مجله کودک 29 صفحه 29

کد : 128098 | تاریخ : 30/03/1386

بزرگی پهن می­شد و هر کسی در جایی که از پیش تعیین شده بود، می­نشست و از ظرف مخصوص خود (همان کاسۀ کوچک یا بزرگ) آش می­خورد. اما این همۀ ماجرا نبود. پس از خوردن آش و خالی شدن کاسه­ها مراسم اصلی شروع می­شد. مراسم به این شکل بود که هر کس که کاسۀ آشش خالی می­شد باید کاسه را پر از سکۀ طلا می­کرد و آن را به شخص شاه یعنی ناصرالدین شاه قاجار پیشکش می­کرد. بر خلاف ضرب­المثل معروف که «هر چقدر پول بدی آش می­خوری!» مهمانهایی که آش خورده بودند مجبور می­شدند، دهها برابر آشی که خورده­اند پول بدهند؛ اما چرا مجبور می­شدند؟! این کار برای جلب رضایت شاه انجام می­شد. چون همین کاسه­های آش می­توانست باعث شود که هر کس در مقام و موقعیت بهتری قرار بگیرد و یا بر عکس مورد خشم شاه قرار بگیرد و آنچه را هم دارد، از دست بدهد. شاید برای بعضی­ها با وجود بلند پروازی و آرزوی به دست آوردن مقام و موقعیت بهتر، پر کردن کاسۀ آش از سکه­های طلا آن قدر سخت بود که موقع خوردن آش آرزو می­کردند کاش مقامی نداشتند و کاسه­ای کوچکتر نصیبشان می­شد. هر چند که این سکه­ها را به هر ترتیبی شده از مردم بیچاره جمع آوری می­کردند و دوباره به جیب­های مبارکشان بر می­گرداندند! ضرب­المثل کاسۀ داغ تر از آش،از همان زمان در شوخی­های مهمانان شکل گرفت و کم کم بین همۀ مردم رایج شد و منظور، همان کاسه­های پر از سکۀ طلایی بود که راستی راستی از آش داغ­تر بود!

[[page 29]]

انتهای پیام /*