مجله کودک 371 صفحه 23

کد : 128862 | تاریخ : 12/11/1387

اینم بابک قریب طراح داستان مصور که دارید می خونید. یه ذره چاق شده درسته؟ به راد هم اینجاست و مشغول رنگ آمیزی داستان وای بازم کامپیوتر بابک سوخت همان هنگام در خانه عزیزجون.... خلاصه دخترم خیلی باید مواظب نادر باشیصبح که اینجا اومد یواشکی رفت داخل انباری و مدتی اونجا بود.فکر می کنم داره یه چیزی رو از ما قایم می کنه از تو پنجره انبار که یواشکی نگاهش کردم حس کردم داره با یکی حرف می زنه اما نفهمیدم با کی حرف می زد. ناگهان در این لحظه حضور وال ای در سفینه آشکار میشود و کاپیتان از دیدن او وحشت میکند...

[[page 23]]

انتهای پیام /*