
جنگل پر دردسر
قصه شانزدهم
آخرین ننه کلاغه
قسمت دوم
یلدا شرقی
وقتی توی جلسهای که ننه کلاغه گذاشته بود، خاله میمون پیشنهاد داد که آقا خرسه پلیس شود، آقا خرسه خیلی
خوشحال شد و دلش میخواست، مثل پسرش خُرخُر بالا و پایین بپرد؛ اما جلو بقیه بد بود. خُرخُر داد زد: «آخ جون، آخ جون
بابام پلیس میشه.»
خانم قورباغه تندی گفت: «چرا آقا خرسه پلیس بشه؟ او و بچهاش از همه بیشتر دردسر درست میکنن.»
آقا خرسه عصبانی شد و گفت: «کی؟.... کی دردسر درست میکنه؟... هر چی باشه من تنها حیوونیام
که رانندگی بلده.»
آقا خرگوشه گفت: «ببخشید آقا خرسهها، مثل این که عمو زحمتکش خیلی بهتر از تو رانندگی
بلده تازه این عمو زحمتکش بود که به تو رانندگی یاد دادها.»
عمو زحمتکش اخمهایش را کرد توی هم و گفت: «ببخشید آقا خرگوشهها،
مثل این که من آدممها، حیوون نیستم.»
هیچ کدام از حیوانات نفهمیدند که چرا عمو زحمتکش از حرف آقا خرگوشه ناراحت
شد.
یکدفعه میمو پرید وسط جلسه و یک پشتک زد و گفت: «من یک پیشنهاد
دارم.»
ننه کلاغه گفت: «می مو، بهتره یک گوشه بشینی و این قدر وول نخوری.
اون جوری هم میشه پیشنهاد داد.»
می مو رفت سر جایش نشست و گفت: «به نظر من نوبتی پلیس بشیم، بچهها
هم بشن.»
عمو زحمتکش گفت: «آره، فقط مونده که بچهها پلیس بشن و
تمام جنگل رو به هم بریزن و هی خرابکاری کنن.»
قورقوری گفت: «مامانی، اصلاً این عمو زحمتکش با بچهها لجه.»
خانم قورباغه بچهاش را ناز کرد و گفت: «نه عزیزم، این جوری
نیست.»
ننه کلاغه حرف نمیزد، داشت به پیشنهاد می مو فکر میکرد.
خورخور، پسر آقا خرگوشه هم گفت: «منم میخوام پلیس بشم.»
[[page 30]]
انتهای پیام /*