مجله کودک 379 صفحه 34

کد : 129045 | تاریخ : 05/02/1388

کارگاه مرد دبّاغ همواره خلوت بود و دوستان او جرئت نمیکردند برای دیدار او وارد کارگاهش شوند. چرا؟ چون هیچکس نمیتوانست، حتّی لحظهای کوتاه، بوی متعفن کارگاه دبّاغ را تاب بیاورد. بوی گند و بد دبّاغخانه، حتّی رهگذرانی را که از چند فرسخی آنجا میگذشتند، میآزرد. البته او خود چیزی از این بو حسّ نمیکرد، چرا که از کودکی به این بو عادت کرده بود و این بوی بد، او را نمیآزرد. شغل دبّاغی اگر چه سخت و طاقتفرسا بود، امّا از شغلهای بسیار پردرآمد به شمار میرفت. مرد دبّاغ همیشه به اهل و عیالش میگفت: «هر کاری بدیهای دارد و خوبیهایی. هر که طاووس خواهد، باید جور هندوستان کشد.» روزی از روزها، مرد دبّاغ، طبق معمول، صبح زود چاشتش را خورد و عزم رفتن به محل کار خود کرد. همین که پا از هشتی خانه بیرون نهاد، همسرش از پشت سر صدایش زد. همسر مرد دبّاغ خود را به مردش رساند و گفت: «دمی بمان، سخنی دارم!» مرد دبّاغ پرسید: «چه میخواهی؟ مگر نمیبینی دیرم شده است و پوستهای موضوع تمبر: طبیعت قیمت: 4 سنت سال انتشار: ندارد

[[page 34]]

انتهای پیام /*