مجله کودک 395 صفحه 33

کد : 129352 | تاریخ : 24/05/1388

خورشید کرسی بیبی یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. بیبی خورشید مثل هر روز چارقدش را از زیر چانهاش سنجاق کرد، بسم اللهی گفت و به باغچهی نقلی جلوی کلبهاش رفت تا به خورشید، دوست قدیمیاش سلام کند و درد دلش را با او بگوید. بیبی خورشید همیشه میخندید. هیچکس، هیچ وقت اخم بیبی را ندیده بود. بیبی مشتی خرده نان برای پرندهها پای درخت تنها درخت باغچهاش پاشید و زیر لب گفت: «امشب شب زمستان است موضوع تمبر: چهره شخصیت (گامبیا مستعمره انگلستان) قیمت : یک واحد سال انتشار: 1929

[[page 33]]

انتهای پیام /*