مجله کودک 248 صفحه 32

کد : 128021 | تاریخ : 02/06/1385

آبگیر تا آب بخورد. هنوز تمام خرطومش را توی آب نکرده بود که فریاد جوجه­تیغی بلند شد: «آهای، فیل کوچولو خرطومت را تکان نده! مثل اینکه یک تکه از خرطومت کنده شده.» داد و فریاد جوجه­تیغی فیل کوچولو را خیلی ترساند. فیل کوچولو با ترس و لرز زیرچشمی به خرطومش که شکل عجیبی پیدا کرده بود، نگاه کرد و صدای ناله­اش بلند شد. قورباغه، با یک خیز روی خشکی پرید و با سر وصدا و قورقور گفت: «کار، کار خرچنگ است. من این جانور بدجنس را می­شناسم. این جانور بد جنس خرطوم فیل کوچولو را گاز گرفته!» سنجاب با عجله از درخت پایین پرید و گفت: «زود یکی برود دنبال مادرش!» جوجه­تیغی خودش را به لانه خرگوش رساند. خرگوش زیر آفتاب نشسته بود و هویج می­جوید. جوجه­تیغی ماجرا را برایش تعریف کرد؛ آخر سر هم از او خواست تا زود برود و خانم فیله را خبر کند. کم­کم همه دور آبگیر جمع شدند. آقا روباهه چند برگ پهن درخت انجیر و ساقه­ی نیلوفر، برای بستن خرطوم فیل آماده کرده بود. خانم زرّافه گفت: «فیل کوچولو، نترس! آهسته خرطومت را از آب بیرون بکش تا زودتر آن را ببندیم.» فیل کوچولو نالید: «نه، نه! می­ترسم نوک خرطومم توی آب بیفتد.» ناگهان زمین زیر پای همه لرزید. خانم فیله با عجله به آن طرف وسایل دیگر شهر بازی که اینک به شکل سفینه درآمده­اند نیز پرواز می­کنند.

[[page 32]]

انتهای پیام /*