، اصلاً نمی دانم چه قدر بود، اما این را یادم بود.‏‎[17]‎‏ خوب سال‏‎ ‎‏دیگر هم همین طور.‏

توطئۀ غرب؛ تضعیف اسلام و خدمتگزاران اسلام

‏     ‏‏در هر صورت، این دو تا مطلبی که اینها داشتند: ما را اول میان تهی کردند. آن دو‏‎ ‎‏قدرتی هم که می شد که کاری بکنند از ما، خودمان را از خودمان، گرفتند. تبلیغات،‏‎ ‎‏تعلیمات، همه چیز استعماری بود. خودمان را از خودمان تهی کردند. می خواستند‏‎ ‎‏بگیرند، الحمدلله نتوانستند. یکی قدرت اسلام را که از آن می ترسیدند. یکی قدرت‏‎ ‎‏خدمۀ اسلام را که عبارت از روحانیون، اینها را می خواستند بگیرند و شدت هم کردند و‏‎ ‎‏گرفتند. در زمان رضاشاه سرکوبی کردند سخت، به حیث که خود مردم هم بر ضد‏‎ ‎‏روحانیت، طبقات زیادی از آنها بر ضد روحانیت، حرف زدند و گفتند و شنیدند و بعد‏‎ ‎‏که دیدند با زور مشکل است بعد با حیله وارد شدند. با حیله و با تبلیغات سوء و با این طور‏‎ ‎‏چیزها وارد شدند.‏


بازگشت به هویت انسانی و ارزشها

‏     ‏‏و ـ بحمدالله ـ این انقلابی که در ایران پیدا شد که من این انقلاب را خیلی به آن‏‎ ‎‏خوشبین هستم. نه از این باب که محمدرضا را شکست داد؛ این هم زیاد بود؛ خیلی‏‎ ‎‏عظیم بود؛ و نه از این باب که غرب و شرق را شکست داد؛ از این باب که یک انقلاب‏‎ ‎‏انسانی پیدا شد؛ خودشان را شناختند. خانمهای ما خودشان را شناختند یعنی چه؛‏‎ ‎‏فهمیدند چه هستند. تبلیغات کردند که شما خانمها را از آن حیثیتی که دارید بیندازند. از‏‎ ‎‏شما بگیرند حیثیت خودتان را، شما را غربی کنند، آرایشها از غرب باید بیاید، مُدْها از‏‎ ‎‏غرب باید وارد بشود، هر روز مُدْ تغییر که بکند شما هم تغییرش بدهید! همه چیزهای‏‎ ‎‏شما از غرب وارد می شد. تبلیغات بود دیگر، همه هم عادت کرده بودند. اگر امروز یک‏‎ ‎‏چیزی می آمد و می گفتند در مثلاً انگلستان یک همچو چیزی شده است، فوراً اینجا‏‎ ‎‏همۀ اینها را باید کنار بگذارند، آن پیش بیاید؛ آن مُدْ پیش بیاید! چند مرتبه ‏‏[‏‏برای‏‏]‏‎ ‎‏پیراهنی که می خواستند برای فرح‏‎[18]‎‏ درست کنند ـ برای تاجگذاری گمانم بود ـ چند‏‎ ‎‏مرتبه طراحها با طیاره ها رفت و آمد کردند و چه قدر ـ الآن من یادم نیست ـ خرج این‏‎ ‎‏شد، برای اینکه یک پیراهن را درست بکنند! آن وقت خوشمزه این بود که در یکی از‏‎ ‎‏گفته هایش این بود که ما بچه هایمان را لباس این را به آن کوچیکه می پوشانیم! این در‏‎ ‎‏روزنامه ها بود. این آدمی که سه مرتبه طیاره باید برود و برگردد تا این طرح را درست‏‎ ‎‏بکند و چقدر صد و پنجاه هزار تومان ـ نمی دانم چقدر بود ـ که برای طرح یک پیراهن‏‎ ‎‏درست می کنند، می خواهند چه بکنند! می خواهند شما را خواب کنند. روحانیت‏‎ ‎‏نمی خواهد شما را خواب کند.‏

‏     اینها از روحانیت می ترسند، برای اینکه روحانیت می خواهد اینها را بیدار کند. اینها‏‎ ‎‏از بیداری، از آدم بیدار می ترسند. از آدم خواب چه ترسی دارند؟ اگر اینها را خواب‏‎ ‎‏می کردند، روحانیت را به عرش اعلی می بردند. اگر اینها اهل این بودند که مردم را‏

‏خواب می کردند، رضاشاه، روحانیت را ترویج می کرد؛ نه همچو می کرد که شوفر، سوار‏‎ ‎‏اتومبیلشان نکند! شوفرها سوار نمی کردند ما را، بعضیمان را. می گفتند یک شوفر گفت‏‎ ‎‏که من قرار داده ام با خدا که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنم: یکی فواحش را، یکی‏‎ ‎‏آخوندها را!.‏

‎ ‎

  • - کهنه شده.
  • - کُلاهی شده؛ غیر معمّم.
  • - سید حسن تقی زاده.
  • - پیرو، دنباله رو.
  • - کتاب قانون، تألیف ابوعلی سینا در علم طب و پزشکی.
  • - وابستگان به سلسله قاجاریه است.
  • - نام پادشاه بابِل که ادعای خدایی کرد و ابراهیم خلیل ع را در آتش افکند.
  • - مصر.
  • - میرزا صادق تبریزی، مرجع تقلید مردم آذربایجان که رهبری مبارزه علمای آذربایجان علیه رضاخان را عهده داشت. او به قم تبعید شد و تا آخر عمر در آن شهر بود.
  • - میرزا ابوالحسن انگجی، که به علت رهبری نهضت علمای آذربایجان علیه رضاخان به سنندج و سپس قم تبعید شد، سرانجام در تبریز درگذشت.
  • - از مجتهدان معروف اصفهان که در سال 1306 در پیشاپیش حدود 100تن از علمای اصفهان و همراه با گروهی از مردم آن شهر به عنوان اعتراض به قوانین و دستورات ضد اسلامی رضاخان به قم عزیمت کرد و این عده به «مهاجرین قم» معروف شد، حاج آقا نوراللّه در شب چهارم دی ماه 1306 به طرز مرموزی در قم درگذشت و در نتیجه مهاجرین که بدون رهبر مانده بودند پراکنده شدند.
  • - آقای سید یونس اردبیلی، از مراجع مشهور که در جریان مبارزه علیه استبداد رضاخان در سال 1353 هجری قمری به مشهد رفت و در پی واقعه مسجد گوهرشاد دستگیر و به اردبیل تبعید شد. او بار دیگر در سال 1361 ه 0 ق به مشهد بازگشت و در همان شهر درگذشت.
  • - میرزا محمد آقازاده نجفی خراسانی فرزند آخوند خراسانی، که در بسیاری از مبارزات علیه رضاخان شرکت فعالانه داشت و سرانجام به طوری که گفته شد توسط پزشک احمدی به قتل رسید.
  • - آقا حسین قمی، از علمای مبارز.
  • - سوء هاضمه.
  • - خوش گذرانی.
  • - یکی از حضار می گوید: حضرت آیت اللّه اینکه گلها خشک می شود! و امام می فرمایند: خوب، سال دیگر هم همین طور!.
  • - فرح دیبا همسر محمدرضا پهلوی.