
«
من میدانم که سارا دوست دارد خودش لباسش
را انتخاب کند، امّا او لباسها را فقط از روی شکل و
رنگ ظاهرشان انتخاب میکند. در عوض چیزی که
من به آن توجه دارم، دوام و جنس لباس و کفش
است. البته همیشه سعی میکنیم، چیزی برایش
بخریم که هم او دوست داشته باشد و هم ما.»
امیرعلی 11 سالش است و فکر میکند که آنقدر
بزرگ شده که بتواندخودش لباسهایش را انتخاب کند، امّا
مشکل اوچیز دیگری است. لباس و کفشهایی که امیرعلی
از آنها خوشش میآید، خیلی گران هستند و پدرش نمیتواند
آنها را برای او بخرد. البته او میداند که پدرش حقوق
محدودی میگیرد و نمیتواند همه چیزهایی را که او
میخواهد، برایش بخرد. به خاطر همین، امسال تصمیم
گرفته که در انتخابهایش دقت بیشتری بکند تا بتواند چیزی
را که دوست دارد با قیمت ارزانتری تهیه کند.
هومن خیلی ذوقزده است. هومن میگوید: «من
عید را به خاطر خریدش دوست دارم. ما همیشه
بعد از خرید، با خانوادهام به یک رستوران میرویم
و ناهار یا شام را بیرون میخوریم. من این کار را
خیلی دوست دارم. همه شادند و همه چیز بوی عید
و تازگی میدهد. پدر و مادرم خاطرات بچگیشان
را تعریف میکنند و همگیمان اتفاقات عیدهای
گذشته را دوباره مرور میکنیم. مثلاً یکبار وقتی
میخواستم برای پدرم کت بخریم، تا پدرم
خواست کت را بپوشد، آستینش پاره شد و ما مجبور
شدیم همان کت تنگ را برایش بخریم. حالا هم
کت را یادگاری نگه داشتهایم و هر سال عید کلی
به خاطرش میخندیم!»
سمیرا هم عید را خیلی دوست دارد. او میگوید:
«پدرم همیشه تعریف میکند که وقتی بچه بوده،
همگی مجبور بودهاند موقع سال تحویل لباسهای
نویشان را بپوشند و حتماً هم باید آن موقع
چایشیرین و نان و پنیر میخوردند. او برای من
گفته که حتی وقتهایی که سال تحویل نصفه شب
بوده، پدرشان آنها را بیدار میکرده و مجبورشان
میکرده که آن چای شیرین را بخورند. ما هم هر سال
به رسم پدربزرگ این کار را میکنیم. چای شیرین
سه نفره عید، مزه دیگری دارد!»
عید کمکم دارد میآید. برای سفره عید امسال چه
فکری کردهای؟ تخم مرغها رنگ شده؟ سیر و سنجد
خریدهای؟ ماهی چطور؟ لباسهایت تر وتمیز و آماده هست
یا نه؟ توی خانه تکانی کمک کردهای؟
خب، اگر همه این کارها را کردهای، حالا وقت آن شده
که بنشینی و منتظر بهار شوی. منتظر بهار سیزده روز
تعطیلی و دید و بازدید و شیرینی و میوه و آجیل...
[[page 11]]
انتهای پیام /*