مجله کودک 29 صفحه 12

کد : 128081 | تاریخ : 30/03/1386

آقا دزده به خودش گفت: «این چه اسمی است که روی من گذاشته­اند؟ آقا دزد یعنی چه؟ باید اسمم را عوض کنم تا کسی مرا نشناسد.» آقا دزد نصفه شب یک حرف از کلمۀ «دزد» را دزدید و شد « دُز». آقا دزد خوشحال شد، حالا دیگر کسی به او آقا دزد نمی­گفت. ولی یک روز بچه­ای به آقا دزد گفت: «دُز یعنی چه؟» آقا دزد کمی فکر کرد و گفت: «راستش نمی­دانم، باید از دو تا آدم باسواد پرسید.» آقا دزد پیش باسواد اول رفت و گفت: «دز یعنی چه؟» باسواد اول گفت: «فکر می­کنم دز یک نوع جانور چهار دست و پای خطرناک باشد.» آقا دزد گفت: «نه بابا! این یارو بی­سواد است.» آقا دزد پیش باسواد دوم رفت و گفت: «فکر می­کنم دز در اسم یک هرزه گیاه باشد.» قصه سوم آقا دُز آقا دزد گفت: «بابا، تو چه می­گویی؟!» آقا دزد پیش باسواد سوم رفت و گفت: «دز یعنی چه؟» باسواد سوم گفت: «فکر می­کنم اسم یکی از دایناسورهای عصر یخبندان باشد.» آقا دزد به فکر فرو رفت و گفت: «بابا، این چه اسمی است که برای خودم درست کرده­ام؟ معلوم نیست دایناسورم، یا هرزه گیاه، یا جانور چهار دست و پا! بهتر که همان آقا دزد قدیم باشم.» آقا دزد بدوبدو رفت و حرف «د» را از زیر خروارها خاک درآورد و با صدای بلند گفت: «ایهّاالناس! آی مردم! من همان آقا دزد قدیم هستم، فهمیدید؟». اما کسی به حرف آقا دزد گوش نداد، چون آنها همان قضاوت خودشان را داشتند و حوصله نداشتند یک کلمه را درست تلفظ کنند و همه می­گفتند: «آقا دُز».

[[page 12]]

انتهای پیام /*