سخنرانی
اهمیت مجلس شورای اسلامی و بیان وظایف نمایندگان مجلس
سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی (وظایف نمایندگان مجلس)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 6 خ‍رداد ‭1360

زمان (قمری) : 22 رج‍ب‌ ‭1401

مکان: تهران

شماره صفحه : 365

موضوع : اهمیت مجلس شورای اسلامی و بیان وظایف نمایندگان مجلس

زبان اثر : فارسی

مناسبت : سالگرد تأسیس مجلس شورای اسلامی

حضار : نمایندگان مجلس شورای اسلامی

سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی (وظایف نمایندگان مجلس)

سخنرانی

‏زمان: صبح 6 خرداد 1360 / 22 رجب 1401 ‏

‏مکان: تهران، حسینیّۀ جماران‏

‏موضوع: اهمیت مجلس شورای اسلامی و بیان وظایف نمایندگان مجلس ‏

‏مناسبت: سالگرد تأسیس مجلس شورای اسلامی‏

‏حضار: نمایندگان مجلس شورای اسلامی‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

الگو بودن مجلس برای ملت

‏     ‏‏من یک کلمه راجع به مجلس و محیط مجلس عرض دارم. و یک کلمه هم راجع به‏‎ ‎‏کشور و کسانی که در این کشور مشغول به خدمت هستند.‏

‏     آنکه راجع به مجلس است یک مقدار زیادش را دیشب از تلویزیون آقایان دیدند،‏‎ ‎‏که من در سال قبل آن مسائل را گفتم. و باید عرض کنم که مع الأسف آن که من‏‎ ‎‏می خواستم نشده است. من می خواستم که این مجلس یک معلم باشد از برای همۀ‏‎ ‎‏کشور، و برای مجلسهای بعد و نسلهای آینده، که کیفیت مشاورۀ وکلا باید این نحو باشد.‏‎ ‎‏آن نحوی که در مجالس سابق، و خصوصاً این مجالس آخر پنجاه ساله، آن طور نباشد.‏‎ ‎‏آقایان در یک محیط آرام مسائلی که دارند با آرامش بیان کنند. اختلافاتی که در دیدها‏‎ ‎‏دارند، در سلیقه ها دارند، اینها را با یک آرامش خاطر بیان کنند و حل و فصل کنند و‏‎ ‎‏راجع به مسائل کشور هم که در آنجا می آید، باز هم با یک محیط آرام. در محیط‏‎ ‎‏آرام است که عقلها می توانند کار بکنند. آن روزی که غضب توی کار آمد، عقل کنار‏‎ ‎‏می رود. قوۀ غضبیه هر وقت به راه افتاد، عاقله را کنار می زند، ‏‏[‏‏شخص‏‏]‏‏ از روی بی عقلی‏‎ ‎‏صحبت می کند. قاضی چنانچه در حال غضب باشد، نباید حکم بدهد؛ برای اینکه حکم‏‎ ‎‏در حال غضب حکمی است که از منشأ عقلی و شرعی صادر نمی شود. شما مسائلی‏‎ ‎‏دارید؛ فرض کنید یک نفر می رود و مسائل خودش را می گوید؛ انتقاد هم دارد؛ انتقادات‏

‏آزاد است، به اندازه ای که نخواهند یک کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی را خفیف‏‎ ‎‏کنند و از صحنه خارج کنند؛ انتقاد برای ساختن، برای اصلاح امور، لازم است؛ هر‏‎ ‎‏مجلسی باید این انتقادات را داشته باشد؛ لکن اگر ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ این انتقادات آن که انتقاد می کند‏‎ ‎‏با آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب می دهد هم اگر با نظر صحیح و‏‎ ‎‏بدون اینکه غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق‏‎ ‎‏است. و اگر با هیاهو و جار و جنجال بخواهید شما یک مسئله را حل بکنید، و هر کسی در‏‎ ‎‏نظر داشته باشد که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد، عقلها کنار می رود و‏‎ ‎‏قوۀ غضبیه، که بدترین قوه هاست اگر مهار نشود، در کار می افتد؛ و مسائل را علاوه بر‏‎ ‎‏اینکه حل نمی کنند، مشکلتر می کنند.‏

لزوم حق مداری هنگام نظر دادن

‏     ‏‏انسان ناچار سه جور نظر دارد: یک نظری که نظر بیطرف است. این یک نظر است.‏‎ ‎‏یکی هم نظر طرفداری از یک روش، از یک جریان؛ یک نظری هم مخالفت با یک‏‎ ‎‏روش و یک جریان؛ نظر بیطرف و نظر طرفداری از یک مسئله و نظر طرفداری از یک‏‎ ‎‏مسئلۀ دیگر. نظری که حبّ باشد به یک جریانی، یا بغض باشد به یک جریانی، این نظر‏‎ ‎‏نمی تواند یک نظر سالم باشد؛ ‏حُبُّ الشَی ءِ یُعمِی و یُصِمُّ.‎[1]‎‏ بغض هم همین طور است؛ نور‏‎ ‎‏عقل را خاموش می کند. حبّ مفرط به یک روشی اسباب این می شود که خود آن کسی‏‎ ‎‏که حبّ دارد توجهی به این ندارد که از مبدأ حبّ دارد این مطلب صادر می شود و این‏‎ ‎‏مطلب حق نیست؛ مطلبی است که از راه حبّ است. و خواه یا ناخواه این نظر، نظر صائب‏‎ ‎‏نیست. انسان خودش را نمی تواند بشناسد به این زودیها؛ انسان تا آخر عمرش، تا آن‏‎ ‎‏وقتی که از این دنیا خارج می شود، گرفتار یک مسائلی در باطن خودش هست که خودش‏‎ ‎‏هم نمی تواند بفهمد. باید عرضه کند خودش را انسان به کسانی که بی نظر هستند. اگرنظر‏‎ ‎‏از راه حب شد، همیشه دنبال این می رود که آن مطلبی را که مربوط به آن روشی است که‏

‏این دوست دارد آن روش را، آن مطلب را، به هر عنوانی که هست ثابت کند، ولو اینکه‏‎ ‎‏این عنوانی که هست عنوان خلاف باشد، خلاف اخلاق باشد، خلاف منطق باشد. آنی‏‎ ‎‏هم که بغض به یک روشی دارد نظرش نظر سالم نیست، آن هم دنبال این است که آن‏‎ ‎‏طرفی که مورد بغض اوست و آن روشی را که نمی پسندد، با هر توجیهی که باشد، آن را‏‎ ‎‏تصحیح کند. و لهذا می بینید که یک مطلب، یک امر، از یکی صادر می شود، ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ یک‏‎ ‎‏وقت و یک محیط، یک مطلب از یک کسی صادر می شود، یک عمل از یکی صادر‏‎ ‎‏می شود، دو طایفه ای که یکیشان این را خوب می دانند و دوست می دارند و یک طایفه‏‎ ‎‏این را بد می دانند و دشمن می دانند، آن مطلب واحدی که زمانش واحد و همۀ جهات‏‎ ‎‏واحد است وقتی که پیش آنها می رود که مورد محبت هست آن آدم. تمام مطالب او را،‏‎ ‎‏ولو مخالف با عقل باشد، ولو مخالف با منطق باشد، می پذیرند و تأیید می کنند، شروع‏‎ ‎‏می کنند به اینکه خیر، مطلب همین است. و آن دسته ای که با این خوب نیستند اگر یک‏‎ ‎‏مطلب خوبی هم این بگوید، آنها دنبال این هستند که نه، این حرف صحیح نیست. این دو‏‎ ‎‏نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بیطرف بسیار کم است. یعنی «نظر» بیطرف باشد؛ خود‏‎ ‎‏آدم هیچ وقت نمی تواند بیطرفِ بیطرف باشد. لکن در نظر دادن حق را ببیند. تحت تأثیر‏‎ ‎‏حق واقع بشود؛ این حق چنانچه از دشمن من هم صادر شد، من او را تمجید کنم به عنوان‏‎ ‎‏اینکه حق است. و باطل اگر از دوست من هم صادر شد، آن را تکذیب کنم به عنوان‏‎ ‎‏اینکه باطل است. ولو در باطن فرض کنید یکی یک روشی را دوست دارد، یکی روش‏‎ ‎‏دیگر را؛ لکن در مقام نظر دادن، در مقام مصلحت اندیشی برای کشور یا برای اشخاص،‏‎ ‎‏آن نظر حب و بغض خودش را کنار بگذارد، برود دنبال حق و باطل.‏

‏     حق هر جا هست باید دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذیرفت، ولو برخلاف نظر‏‎ ‎‏خود من هست. و باطل را هر چه هست و از هر کس صادر بشود باید نپذیرفت به عنوان‏‎ ‎‏اینکه باطل است. اشخاص و گروهها و اینها را باید کنار گذاشت، حق و باطل را ملاحظه‏‎ ‎‏کرد. آن وقت هم برای اثبات حق و ابطال باطل اگر انسان گرفتار بشود به عصبانیت و‏‎ ‎‏عرض می کنم غیظ و غضب کردن، نه می تواند حق را به دست بیاورد؛ و نه می تواند باطل‏

‏را ردش کند.‏

تدریجی بودن فساد و تباهی

‏     ‏‏مهم در همۀ افراد، و خصوصاً شما آقایان که در مجلس هستید، و مجلس مبدأ همۀ‏‎ ‎‏چیزهایی است که در کشور واقع می شود، مهم این است که در مقام بیان مسائل ورد‏‎ ‎‏مسائل، انتقاد و تکذیب، به آنجا نرسد که قوۀ عقلیه کنار، و با قوۀ غضبیه انسان وارد میدان‏‎ ‎‏بشود. اگر یک کسی هم فرض کنید از زبانش یک مطلبی بر خلاف شما صادر شد، شما‏‎ ‎‏بروید و مطلب را منطقی صحبت کنید، با داد و فریاد و ـ خدای نخواسته ـ حرف زشت‏‎ ‎‏زدن کار درست نمی شود. جز اینکه اگر ـ خدای نخواسته ـ این امور تکرار بشود در‏‎ ‎‏مجلس، کم کم ـ هیچ امر فاسدی یکدفعه سراغ آدم نمی آید. شیطان باطنی انسان بسیار‏‎ ‎‏استاد است. و او همچو نیست که ابتدا انسان را به فساد بکشد ـ ابتدا قدم کوچکی را وا‏‎ ‎‏می دارد که انسان بردارد. این قدم که برداشت، فردایش یک قدم یک قدری بلندتری.‏‎ ‎‏انسان را یواش یواش به جهنم می فرستند؛ یواش یواش به فساد می کشد. همه اینهایی که‏‎ ‎‏می بینید فاسد شدند این طور نبودند که اینها از اول به این درجه از فساد بودند؛ بلکه ‏کُلُّ‎ ‎مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الفِطرَةِ‎[2]‎‏ و این طور هم نبودند که یکدفعه جهش کرده باشند از یک مرتبه ای‏‎ ‎‏به مرتبۀ بالای فساد. این طور هیچ وقت نبوده است. این بتدریج واقع شده است. اینهایی‏‎ ‎‏که دیکتاتور شدند این طور نبوده است که از اول دیکتاتور زاییده شده باشند. آنها هم‏‎ ‎‏مثل سایر مردم ‏‏[‏‏بودند.‏‏]‏‏ بعد هم وقتی که به مقامی رسیدند ، این طور نبوده است که از‏‎ ‎‏اول دیکتاتوری کرده باشند. لکن قدم بقدم، ذره به ذره، رو به دیکتاتوری رفتند، یک‏‎ ‎‏وقت هیتلر از کار درآمدند؛ یک وقت استالین از کار درآمدند. شیطانی که در باطن انسان‏‎ ‎‏است با کمال استادی انسان را به تباهی می کشد. اگر از اول بگوید که تو بیا برو یک آدمی‏‎ ‎‏را بکش، هرگز نخواهد رفت. از اول انسان را وادار می کند که این آدم چه طور است،‏‎ ‎‏یک غیظی به او بکن. بعد یک قدری زیادتر. تا کم کم مهیا می کند انسان را از برای اینکه‏

‏آدم هم می کشد! همۀ اینهایی که فاسد هستند بتدریج فاسد شدند؛ هیچ کس یکدفعه‏‎ ‎‏فاسد نشده است. و هیچیک از ماها هم تصور نکنیم که مأمون از این هستیم که فاسد‏‎ ‎‏بشویم. همه در معرض فساد هستیم. همۀ ما دست به گریبان شیطان ‏‏[‏‏هستیم.‏‏]‏‏ و خصوصاً‏‎ ‎‏شیطان نفس، همه گریبانمان به دست اوست. هیچ کس هم از ابتدا فاسدِ فاسد نبوده است.‏‎ ‎‏و هیچ کس هم مأمون نیست از اینکه به فساد و به دام شیطان نیفتد. اگر کسی مراقب حال‏‎ ‎‏خودش باشد، توجه به مسائل انسانی داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه‏‎ ‎‏کند، اگر فرض کنید در مجلس، یا در جای دیگر، یک روزی گذشته است که در آنجا‏‎ ‎‏مسائلی پیش آمده است، شب برود حساب کند ببیند که واقعاً اینکه من امروز گفتم مبدأ‏‎ ‎‏این چه بود، مبدأ شیطانی داشت یا مبدأ الهی داشت، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش‏‎ ‎‏و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو این صحبت را کردی، این مبدأ، مبدأ‏‎ ‎‏شیطانی بوده است نه مبدأ انسانی و الهی، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح‏‎ ‎‏کند. و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد،‏‎ ‎‏عابد، مسلمان، همه چیز، یک انسان فاسد شقی از کار درآید. مأمون نیست هیچ کس.‏

لزوم وجود کمال تفاهم در مجلس

‏     ‏‏امیدوارم که از این به بعد یک قدری توجه بکنند که این محیط مجلسی که نمایش‏‎ ‎‏داده می شود در همۀ کشور، و بعضی جاهای دیگر هم، یک طوری نباشد که وقتی این‏‎ ‎‏محیط در منظر مردم واقع شد، مردم از اینکه این وکیل را انتخاب کرده اند پشیمان بشوند.‏‎ ‎‏یک طوری نباشد که از آن راهی که همۀ مردم دنبال آن راه هستند کنار برود.‏

‏     مجلس باید یک محیطی باشد که با کمال تفاهم و خیرخواهی برای ملت و کشور،‏‎ ‎‏مسائل را پیش بیاورند. انتقاد می کنند، انتقاد خیرخواهانه باشد. جواب انتقاد می دهند، آن‏‎ ‎‏هم خیرخواهانه باشد. و منظرۀ مجلس یک منظرۀ صالح باشد، که مردم وقتی که این‏‎ ‎‏منظره را دیدند بگویند چه کار خوبی کردیم که یک همچو اشخاص صحیح را در‏‎ ‎‏مجلس بردیم. و یک وقت ـ خدای نخواسته ـ طوری نباشد که مردم پشیمان بشوند از‏

‏رأیی که داده اند.‏

اهمیت مجلس و مصوّبات آن

‏     ‏‏و من تکرار می کنم مجلس بالاترین مقام است در این مملکت. مجلس اگر رأی داد و‏‎ ‎‏شورای نگهبان هم آن رأی را پذیرفت، هیچ کس حق ندارد یک کلمه راجع به این‏‎ ‎‏بگوید. من نمی گویم رأی خودش را نگوید؛ بگوید؛ رأی خودش را بگوید؛ اما اگر‏‎ ‎‏بخواهد فساد کند، به مردم بگوید که این شورای نگهبان کذا و این مجلس کذا، این فساد‏‎ ‎‏است، و مفسد است یک همچو آدمی، تحت تعقیب مفسد فی الارض باید قرار بگیرد.‏‎ ‎‏این مجلس ما حصل خون یک جمعیتی است که وفادار به اسلام بودند؛ و این مجلس‏‎ ‎‏عصارۀ زحمتهای طاقت فرسای این ملت مسلمان بوده است؛ این مجلس فراهم آمده از‏‎ ‎‏«الله اکبر»های مردم است؛ اگر بنا باشد که این مجلس فراهم آمده از «الله اکبر» مردم قدمی‏‎ ‎‏برخلاف اسلام بگذارد، این مجلس مجلسی خواهد بود که برخلاف مسیر مسلمین عمل‏‎ ‎‏کرده. با تمام قدرت، بدون اینکه ملاحظه از احدی و از مقامی بشود، مجلس باید مسائل‏‎ ‎‏را طرح بکند. و رد و بدل و انتقاد صحیح، بدون جار و جنجال، بدون هیاهو، مسائل را‏‎ ‎‏بگویند. کسی که مخالف است مخالفت خودش را بدون هیاهو بگوید. آن که موافق‏‎ ‎‏است موافقت خودش را بدون جار و جنجال بگوید. و بعد هم رأی بگیرند. وقتی رأی‏‎ ‎‏گرفتند، اگر اکثریت رأی داد، و بعد هم برده شد پیش شورای نگهبان و آنها هم صحیح‏‎ ‎‏دانستند این رأی را، مخالف اسلام ندانستند و مخالف قانون اساسی ندانستند، اگر بعدها‏‎ ‎‏بخواهند شیطنت بکنند، این شیطنتها از مبادی غضب، از مبادی فاسد، بیرون می آید. باید‏‎ ‎‏سرتسلیم به مجلس، یعنی سر تسلیم به اسلام وقتی مخالف اسلام نیست، سر تسلیم به‏‎ ‎‏اسلام فرود آورد. روشهای غیر اسلامی را، اگر هم در باطن ـ خدای نخواسته ـ دارند،‏‎ ‎‏نباید دیگر اظهار بکنند و نباید اذهان مردم را نسبت به مجلس مشوش کنند. این یک‏‎ ‎‏مسئله ای است اساسی، و باید همه توجه داشته باشند. به مجرد اینکه یک مطلبی‏‎ ‎‏برخلاف رأی یک نفر است، نباید بگوید مجلس درست نیست. این خودش را اصلاح‏

‏کند. این خودش درست نیست. نباید بگوید شورای نگهبان درست نیست. این خودش‏‎ ‎‏درست نیست. باید خودش را اصلاح بکند. و این گرفتاری هست برای ملت ما. ‏

‏     و من امیدوارم که مجلس یک مجلس اسلامی، مجلس عبادت باشد؛ نه مجلسی که‏‎ ‎‏ـ خدای نخواسته ـ معصیت در آن واقع بشود و به دیگران اهانت کنند؛ به کسی بد‏‎ ‎‏بگویند. اینها خلاف اسلام است. و نباید بشود.‏

شخص پرست نبودن و اسلام خواهی ملت

‏     ‏‏و اما مطلبی که به طور کلی می خواهم عرض بکنم؛ این ملت ما، که از اول قیام کرد و به‏‎ ‎‏ما منت گذاشت و وارد شد در صحنه و مقابل همۀ قدرتها ایستاد و رأی داد به این‏‎ ‎‏جمهوری و تا آخر و شکست داد طرفهای مقابل را، این ملت ما سرجای خودش هست.‏‎ ‎‏این شیاطین که می گویند که ملت دیگر چه طور و چه طور است، اینها توی اتاقهای‏‎ ‎‏خودشان نشسته اند حساب می کنند. اینها نمی روند که این ملت میلیونی را محاسبه بکنند‏‎ ‎‏که این ملت هر وقت که یک صدایی بلند بشود و بخواهد ـ فرض کنید ـ از اسلام یک‏‎ ‎‏طرفداری بشود، همۀ ملت سرتاسر ـ الاّ یک دستۀ کوچکی که به اسلام اعتقاد ندارند.‏‎ ‎‏آنها هم وقتی که ملت آمدند یک طرف، آنها هم در ملت محو می شوند ـ ‏‏[‏‏به خیابانها‏‎ ‎‏می ریزند‏‏]‏‏. این معنا را که هی دیده می شود که ‏‏[‏‏می گویند‏‏]‏‏ باید یک کاری بشود که ملت‏‎ ‎‏راضی بشود، ملت اسلام را می خواهد؛ کاری بهتر از اسلام چی؟ چه می خواهید بکنید؟‏‎ ‎‏شما کارهایتان را خوب بکنید. ملت ایران رأی داده است به جمهوری اسلامی؛ هرچه‏‎ ‎‏زحمت داشته و توان داشته است در طبق اخلاص گذاشته است گفته ما اسلام را‏‎ ‎‏می خواهیم؛ شمااگر با اسلام بد هستید، خوب تشریف ببرید اروپا و امریکا و هرجا دلتان‏‎ ‎‏می خواهد، آنجا زندگی کنید. یا همین جا زندگی کنید و اگر ملت را می خواهید، هی‏‎ ‎‏نگویید که «ملت با من است»، «ملت با من است». ملت با اسلام است. نه با من است و نه با‏‎ ‎‏شما و نه با دیگری. من اگر یک کلمه ای بر خلاف اسلام بگویم، همین ملت می ریزند و‏‎ ‎‏من را از بین می برند. ملت اسلام را می خواهد. ملت شخص نمی خواهد. شخص پرست‏

‏نیست ملت. ملت می خواهد که قوانین اسلام دراین مملکت پیاده بشود. ملت این همه‏‎ ‎‏زحمت کشیده است که دین اسلام را برقرار کند در یک مملکتی که صدها سال و در این‏‎ ‎‏اخیر پنجاه سال کوشش شد به اینکه اسلام را کنار بگذارند؛ کوشش شد به اینکه‏‎ ‎‏روحانیت را کنار بگذارند و تضعیف کنند. ملت روحانیت را به تبع اسلام می خواهد. اگر ـ‏‎ ‎‏خدای نخواسته ـ روحانی هم برخلاف اسلام بکند، آن هم یک ساواکی است. فرقی‏‎ ‎‏نمی کند. بدتر از ساواکی هم هست! این معناها را از گوشهایشان بیرون کنند آقایان که این‏‎ ‎‏مردم دیگر از جمهوری اسلامی کنار رفته اند. خیر، شماها کنار رفته اید. شما خودتان را‏‎ ‎‏علاج کنید. مرضهای باطنیتان را علاج کنید که ننویسند که این مملکت دیگر رفته از بین.‏‎ ‎‏این مملکت از بین نرفته؛ و این جمهوری اسلامی هم سر جای خودش هست؛ و این‏‎ ‎‏مردم هم دنبال جمهوری اسلامی هستند؛ و این مردم هم از مجلس، مادامی که مجلس بر‏‎ ‎‏طریقۀ اسلام باشد، و از دولت، مادامی که دولت بر طریقۀ اسلام باشد، و از رئیس‏‎ ‎‏جمهور، مادامی که رئیس جمهور در طریق اسلام باشد، طرفداری می کنند. هر کدامتان‏‎ ‎‏بلغزید، مردم دیگر از شما طرفداری نمی کنند. برای اینکه مردم اسلام را می خواهند. امر‏‎ ‎‏دایر می شود بین من، و پیغمبر اکرم؛ کدام مسلمان است که ترجیح بدهد من را؟ امر دایر‏‎ ‎‏می شود بین شما، و اسلام؛ کدام مسلمان است که شما را بر اسلام ترجیح بدهد؟ این‏‎ ‎‏خیالها را از کله هایتان بیرون کنید که الآن اگر وضعی بشود، مردم دیگر آن مردم نیستند.‏‎ ‎‏مردم اسلام را می خواهند. تا آخر هم می خواهند.‏

‏     این قلمها یک قدری ملاحظه بکنند این مسائل را. همین طور می نشینند توی‏‎ ‎‏خانه هایشان حکم می کنند ملت این طوری است! خوب، ملت اینهاست که شما می بینید‏‎ ‎‏که در کوچه و بازار و آنهایی که در جنگ هستند و آنهایی که هر روز می آیند و می گویند‏‎ ‎‏که ما می خواهیم برویم جنگ. ملت من و تو نیستیم! ملت آنها هستند. میزان آنها هستند.‏‎ ‎‏هی ننشینید و بگویید که مردم چه شده اند؛ مردم دیگر مأیوس شدند؛ مردم کذا شدند.‏‎ ‎‏نخیر، مردم از اسلام مأیوس نمی شوند. کارهای ما هم هر کدام فاسد است، می گویند کار‏‎ ‎‏تو فاسد است، ولی ما جمهوری اسلامی را می خواهیم.‏


توصیه به نویسندگان جهت کنترل قلمها

‏     ‏‏یک قدری قلمها را کنترل کنید. یک قدری حفظ کنید خودتان را. این قدر تبعیت از‏‎ ‎‏هوای نفس نکنید. این قدر تبعیت از شیطان نکنید. مسائل را یک مسائل صحیح طرح‏‎ ‎‏بکنید. مسائل فاسد طرح نکنید. نگویید هی که ما حالا دیگر باید چه بکنیم؛ حالا باید چه‏‎ ‎‏بشود. خوب، کارها شده است تا حالا. تا حالا هم الحمدلله خوب هم شده است. البته‏‎ ‎‏یک مملکتی که پنجاه سال، بلکه 2500 سال، رو به تباهی کشاندنش، می خواهید فردا‏‎ ‎‏صبح همۀ مردم صحیح بشوند؟! همۀ ارگانها ارگانهای صحیح اسلامی بشود؟ اگر شماها‏‎ ‎‏بگذارید، اگر اینهایی که الآن دنبال مفسده جویی هستند مهلت بدهند، می شود. شما هم‏‎ ‎‏نگذارید می شود؛ منتها یک قدری دیرتر می شود. شماها که مسلمان هستید، اعتقاد به‏‎ ‎‏اسلام دارید، شماها یک قدری مهلت بدهید به این مملکت که دارد از هر طرف به او‏‎ ‎‏حمله می شود. دیگر شما حمله نکنید!‏

لزوم قدرشناسی از اسلام و روحانیت

‏     ‏‏ما همیشه می خواهیم که با آرامش همه مسائل حل بشود. والاّ این ملت هست و این‏‎ ‎‏روحانیت هم هست؛ این را بدانید در هر جایی از این مملکت یک روحانی بارز، متعهد‏‎ ‎‏به اسلام، هر وقت صدایش در بیاید، همه دنبال او هستند. این قدر تعقیب نکنید که‏‎ ‎‏بخواهید هی روحانیت را کنار بگذارید. آخر شما در ظرف چندین سال چه کار کرده اید‏‎ ‎‏برای این کشور که حالا روحانیون را می گویید که نباید باشند؟ خوب، چه کرده اید؟ چه‏‎ ‎‏کار مثبتی شما کرده اید؟ جز حرف هیچی ندارید. هی می گویید ما گفتیم. خوب، گفتید،‏‎ ‎‏چه کرده اید؟ الآن این ملتی که دنبال این جمعیت بودند و دنبال اسلام بودند و روحانیت‏‎ ‎‏را نشانۀ اسلام می دانستند ... ـ من نمی خواهم بگویم هر روحانی کذا. من بعضی روحانیها‏‎ ‎‏را از شمر هم بدتر می دانم ـ من عرض می کنم که این روحانیتی که اسلام را تا حالا به ما‏‎ ‎‏رسانده است، اگر این روحانیت و این اشخاص نبودند، ما حالا از اسلام اطلاعی داشتیم؟‏‎ ‎‏کی همۀ این مسائل اسلام را ضبط کرده و دسته بندی کرده و به ما داده؟ همین روحانیین‏‎ ‎‏بودند. از زمان حضرت صادق ـ سلام الله علیه ـ که فقه اسلام و شیعه تدوین شد، همین‏

‏روحانیین بودند که دست به دست دادند، و در غیبت کبری هم همین روحانیین بودند که‏‎ ‎‏احکام اسلام را دست به دست دسته بندی کردند. اینها را، دست به دست، نسل به نسل،‏‎ ‎‏منتقل کرده اند تا به ما رسید. و همین روحانیین بودند که در این طول پنجاه سال ـ همۀ شما‏‎ ‎‏دیگر شاهد بودید ـ که چندین دفعه قیام کردند. لکن چون اساس خیلی دست آنها نبود‏‎ ‎‏نتوانستند. همین روحانیون بودند که از اصفهان و همه جا، زمان رضاخان، مجتمع شدند‏‎ ‎‏بر ضد رضاخان،‏‎[3]‎‏ منتها از باب اینکه مردم آن طور تحت سلطه بودند، شکست‏‎ ‎‏خوردند. و همین روحانیون بودند که از آذربایجان قیام کردند. و باز هم دنبال اینکه باز‏‎ ‎‏درست مسئله برای مردم روشن نشده بود، آنجا هم شکست خوردند. و همین روحانیین‏‎ ‎‏بودند که از 15 خرداد تا آخر که هیچ کس نفس نمی کشید، باز همین ها بودند که صدا در‏‎ ‎‏می آوردند و فریاد می زدند. در این دو سال آخر از روحانیون مطلب شروع شد. هی‏‎ ‎‏نگویید من چه کردم و ما چه کردیم. آخر یک مقدار هم انصاف می خواهد. «از اول‏‎ ‎‏روحانیون هیچ کاره بودند! فقط ما بودیم که همه کارها را کردیم!» آخر این را نباید یک‏‎ ‎‏آدم صحیح بگوید که به او بخندند. اینها بودند که مردم را به کوچه و بازار کشاندند؛ و این‏‎ ‎‏اسلام بود که مردم را ‏‏[‏‏آمادۀ شهادت کرد‏‏]‏‏ و الاّ نه هیچ جبهه ای و نه هیچ حزبی و نه هیچ‏‎ ‎‏گروهی نمی توانست که مردم را بکشاند به طوری که داوطلب دنبال مرگ بروند؛ شهادت‏‎ ‎‏بطلبند. شما در تاریخ کجا سراغ دارید که داوطلب بیایند و بگویند که من می خواهم‏‎ ‎‏شهید بشوم. یا الله دعا کن که من شهید بشوم! گریه کند به اینکه دعا کن من شهید بشوم.‏‎ ‎‏این اسلام است که این طوری کرده است. آقا، قدر این اسلام و قدر این روحانیت را‏‎ ‎‏بدانید. شماها نمی فهمید، مطلع نیستید درست؛ اگر این طایفه را کنار بگذارند، بعد از‏‎ ‎‏پنجاه سال رسم و اسمی از اسلام نخواهد بود. شمایی که به اسلام اعتقاد دارید، آن که‏‎ ‎‏اسلام را نگه داشته و دسته بندی کرده داده، و الآن هم در مراکز علمی مشغول فقه اسلام‏‎ ‎‏است ـ و من دو سه روز پیش از این، که یکی از مدرسین محترم قم اینجا بود، از او سؤال‏

‏کردم راجع به حوزه های علمیه قم و توجه طلبه ها به فقه، بسیار تعریف کرد گفت که با‏‎ ‎‏کمال جدیت مشغول فقه اسلام هستند ـ اینها را شما قدرشان را بدانید. اگر اینها کنار‏‎ ‎‏بروند، شماها هیچکاره اید؛ چنانچه از اول هم هیچکاره بودید! اینها هستند که شما را به‏‎ ‎‏میدان آوردند و وزیر و وکیل و نمی دانم چی کردند، یا فرض کنید بالاتر. چرا با اینها‏‎ ‎‏می خواهید مخالفت کنید؟ ملت است که دنبال اینها هست؛ و اینها با همراهی ملت دارند‏‎ ‎‏کارها را انجام می دهند. چرا حالا شما هی می گویید ملت نمی خواهد دیگر اینها را؟‏‎ ‎‏خوب، ملت چه طور اسلام را نمی خواهد؟ فرض کنید یک روحانی هم یک جایی‏‎ ‎‏خلاف کرده است، فرض کنید ـ اینکه نیست. شما هی مناقشه می کنید. خلاف خودتان را‏‎ ‎‏نمی بینید؛ خلاف فلان معمم را می بینید. من هم قبول دارم الآن یک وضعی هست که هم‏‎ ‎‏قضاوت ما به آن طوری که باید باشد، برای کمبودی که دارد، آن طور نیست؛ و هم‏‎ ‎‏جوانهایی که بعضی کارها را می کنند یک قدری ناپخته هستند و خلافکاری می شود ـ اما‏‎ ‎‏دست به دست هم بدهید برای اصلاح. نه اینکه اگر یک جوانی یک جایی خلاف کرد،‏‎ ‎‏شما بگویید که پاسدارها کذا هستند! آقا، این پاسدارها بودند که شما را نجات دادند و الاّ‏‎ ‎‏پدر همۀ ما را درمی آورد رضا خان و محمدرضا خان. شکر کنید اینها را؛ تشویق کنید این‏‎ ‎‏را، اصلاح هم بکنید. هر جا خلاف کردند، باید اصلاح بشوند. هی ننشینید و بگویید‏‎ ‎‏پاسدار کذا. همین ارتش است که الآن دارد در آنجایی که دائماً آتش می ریزد زیر آتش‏‎ ‎‏دارند خدمت می کنند. اینها برای کی می کنند؟ اینها برای کشور اسلامی و برای اسلام.‏‎ ‎‏همینهایند که آنجا نماز شب می خوانند و کار می کنند. همانهایند که اصلاً از کشتن و از‏‎ ‎‏رفتن به آن عالم باک ندارند، و می گویند بگذار برویم از اینجا رها بشویم. وصیتنامه های‏‎ ‎‏اینها را لابد دیدید. بگذارید این قدرت باقی باشد. بگذارید این قدرت اسلام باقی باشد.‏‎ ‎‏اگر این قدرت اسلام ـ خدای نخواسته ـ شکسته بشود، و شکسته نخواهد شد. شما و ما و‏‎ ‎‏همۀ اشخاصی که هرجا هستند و همۀ روشنفکران و قلم بدستها همه شان به باد فنا‏‎ ‎‏می روند. این قدرت است که شما را نگه داشته است. این قدرت ملت است و قدرت‏‎ ‎‏اسلام است که نمی گذارد امریکا بیاید بریزد، از آن ور شوروی بیاید بریزد اینجا. برای‏

‏اینکه تباه می شود اینجا. آنها می خواهند یک مملکتی داشته باشند. مملکت ما تا آخر‏‎ ‎‏فردش جانفشانی دارد می کند. این قدرت اسلام را نگه دارید. تا گفته می شود «مکتبی»،‏‎ ‎‏آقایان مسخره می کنند! «مکتبی» یعنی اسلامی. آن که مکتبی را مسخره می کند اسلام را‏‎ ‎‏مسخره می کند. اگر متعمّد باشد، مرتد فطری‏‎[4]‎‏ است، و زنش برایش حرام است، مالش‏‎ ‎‏هم باید به ورثه داده بشود، خودش هم باید مقتول باشد. ‏

ضرورت پایبندی همه به قانون

‏     ‏‏من همیشه میل دارم که همۀ طبقاتی که هستند، همۀ کسانی که در صحنه ها حاضر‏‎ ‎‏هستند همه با هم بنشینند اصلاح کنند مسائل را. هی ننشینند آن از آن ور بخواهد او را از‏‎ ‎‏بین ببرد، او از آن ور بخواهد که او را از بین ببرد؛ و مسئله را به بن بست برسانند و مملکت‏‎ ‎‏را به بن بست. شما به بن بست رسیدید! اشتباه می کنید. مملکت اسلام که به بن بست‏‎ ‎‏نمی رسد. همین مردم، همین پیرزنها و پیرمردها و جوانها و بچه ها، از این بن بستها بیرون‏‎ ‎‏می آورند این مملکت را. شماها به بن بست رسیدید، می گویید خوب، چه بکنیم؛‏‎ ‎‏بگذارید اسلام نباشد تا ما باشیم! بگذارید ایران نباشد، شما ایستاده اید تا پای اینکه ایران‏‎ ‎‏نباشد! دست بردارید از فضولیها! برای خدا کار بکنید. برای خدا آرامش بگیرید. برای‏‎ ‎‏خدا دعوت به آرامش بکنید. برای خدا توی سر هم نزنید. این قدر هی می گویند آقایان ـ‏‎ ‎‏چند روز پیش از این آقای حجتی آمده بودند اینجا ـ که ما می خواهیم یک جمعیتی‏‎ ‎‏درست کنیم. جمعیت «وحدت» و کذا. گفتم آقا این نمی شود. شما می بینید که اگر درست‏‎ ‎‏کنید چند تا جمعیت هم، جمعیت فرض کنید که چه درست می شود با این حرفها درست‏‎ ‎‏نمی شود، نه با مصاحبه درست می شود؛ نه با چی. بله، خصوصی بنشینید با هم چه بکنید.‏‎ ‎‏بترسید از اینکه یک وقت یک انفجاری حاصل بشود و همۀ ما را به باد فنا بدهد. از این‏‎ ‎‏بترسید شما! مغرور نشوید به اینکه من آن هستم که فلان کار، چیز بود، رستم یلی‏‎[5]‎‏ بود‏‎ ‎‏در کذا! مغرور نشوید.‏


‏     این مردم اسلام را می خواهند. اگر پایتان را از اسلام کنار بگذارید این طلبه ای که‏‎ ‎‏اینجا نشسته با کمال قوا با شما مخالفت می کند. همۀ ملت اسلام هم اسلام را می خواهند.‏‎ ‎‏من اول سال به آقایان عرض کردم که این سال خوب است سال اجرای قانون باشد. باید‏‎ ‎‏حدود معلوم بشود. آقای رئیس جمهور حدودش در قانون اساسی چه هست، یک قدم‏‎ ‎‏آن ور بگذارد من با او مخالفت می کنم. اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت‏‎ ‎‏می کنم. آقای نخست وزیر حدودش چه قدر است، از آن حدود نباید خارج بشود. یک‏‎ ‎‏قدم کنار برود با او هم مخالفت می کنم. مجلس حدودش چه قدر است، روی حدود‏‎ ‎‏خودش عمل کند. شورای نگهبان حدودش چه قدر است؛ قوۀ قضاییه حدودش چی‏‎ ‎‏است؛ قوه اجرائیه. قانون معین شده است. نمی شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول‏‎ ‎‏نداریم. غلط می کنی قانون را قبول نداری! قانون ترا قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت،‏‎ ‎‏از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمی توانی قبول نداشته باشی.‏‎ ‎‏مردم رأی دادند به اینها، مردم شانزده میلیون تقریباً یا یک قدری بیشتر رأی دادند به‏‎ ‎‏قانون اساسی. مردمی که به قانون اساسی رأی دادند منتظرند که قانون اساسی اجرا بشود؛‏‎ ‎‏نه هر کس از هر جا صبح بلند می شود بگوید من شورای نگهبان را قبول ندارم، من قانون‏‎ ‎‏اساسی را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئیس جمهور را قبول ندارم، من‏‎ ‎‏دولت را قبول ندارم. نه! همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید، ولو برخلاف‏‎ ‎‏رأی شما باشد. باید بپذیرید، برای اینکه میزان اکثریت است؛ و تشخیص شورای نگهبان‏‎ ‎‏که این مخالف قانون نیست و مخالف اسلام هم نیست، میزان است که همۀ ما باید‏‎ ‎‏بپذیریم. من هم ممکن است با بسیاری از چیزها، من که یک طلبه هستم، مخالف باشم.‏‎ ‎‏لکن وقتی قانون شد ‏‏[‏‏تصویب‏‏]‏‏ خوب، ما هم می پذیریم. بعد از اینکه یک چیزی قانونی‏‎ ‎‏شد دیگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی الارض است؛ و‏‎ ‎‏باید با او دادگاهها عمل مفسد فی الارض بکنند. و اگر نه، رأی می دهد آرام. با رأی آرام‏‎ ‎‏هیچ کس مخالف نیست. شما می گویید که نخیر، اینکه گفتند اینها اشتباه کردند؛ ولی ما در‏‎ ‎‏مقام عمل قبول داریم. رأیمان این است که این جوری نیست؛ اما در عمل ملتزم هستیم.‏

‏این هیچ مانعی ندارد. البته مسائل اگر مسائل اسلامی باشد، اگر در رأی هم مخالف باشید،‏‎ ‎‏باید تو سرتان زد! اما اگر یک مسائل سیاسی هست، مسائل ‏‏[‏‏دیگر‏‎ ‎‏]‏‏هست، می گویید اینها‏‎ ‎‏اشتباه کرده اند، بسیار خوب، ممکن است یک میلیون جمعیت هم اشتباه بکنند؛ این‏‎ ‎‏اشکال ندارد؛ اما در عین حالی که اعتقادتان این است که اینها اشتباه کرده اند، در عین‏‎ ‎‏حال باید بپذیرید. چاره ندارید. شما هم که وکیل شدید فرض کنید از تهران یا از جای‏‎ ‎‏دیگر، خوب، عدۀ کثیری می گویند که این لیاقت نداشته است! این نباید، خوب نبود‏‎ ‎‏بشود، اما حالا که اکثریت شد، پذیرفته اند. این مردم بیچاره همه چیز را قبول دارند؛ این‏‎ ‎‏من و شما هستیم که هر جا بر خلاف مصلحت ما باشد اساس را می گوییم قبول نداریم. هر‏‎ ‎‏جا هر کس برخلاف من است این اصلاً مسلمان هم نیست و هر که بر وفق من است، اگر‏‎ ‎‏شمر هم باشد این ابوذر است! این یک مطلبی است که در باطن ذات هر کس هست.‏‎ ‎‏اصلاح کنید خودتان را. در باطن ذات همه هست که آن که با من خوب است خوب‏‎ ‎‏است؛ و آن که با من بد است بد. نه آنکه به حسب حکم خدا خوب است و به حسب واقع‏‎ ‎‏خوب است، نخیر، آنی که با من خوب است آن میزان است. آن قانون میزان است که‏‎ ‎‏برای من باشد؛ و آن مجلس میزان است که برای من باشد؛ و آن ارتش میزان است که‏‎ ‎‏برای من باشد! آن که برای من نباشد آن فاسد است! این یک چیزی است که در قلب همه‏‎ ‎‏است، اختصاص به یکی و دو تا ندارد. هر کسی هر چیزی را برای خودش می خواهد‏‎ ‎‏همه مردم هر چیزی را برای خودشان می خواهند، الاّ آنهایی که بالاتر از این طبقات‏‎ ‎‏هستند. البته هر کس این طور است. اما در مقام تدبیر امور یک مملکت و در مقام ادارۀ‏‎ ‎‏یک مملکت، باید همۀ شماها و همه کسانی که دست اندر کار هستند و همۀ ملت بپذیرند‏‎ ‎‏آن چیزی را که، قانون اساسی پذیرفته است. بپذیرند آن چیزی را که مجلس به آن رأی‏‎ ‎‏می دهد و شورای نگهبان آن را موافق قانون و موافق شرع می داند. باید بپذیرند اینها را.‏‎ ‎‏اگر می خواهید که از صحنه بیرونتان نکنند، بپذیرید قانون را. نگویید هی قانون، و‏‎ ‎‏خودتان خلاف قانون بکنید! بپذیرید قانون را. همه تان روی مرز قانون عمل بکنید. اگر‏‎ ‎‏همه روی مرز قانون عمل بکنند، اختلاف دیگر پیش نمی آید. همۀ اختلافات این است‏

‏که یک کسی اینجا فرشش را انداخته، یکی هم اینجا فرشش را؛ اگر این روی فرش‏‎ ‎‏خودش بنشیند و آن هم روی فرش خودش بنشیند دعوا ندارد. اما اگر این پایش را دراز‏‎ ‎‏کرد روی فرش او، او پایش را کنار می زند. و او هم می خواهد پایش را دراز کند اینجا؛‏‎ ‎‏دعوا اینجا پیدا می شود.‏

هوای نفس، منشأ تمام دعواها

‏     ‏‏دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید!‏‎ ‎‏همه تان همۀ ما، از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است، ما برای مصالح‏‎ ‎‏اسلام دعوا می کنیم. خیر! مسئله این حرفها نیست. من را نمی شود بازی داد! دعوای خود‏‎ ‎‏من و شما و همۀ کسانی که دعوا می کنند همه برای خودشان است. همه می گویند پیش بده‏‎ ‎‏برای ما! همه می خواهند تمام این قدرت چی چی. آخر من نمی فهمم چه قدرتی الآن در‏‎ ‎‏کار هست! خوب، محمدرضا اگر دنبال این مسائل می رفت مطلبی بود، برای اینکه یک‏‎ ‎‏قدرتی بود ـ قدرت شیطانی بود ـ کسی حق نداشت یک کلمه بگوید؛ اما امروز که بقال‏‎ ‎‏سرمحله می آید و می گوید که برادر نخست وزیر اینجا این کار درست نیست، برادر‏‎ ‎‏رئیس جمهور این کار درست نیست، این دیگر قدرتی نیست. یک برادری است، یک‏‎ ‎‏دسته برادرند، یک دسته شان شانسشان آورده است آنجا نشسته اند؛ یک دسته بیچاره‏‎ ‎‏هم برای اینها سینه می زنند! قدرت نیست که ما حالا برای یک قدرتی بیاییم. اینها‏‎ ‎‏تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است. و این تلبیسات ابلیسی را چنانچه مسامحه‏‎ ‎‏کنید، شما را به جهنم می فرستد! در همین دنیا هم به تباهی می کشد. در همین دنیا ایستاده‏‎ ‎‏است این تلبیس نفسانی و این شیطان نفس ایستاده است تا آنجایی که همه چیز دنیا را به‏‎ ‎‏باد فنا بدهد. هیتلر حاضر بود تمام بشر از بین برود، و خودش در آن قدرت همان آلمان‏‎ ‎‏باقی باشد. آن نژاد بالاتر و این چیزی که در مغز هیتلر بود در مغز همۀ شما هست! خودتان‏‎ ‎‏غفلت کرده اید. در مغز همه این مطلب هست که همه بروند و من ‏‏[‏‏باشم‏‏]‏‏! تا نروید سراغ‏‎ ‎‏اینکه یک انصافی در کار باشد، یک توجهی به خدا در کار باشد. یک حسابی در کار‏‎ ‎‏باشد، که خودتان از خودتان حساب بکشید که من امروز می خواهم چه بکنم، می خواهم‏

‏همۀ مملکت ایران را به هم بزنم برای اینکه من باشم و هیچ کس نباشد نه، همه باشید، و‏‎ ‎‏همه هم حفظ کنید مملکت را. همه باشید، و همه روی قانون عمل بکنید قانون اساسی را‏‎ ‎‏باز کنید، و هر کس مرز و حد خودش را تعیین کند. به ملت هم بگویند که قانون اساسی ما‏‎ ‎‏برای دولت این را وظیفه کرده است؛ برای رئیس جمهور این را؛ برای مجلس این را؛‏‎ ‎‏برای فرض کنید فلان کار برای ارتش این را. برای همه وظیفه معین کرده است. به مردم‏‎ ‎‏بگویند در قانون اساسی که شما رأی دادید برایش، وظیفۀ ما این است. در لفظ فقط‏‎ ‎‏نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سرفرود بیاورید به قانون؛ و واقعاً سر فرود بیاورید به‏‎ ‎‏اسلام. لفظ را همه می گویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، می گوید من انقلابی هستم!‏‎ ‎‏امروز همه انقلابی هستند! امروز همه دلسوز برای ملت هستند! امروز دعوای اینکه ما‏‎ ‎‏همه جنگ هم رفته ایم ـ و شما دیدید که یک دسته نوشته اند که ما از اول در جنگ چه‏‎ ‎‏بودیم ـ گفته اند. خوب، من هم می توانم بگویم من در صفِ اول جنگ دارم جنگ‏‎ ‎‏می کنم، ولی اینجا افتادم همینطور. باید به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب‏‎ ‎‏وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آورده اند، این مردم زاغه نشین که شماها را‏‎ ‎‏روی مسند نشانده اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید‏‎ ‎‏از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از‏‎ ‎‏آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله » ـ خدای نخواسته ـ باز پیدا بشود. و آن‏‎ ‎‏روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به 22 بهمن. قضیه ‏‏[‏‏این‏‏]‏‏ است که فاتحه همه ما را‏‎ ‎‏می خوانند! من از خدای تبارک و تعالی امید این را دارم که به ما عنایت بفرماید و ما را‏‎ ‎‏هدایت کند به یک راهی که مرضی اوست؛ و قلمهای ما را هدایت کند به یک‏‎ ‎‏نوشته هایی که مورد رضای اوست. و بر زبانهای ما جاری کند یک چیزهایی را که مورد‏‎ ‎‏رضای اوست.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • - علاقۀ به یک چیز، آدمی را کور و کر می کند. بحارالأنوار، ج 74، ص 165.
  • - هر زاده شده ای بر فطرت توحید زاده می شود. عوالی اللآلی، ج 1، ص 35، ح 18.
  • - اشاره است به اجتماع مشاهیر علمای ایران در سال 1306 شمسی به دعوت آقای نوراللّه اصفهانی در قم.
  • - مرتد فطری، مسلمانی است که کافر شده است.
  • - پهلوان.