سخنرانی
حفظ وحدت و پیروزی ارزشمند انقلاب ـ منشأ و خصلت های دیکتاتوری
سخنرانی در جمع فارغ التحصیلان دانشکده افسری (حفظ وحدت و پیروزی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 24 ب‍ه‍م‍ن‌ ‭1359

زمان (قمری) : 7 ربیع الثانی ‭1401

مکان: تهران

شماره صفحه : 86

موضوع : حفظ وحدت و پیروزی ارزشمند انقلاب ـ منشأ و خصلت های دیکتاتوری

زبان اثر : فارسی

حضار : فارغ التحصیلان دانشکده افسری و پرسنل اداره دوم ارتش جمهوری اسلامی ایران

سخنرانی در جمع فارغ التحصیلان دانشکده افسری (حفظ وحدت و پیروزی)

سخنرانی

‏زمان: قبل از ظهر 24 بهمن 1359 / 7 ربیع الثانی 1401‏

‏مکان: تهران، جماران‏

‏موضوع: حفظ وحدت و پیروزی ارزشمند انقلاب ـ منشأ و خصلتهای دیکتاتوری ‏

‏حضار: فارغ التحصیلان دانشکدۀ افسری و پرسنل ادارۀ دوم ارتش جمهوری اسلامی ایران‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

هدف ابرقدرتها؛ ایجاد اختلاف بین اقشار ملت

‏     ‏‏روز 22 بهمن روزی بود که ارتش و ملت به هم پیوستند. و روزی بود که ارتش از‏‎ ‎‏طاغوت به الله برگشت، و با تکبیر و پشتیبانی امت بر طاغوت غلبه کرد. و این معنا باید‏‎ ‎‏سرمشق ما باشد در تمام زندگی که اگر یک ملتی همۀ قشرهایش با هم بودند و یکپارچه‏‎ ‎‏بودند، هیچ قدرتی نمی تواند در مقابل آنها ایستادگی کند و آسیبی به آنها برساند.‏

‏     کسانی از ابرقدرتها که می خواهند غلبه به کشوری بکنند و از کشوری بهره برداری‏‎ ‎‏کنند، محتاج اند به اینکه یا این کشور با تمام افرادش طرفدار آنها باشد که از دسته جمعی‏‎ ‎‏آنها بهره برداری کند؛ و یا اینکه بازی بدهند گروههایی را که تفرقه بیندازند بین افراد این‏‎ ‎‏کشور، گروههای این کشور. آنها می دانند که اگر بخواهند بهره کشی کنند از یک‏‎ ‎‏کشوری، باید آن کشور و آن ملت سر جای خودش باشد تا بتوانند بهره کشی کنند. آنها‏‎ ‎‏می خواهند که این کشور را یا هر کشور دیگری را که از آن می خواهند بهره بردارند، خود‏‎ ‎‏ملت را به یک طوری تسلیم کنند؛ نه اینکه ملت از بین بکلی برود. و چنانچه ملت با هم‏‎ ‎‏قیام کنند در مقابل تمام قدرتهای عالم، قدرتهای عالم به خودشان اجازه نمی دهند که با‏‎ ‎‏یک همچو ملتی مقابله کنند؛ برای اینکه آنها برای بهره برداری است؛ وقتی ملت همه‏‎ ‎‏مقابلشان ایستادند، برای آنها بهره برداری امکان ندارد. و لهذا کوشش اصیل آنها در این‏‎ ‎‏است که در خود ملت، بین قشرهای ملت، اختلاف ایجاد کنند، که با اختلاف خود ملت،‏‎ ‎‏یک طایفه ای از آن طرف، یک طایفه ای از آن طرف، آنها بتوانند سلطه پیدا کنند. وقتی‏

‏سلطه پیدا کردند و یک نفر قُلْدر را حاکم کردند و مسلَّط کردند بر کشور، می توانند‏‎ ‎‏بهره برداری خودشان را ‏‏[‏‏بکنند‏‏]‏‏ و نتایجی که از سلطه بر یک کشوری است می توانند‏‎ ‎‏آنها آن را به ثمر برسانند. و لهذا ملت ما تجربه کرد این معنا را، این واقعیت را، که با‏‎ ‎‏وحدت کلمه و وحدت مقصد غلبه کرد بر همۀ قدرتهایی که پشتیبانی می کردند از شاه‏‎ ‎‏مخلوع ایران، و بعدش از جانشین منحوس او و بعدش هم از آن کسی که به نخست‏‎ ‎‏وزیری غیر قانونی منتخب شد.‏‎[1]‎‏ فهمیدند که هیچیک از این قدرتها نمی توانند در مقابل‏‎ ‎‏ملت که یکپارچه است ـ در 22 بهمن ثابت شد که ملت یکپارچه ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ ملتی که‏‎ ‎‏مقصدشان یک مقصد الهی است، نه مقصدشان یک مقصد مادی صرفاً، و همه شان با‏‎ ‎‏هم یکصدا هستند، یک مقصد هستند ـ نمی توانند که بر این ملت غلبه کنند، و دیدند که‏‎ ‎‏ملت غلبه کرد بر همۀ آنها. و آن کسی را که آنها همۀ قدرتهای خارجی ـ چه ابر قدرتها،‏‎ ‎‏چه وابستگان به ابر قدرتها ـ می خواستند او را نگاه دارند نتوانستند نگاه دارند.‏

ارزشهای 22 بهمن ماه

‏     ‏‏وقتی دیدند ملت همه می گویند که ما رژیم فاسد طاغوتی را نمی خواهیم، آنها تسلیم‏‎ ‎‏شدند و آن آدم را از اینجا بردند. و شما بیرونش کردید از اینجا. این یک درسی است‏‎ ‎‏برای ما در طول تاریخ که اگر ما بخواهیم مقاصد خودمان را، کشور خودمان را به آن‏‎ ‎‏طوری که می خواهیم برسانیم؛ یعنی به ثمر برسانیم نتیجۀ این همه خون و این همه علیل و‏‎ ‎‏این همه رزمنده، باید همه با هم باشیم. این یک درسی است که ما از 22 بهمن فرا گرفتیم.‏‎ ‎‏و باید این درس را با تمام قوا دریابیم؛ و با تمام قوا حفظ کنیم این را. 22 بهمن باید‏‎ ‎‏سرمشق ما باشد در طول زندگی؛ و برای نسلهای آینده که همۀ آنها 22 بهمن را، که غلبۀ‏‎ ‎‏ایمان بر کفر و الله بر طاغوت و اسلام بر کفر بود، باید حفظ کنند و بزرگ بشمارند. بزرگ‏‎ ‎‏بشمارند روزی را که خدای تبارک و تعالی بر ملت ما منّت گذاشت و این ملت را‏‎ ‎‏یکپارچه کرد، وملت را غلبه داد. ما از تمام نیروهای مسلّح ـ چه نیروهای نظامی و انتظامی‏

‏و چه ژاندارمری و سپاه پاسداران ـ یعنی کلیۀ قوایی که الآن در خدمت هستند، و آنها‏‎ ‎‏همه شان در خدمت اسلام هستند، و اگر استثنایی باشد یک استثنای قلیل است که در این‏‎ ‎‏دریای بی پایان ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ موجهای بزرگی که الآن در ایران ایجاد شده است مضمحل هستند،‏‎ ‎‏من از تمام اینها متشکرم. و ملت ایران هم به تمام قدرت از قوای مسلَّح، چه آنهایی که‏‎ ‎‏سابق بودند و بعد ملحق شدند به اسلام و از طایفۀ توّابین هستند ـ که خدای تبارک برای‏‎ ‎‏آنها اجر قائل است ـ و چه آنهایی که از خود ملت جوشیدند، قوای مسلّحی که از خود‏‎ ‎‏ملت جوشیدند، از تمام آنها تشکر می کند و ملت ما نسبت به همۀ آنها وفادار است. و‏‎ ‎‏می دانم که ارتش هم و همۀ قوای مسلّح هم نسبت به ملت و نسبت به اسلام ونسبت به‏‎ ‎‏کشور خودشان و ملت خودشان وفادار هستند.‏

حفظ پیروزی؛ مشکل تر از پیروزی

‏     ‏‏فتح یک کشوری یا شکست یک قدرت بزرگ خیلی عظمت دارد، لکن اشکالِ بعد‏‎ ‎‏فتح و بعد از پیروزی بیشتر از اشکال خود پیروزی است. در خود پیروزی دستجات‏‎ ‎‏مختلفی که در یک کشور هستند، ولو مخالف باشد با آن مقصدی که ملت و عموم ملت‏‎ ‎‏می خواهند، و لو مخالفِ او باشد، یا اظهار مخالفت نمی کند؛ یا اگر عاقل باشد موافقت‏‎ ‎‏هم می کند؛ چنانچه دیدید که در این موج عظیمی که در ایران برخاست آن وقتها مخالف‏‎ ‎‏ظاهری نداشتیم؛ البته مخالف واقعی داشتیم، لکن آن مخالفتهای واقعی در آن وقت‏‎ ‎‏متوقف شده بود؛ از این جهت، پیروزی آسانتر بود از حفظ پیروزی، بعد از اینکه شما‏‎ ‎‏پیروز شدید و ملت پیروز شد، دستجات مختلفی که می خواستند بهره برداری بکنند و با‏‎ ‎‏شماها یک راه را نداشتند شروع کردند به اظهار وجود کردن؛ و گاهی هم پیروزی را به‏‎ ‎‏خودشان نسبت دادند.‏

‏     اینکه گفته شده است، بعضی از اشخاص و بعضی از علمای جامعه شناسی گفته اند که‏‎ ‎‏اگر پیروز شدند یک ملتی؛ متحد می شوند، و اگر شکست خوردند؛ مختلف می شوند.‏‎ ‎‏این مخالف آن چیزهایی است که ما در عین می بینیم. بلکه علم اقتضای این را می کند که‏

‏بعد از اینکه یک ملتی پیروز هم شدند، به واسطۀ اینکه قشرهای مختلف مقاصد مختلف‏‎ ‎‏دارند، بعد از پیروزی شروع به مخالفت می کنند. ما دیدیم این معنا راکه بعد از اینکه ملت‏‎ ‎‏ایران پیروز شد، آن جبهه ها و آن گروههایی که در آن وقت مخالفتی نمی کردند بعد از‏‎ ‎‏پیروزی، برای بهره داری و برای اینکه این مسئلۀ معجزه آمیز را هرکدام به خودشان‏‎ ‎‏نسبت بدهند، آنها به مخالفت برخاستند. در کردستان دمکراتها حساب می کردند که ما‏‎ ‎‏دخالت داشتیم در پیروزی و ما باید الآن چه بکنیم. و در جاهای دیگر گروههای‏‎ ‎‏مختلف، چه گروههایی که در تهران بودند و چه گروههایی که پخش بودند در همۀ‏‎ ‎‏ایران، آنها هم بپاخاستند و مخالفت کردند، و آن وحدت کلمه را شکستند. به امید اینکه‏‎ ‎‏ما عمل کردیم و ما پیروز شدیم و ما بهره برداری باید بکنیم، هر کدام به خیال این افتادند‏‎ ‎‏که باید ما از بین ببریم دیگران را و ما باشیم. و این برای این است که اشخاصی که در آن‏‎ ‎‏وقت یا گروههایی که در آن وقت اظهار وجود نمی توانستند بکنند، برای آن موج بزرگ،‏‎ ‎‏یا نمی خواستند بکنند، برای اینکه آن رژیم ساقط بشود، بعدازاینکه پیروز شد ملت، هر‏‎ ‎‏طایفه ای سربلند کرد و پیروزی رابه اسم خودش می خواست ثبت بکند.یک دسته ای‏‎ ‎‏می گفتند که مابودیم که قیام کردیم!در همین دو روزه، در روزنامه ای بود یا در‏‎ ‎‏خبرگزاریهای خارجی بود که این پیروزی را کمونیستها به دست آوردند!این برای این‏‎ ‎‏است که بهره بردارها و میوه چینها در بین ملت پخش هستند و خودشان کنار می نشینند و‏‎ ‎‏نظر می کنند ببینند کی پیروز شد؛ چنانچه جمهوری اسلامی پیروز شد؛اینها بیایند بگویند‏‎ ‎‏که ما بودیم که این جمهوری اسلامی را درست کردیم.و چنانچه اجانب پیروز شدند؛‏‎ ‎‏بگویندکه ما بودیم که این پیروزی رابرای شما تحصیل کردیم.اگر شرق پیروز‏‎ ‎‏شد؛بگویند ما کمونیست حقیقی هستیم!اگرغرب پیروز شد؛ بگویند که ما شبیه کمونیست‏‎ ‎‏بودیم؛و با شما موافق بودیم! وقتی که پیروزی حاصل می شود، هم برای اینکه این نقش‏‎ ‎‏بزرگیِ پیروزی را هر طایفه ای برای خودشان ثبت کنند، و هم برای اینکه این بهره هایی که‏‎ ‎‏پیروزی پیدا می کند و آن پیامدهایی که دنبال پیروزی است برای خودشان ثبت کنند و‏‎ ‎‏بهره جویی کنند، به مخالفت می ایستند. چنانچه اگراین پیروزی نبود و شکست بود،آن‏

‏وقت هم یک مخالفتهایی بود. و آن اینکه می خواستند ننگ شکست را به دیگری نسبت‏‎ ‎‏بدهند. لکن این مخالفت دوم طولانی نمی شد، برای اینکه آن ننگ را یکدفعه که هیاهو‏‎ ‎‏می کردند که این ننگ به عهدۀ مثلاً فلان طایفه است یا به عهدۀ فلان طایفه است، ریشه‏‎ ‎‏دار نبود و تمام می شد. لکن در پیروزی طمعها زیاد است. در پیروزی آمال و آرزوها‏‎ ‎‏زیاد است. برای بهره برداری و برای ثبت پیروزی در تاریخ به اسم خودشان، دمکرات‏‎ ‎‏می گوید که ما بودیم، کمونیست می گوید که ما بودیم. و اشخاص هم ممکن است که هر‏‎ ‎‏کدام ادعا کنند که نخیر ما پیروزی را تحصیل کردیم. در صورتی که کسانی که چشمشان‏‎ ‎‏را باز کنند می دانند که ماها هیچ دخالت نداشتیم. این ملت و ارتش و سپاه و سایر قوایی‏‎ ‎‏بودند که با هم متحد شدند و این پیروزی را به دست آوردند. ‏

ارتباط خوی دیکتاتوری و سوء تربیت

‏     ‏‏و یک نکته ای را که باید به شما آقایان و همۀ ارتشیها و همۀ قوای مسلّح و همۀ کسانی‏‎ ‎‏که دست اندرکار هستند در این کشور تذکر بدهم؛ این است که هیچ چیز، هیچ صفتی در‏‎ ‎‏انسان از آن وقتی که متولد شده است، این صفاتی که بعدها بروز می کند، آن وقت نبوده.‏‎ ‎‏هیچ فردی از افراد انسان، ـ مگر آنهایی که ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ خدای تبارک و تعالی ‏‏[‏‏هستند‏‏]‏‏ مثل انبیا ـ‏‎ ‎‏اول که متولد شدند عالِم نبودند. بعد برای مجاهدت خودشان کم کم تحصیل کردند، و‏‎ ‎‏هر کسی یک علمی را انتخاب کرد. دیکتاتوری هم از آن اموری است که بچه وقتی‏‎ ‎‏متولد شد دیکتاتور نیست. وقتی هم که بزرگ می شود کم کم، آن طور نیست که آن‏‎ ‎‏دیکتاتوریهای بزرگ را داشته باشد. لکن با تربیتهای اعوجاجی، در همان محیط‏‎ ‎‏کوچکی که خودش دارد، کم کم دیکتاتوری در او ظهور می کند. اگر تربیت صحیح باشد‏‎ ‎‏برای این بچه، آن دیکتاتوریش رو به ضعف می رود. و اگر تربیت فاسد باشد، آن‏‎ ‎‏دیکتاتوری که کم بود رشد می کند. آنهایی هم که در قوای مسلّح و دست ‏‏[‏‏اندرکارند‏‎ ‎‏در‏‏]‏‏ کارهایی که در مملکت ما یا سایر ممالک هستند این طور نیست که ابتدائاً؛ اینها‏‎ ‎‏دیکتاتور بودند. دیکتاتوری کم کم بروز می کند در انسان. از اول خیال می کند که خودش‏

‏یک آدمی است که با دیکتاتوری مخالف است. لکن بعضی وقتها که اتفاق می افتد، در‏‎ ‎‏آراء ودر اقوال شروع می کند تحمیل کردن. رأی خودش را می خواهد تحمیل کند بر‏‎ ‎‏دیگری. نه اینکه با برهان ثابت کند؛ تحمیل می خواهد بکند بر دیگران. این یک‏‎ ‎‏دیکتاتوری است که انسان بخواهد آن چیزی را که خودش فکر کرده است دیگران از او‏‎ ‎‏بی جهت قبول بکنند. یک وقت یک آدم مُنْصِفی است که می گوید بیایید بنشینیم با هم‏‎ ‎‏صحبت کنیم، بدانیم حرف شما درست است، یا حرف من درست است. یک وقت این‏‎ ‎‏طور است که در روحش چون یک دیکتاتوری هست و خودش آگاه نیست، می خواهد‏‎ ‎‏که آن مطلبی را که می فهمد به همه تحمیل کند و دیگران را وادار کند به اینکه قبول‏‎ ‎‏بکنند. از اینجا شروع می شود. بعد کم کم یک قدرت وقتی برایش پیدا شد، از اینجا یک‏‎ ‎‏قدمی بالاتر می گذارد و نسبت به مثلاً آن محیطی که دارد، نسبت به آن مقداری از قدرتی‏‎ ‎‏که دارد، کم کم شروع می کند دیکتاتوری کردن. کم کم وقتی که انسان وارد جامعه شد،‏‎ ‎‏کم کم وقتی وارد جامعه شد، وارد نظام شد، یک نظامی شد، یک سر کردۀ نظامی شد،‏‎ ‎‏یک فرماندۀ نظامی شد، کم کم آن خویی که در باطنش بوده است رو به رشد می رود.‏‎ ‎‏اول هم خودش ناآگاه است از مطلب، نمی داند که این رویّه رویّۀ دیکتاتوری است؛‏‎ ‎‏خیال می کند که رویّه رویّۀ انسانی و اسلامی است. لکن هِی جلو می رود. هر چه جلو‏‎ ‎‏می رود، این خو در او زیاد می شود. شما خیال نکنید که اول رضاخان یک دیکتاتوری‏‎ ‎‏بود، یا هیتلر یک دیکتاتور بود، آن وقتی که رضا خان در آن محلی که متولد شد‏‎ ‎‏دیکتاتور نبوده است. هیتلر هم نبوده دیکتاتور. کم کم که وارد جامعه شدند و قدرت پیدا‏‎ ‎‏کردند هرچه قدرت زیادتر شد، آن ملکه ای که در باطنش بود هی زیادتر شد. و همین‏‎ ‎‏طور بتدریج قوّت پیدا کرد، تایک وقت یک دیکتاتوری شد مثل هیتلر؛ یا در مملکت ما‏‎ ‎‏یک دیکتاتوری شد مثل رضاخان. محمدرضا دیکتاتور بود، منتها به یک صورتی غیر‏‎ ‎‏صورتی که پدرش عمل می کرد. این دیکتاتور بود، و مردم را با دیکتاتوری زیر بار ذلت‏‎ ‎‏خودش آورد. و آنها هم که این را وادار کردند به اینکه این کشور را به تباهی بکشد. آنها‏‎ ‎‏هم راجع به پدرش خوب، می دانستند که دیکتاتور است. راجع به پسر هم تعهداتی لابُد‏

‏داده است که قبولش کردند .و اینها این طور نبوده که از اول دیکتاتور زاییده شده باشند؛‏‎ ‎‏یا از اول آزادیخواه کسی زاییده شده باشد. اول اینها همه بالقُوّه است. کم کم که انسان‏‎ ‎‏وارد می شود می بیند که یک وقت به دام خودش افتاد؛ یعنی این دام دیکتاتوری.‏

ویژگی ها و مفاسد دیکتاتوری

‏     ‏‏شما که از الآن می خواهید ان شاءالله در نظامْ رو به توانایی بروید و رو به قدرت بروید‏‎ ‎‏این جهت را باید خیلی توجه کنید که آیا دارید وقتی که قدرت پیدا می کنید، وقتی رئیس‏‎ ‎‏یک فوج می شوید، رئیس یک پادگان می شوید، در خودتان توجه کنید که می خواهید‏‎ ‎‏هدایت کنید پرسنل خودتان را؛ یا می خواهید تحمیل کنید ولو باطل باشد. یک مطلبی را‏‎ ‎‏که می گویید چنانچه خطایش را فهمیدید، حاضرید به اینکه بگویید من خطا کردم، اشتباه‏‎ ‎‏کردم؛ یا همان خطا را می خواهید تا آخر به پیش ببرید.‏

‏از مفاسدی که دیکتاتوری دارد و دیکتاتور مبتلا به آن هست این است که یک مطلبی را‏‎ ‎‏که القا می کند، بعدش نمی تواند، قدرت ندارد بر خودش که این مطلبی که القاکرده است‏‎ ‎‏اگر خلاف مصلحت است، اگر خلاف مصالح، فرض کنید، کشور خودش هم هست،‏‎ ‎‏خلاف مصلحت ارتش هم هست، نمی تواند که از قولش برگردد؛ می گوید: گفتم، و باید‏‎ ‎‏بشود! این بزرگترین دیکتاتوریهاست که انسان به آن مبتلا هست که «چیزی که گفتم باید‏‎ ‎‏بشود» ولو اینکه یک کشور به تباهی کشیده بشود. این دیکتاتوری هیتلر و امثال اینها از‏‎ ‎‏این قماش دیکتاتوری بود که وقتی مثلاً مشاهده این معنا را می کند که خطا کرده است و‏‎ ‎‏نباید این طور حمله را به مثلاً شوروی بکند، این را اظهار نمی کند؛ عقیده اش این است که‏‎ ‎‏«باید این کار بشود» «گفتم و باید بکنم». دیدید که این شخص که گفت «باید بشود» آن‏‎ ‎‏طور به مذلت کشیده شد.‏

‏     شماها که ان شاءالله بعدها یک چهره های فعّالی برای این مملکت می شوید و یک‏‎ ‎‏چهره های اسلامی برای این مملکت می شوید بدانید که این چیزهایی که در نفس‏‎ ‎‏خودتان هست، این اوصافی که در نفس خودتان هست، اگر مهار نکنید یک وقت یک‏

‏دیکتاتور از کار در می آیید. این طور نباشد که آن قدر خودتان را ببینید که هرچه‏‎ ‎‏می گویید همان درست است؛ و آن قدر خودبین باشید که اگر نادرستی را فهمیدید هم،‏‎ ‎‏حاضر به تسلیم نباشید.‏

‏     انسان کامل آن است که اگر فهمید که حرفش حق است با برهان اظهار کند ومطالبش‏‎ ‎‏را برهانی بفهماند. اینکه در قرآن کریم دارد که ‏لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ‎[2]‎‏ برای اینکه تحمیل‏‎ ‎‏عقاید نمی شود کرد. امکان ندارد که همین طوری یک کسی تحمیل عقاید بکند. این باید‏‎ ‎‏با یک توطئه هایی ‏‏[‏‏باشد‏‏]‏‏ که بد را به دیگران به عنوان خوب جلوه بدهد. یا اینکه اگر‏‎ ‎‏انسان باشد و اگر تربیت شده باشد با برهان آن مطلبی را که دارد به مردم بفهماند. تحمیل‏‎ ‎‏نباشد. آگاه کند مردم را بر اینکه راه این است، نه اینکه تحمیل کند به مردم که باید از این‏‎ ‎‏راه بروید. شما توجه به این معنا داشته باشید که چنانچه ان شاءالله رئیس و فرماندار شدید،‏‎ ‎‏این خوی را که در انسان هست این خوی را از خودتان زایل کنید. و از الآن توجه به این‏‎ ‎‏معنا داشته باشید که مبادا مبتلا به این خودخواهی عظیم باشید که منشأ دیکتاتوری و منشأ‏‎ ‎‏همۀ مفاسد است. اگر یک چیزی را دیدید که واقعاً خلاف کردید، اعتراف کنید. این‏‎ ‎‏اعتراف، شما را در نظر ملتها بزرگ می کند؛ نه اینکه اعتراف به خطا شما را کوچک‏‎ ‎‏می کند. پایبند بودن به خطا، انسان را خیلی منحط می کند. انسان یک حرفی زده است و‏‎ ‎‏خطا گفته است؛ بعد که دید خطا گفته است، اگر پایبند به این خطا باشد و دنبال این باشد‏‎ ‎‏که این خطای خودش را به کرسی بنشاند، این همان دیکتاتوری بسیار فاسد است ولودر‏‎ ‎‏صورت غیردیکتاتوری باشد، لکن دیکتاتوری است. و این می رسد به آنجایی که انسان‏‎ ‎‏را هیتلر از کار در می آورد، رضاخان از کار در می آورد.‏

‏     شما که در مدارس نظام تحصیل می کنید باید این مسائل را، این مطلب را توجه داشته‏‎ ‎‏باشید که مبادا تحصیلات شما همه اش برای این باشد که خودتان را برسانید به مقامی.‏‎ ‎‏برای این باشد که آن مقام وسیله برای رشد ملت، برای استقلال ملت، برای آزادی ملت،‏

‏برای حفظ حدود و ثغور ملت باشد. نه اینکه مقصد این باشد که من برسم به فرماندهی‏‎ ‎‏وملت هر چه می خواهد بشود. دیکتاتورها این صفت را دارند که می خواهند خودشان‏‎ ‎‏برسند به یک قدرت بزرگ ولو اینکه یک ملت تباه بشود، ولو اینکه یک ارتش از بین‏‎ ‎‏برود. شما باید توجه کنید که این صفت دیکتاتوری در شما رشد نکند، ان شاءالله از اول‏‎ ‎‏هم نباشد. لکن اگر خدای نخواسته یک وقتی بود؛ رشد نکند که دیکتاتوری بدترین‏‎ ‎‏صفاتی است که انسان را منحط می کند از انسانیت و کشور را به تباهی می کشد.‏

‏     خداوند ان شاءالله همۀ شما قوای مسلّح را با هم منسجم کند بیشتر از حالا. و شما را با‏‎ ‎‏ملت منسجم کند بیشتر از حالا که با انسجام و با وحدت کلمه و با وحدت مقصد که همان‏‎ ‎‏مقصد الهی است، ودر مقصد الهی هم استقلال کشور است و هم آزادی افراد است وهم‏‎ ‎‏همۀ آمالی است که انسانها دارند‏‏[‏‏به نتیجه می رسیم‏‏]‏‏. ان شاء الله شما همه با هم و ملت ما ـ‏‎ ‎‏زن و مرد، بزرگ و کوچک ـ با هم منسجم باشند تا اینکه این کشور را به آنجایی که‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی می خواهد برسانند.‏

‏و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • - شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی.
  • ـ سورۀ بقره، آیۀ 256: «در دین هیچ اجباری نیست».