مجله کودک 395 صفحه 3

کد : 129322 | تاریخ : 24/05/1388

تعدادی از دوستان خوب ما از مرکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان داودآباد برای ما نقاشی فرستاده اند که آن ها را در این صفحه مشاهده می کنید. رضا داودآبادی کلاس اول مهدی داودابادی کلاس دوم فاطمه داودابادی کلاس دوم زهرا داودآبادی کلاس پنجم محمدمهدی داودآبادی کلاس چهارم دبستان من و ماد ربزرگم ماجرایی که برایتان تعریف می کنم واقعی اما کمی خنده دار است روزی مادربزرگ به خانه ی ما آمده بود همه از دیدن او بسیار خوشحال شدیم مادربزرگ هر وقت که به خانه ی ما می آمد از خاطراتش برای ما تعریف می کرد. ما هم محو صحبت های او می شدیم و بسیار لذت می بردیم. آن روز مادربزرگ داشت یکی از آن داستان های قشنگش را برای ما تعریف می کرد در وسط حرف هایش به او میوه تعارف کردم. مادربزرگ هم بعد از اصرارهای من از من خواست یک نارنگی برایش پوست بکنم و آماده کنم. همان طور که مادربزرگ صحبت می کرد من هم یک نارنگی پوست کندم تعریف های مادربزگ به جاهای قشنگش رسیده بود و من هم همان طور که با دقت به او گوش می کردم بدون اینکه حواسم باشد نارنگی ها را که برای مادربزرگ آماده کرده بودم یکی یکی برداشتم و خوردم مادربزرگ که زیر چشم مرا نگاه می کرد لبخندی زد که من ان موقع متوجه منظور او نشدم. بعد از تمام شدن خاطرات مادربزرگ به سوی من برگشت و گفت: البته با خنده : در ضمن از نارنگی های خوشمزه ات هم ممنون. تازه آن موقع متوجه اشتباهم شدم و همه حسابی خندیدیم. مریم حیدری پور از لاهیجان Ÿ موضوع تمبر: مجمسه ابوالهل و اهرام مصر( سودان، مصر) Ÿ قیمت: 2 واحد Ÿ سال انتشار: 1897

[[page 3]]

انتهای پیام /*