مجله کودک 381 صفحه 9

کد : 129064 | تاریخ : 19/02/1388

ازظهر به «دروازهی هند» رسیدیم و در بندر بمبئی از لنج پیاده شدیم. دست همانت را گرم و محکم فشار دادم، و در حالی که چشمهایش از شوق و امید میدرخشید، آرزو میکردم که دوباره همدیگر را ببینیم. هر دو از این آشنایی خوشحال بودیم. * طبق برنامهی قبلی میخواستم عصر امروز با قطار به دهلی بروم، امّا بعد از قدری فکر کردن و سبک و سنگین کردن اوضاع، صرفنظر کردم و بهتر دیدم که در بمبئی بمانم. چون دیدم اصلاً حال و حوصلهی 18 ساعت نشستن در قطار را ندارم. گذشته از آن نمیدانستم که آیا در دهلی جای مناسبی برای اقامت پیدا میکنم و همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت یا نه! البته دوستم در تهران نام و نشانی دو سه نفر آدم فرهنگی را در دهلی به من داده بود که از آنها راهنمایی و کمک بگیرم. امّا وقتی فکر کردم که شاید اصلاً آنها را پیدا نکنم و سرگردان بمانم و غریبیام در دهلی، بیشتر از بمبئی باشد، دیدم به زحمتش نمیارزد. هر چه باشد، توی بمبئی، دست کم این «ازکوت هتل» را دارم!... پس بهتر بود که تا آخر هفته در بمبئی بمانم و دهلی را برای یک سفر دیگر بگذارم. ادامه دارد موضوع تمبر: طراحی هنری قیمت: 4 سنتاوو سال انتشار: 1877

[[page 9]]

انتهای پیام /*