
«خانه» جایی است که ما به همراه پدر و مادر، خواهر و برادر و یا سایر اعضاء خانواده در آن زندگی میکنیم.
در دنیای عجیب امروز، در میان برجهای بلند و سر به فلک کشیده و یا خانههای آپارتمانی و به اصطلاحامروزی،
هرکس جایی را به عنوان خانۀ خود انتخاب کرده و به همراه خانوادهاش در آن زندگی میکند. خیلیها از زندگی
در خانههای دنیای ماشینی احساس رضایت میکنند. بعضیها هم از این نوع خانهها خیلی راضی نیستند و در
رویاهای خودشان به دنبال جای بهتری برای زندگی میگردند. در گزارش این شمارۀ دوست به سراغ تعدادی
از بچّهها و بزرگترها رفتهایم و نظر آنها را در مورد خانۀ مورد علاقهشان پرسیدهایم، تا ببینیم هرکس چه خانهای
را برای زندگی میپسندد.
فرامرز یوسفی ده ساله است و در کلاس چهارم دبستان
درس میخواند. فرامزز میگوید: «ما سالها مستأجر بودهایم و هر
یکی دوسال هم به یک خانۀ جدید اسباب کشی میکردیم. امّا
الان حدود سه ماه است که بالاخره صاحبخانه شدهایم و به خانۀ
خودمان رفتهایم. به نظر من بهترین خانه، خانهای است که
متعلق به خودمان باشد و اختیارش را داشته باشیم.»
میپرسم: «مگر وقتی که مستأجر بودید، اختیار خانهتان
را نداشتید؟»
فرامرز پاسخ میدهد:«چرا، امّا خیلی موقعها صاحبخانهها
ایرادهای عجیب و غریب میگیرند. مثلا آخرین صاحبخانۀ ما
هر روز به پدرم میگفت که چرا بچّهها با سر و صدا از پلّهها بالا
میروند، یا چرا صدای تلویزیون را زیاد بلند میکنند، و از این
جور حرفها.»
میگویم: «حالا که صاحبخانه شدهاید ، فکر میکنی هر
کاری که بخواهید میتوانید انجام بدهید؟ مثلاً دیگر صدای
تلویزیون را تا آخر بلند میکنید، یا وقت و بیوقت سر و صدا
به راه میاندازید؟»
فرامرز در پاسخ میگوید: «خب بالاخره ما در خانهای زندگی
میکنیم که به غیر از ما تعداد دیگری خانواده در طبقات دیگر
آن زندگی میکنند، به همین خاطر سعی میکنیم کاری نکنیم
که برای آنها مزاحمت ایجاد شود.»
مادر فرامرز که صحبتهای او را با دقت گوش میداد، بعد از
پاسخ فرامرز ادامه میدهد: «البتّه بچّهها حق دارند که بازی
کنند، هر چه که باشد بازی و
تحرک به شرط اینکه برای
کسی مزاحمت ایجاد نکند،
حق طبیعی آنهاست. امّا
متأسفانه در خانههای تنگ و
کوچک امروز، کمتر بازی و
تحرّکی برای بچّهها وجود دارد
که برای همسایهها مزاحمت
ایجاد نکند. خود من زمانی که
کوچک بودم به همراه پدر و
مادرم در یکی از شهرستانهای
شمال ایران زندگی میکردم. خانۀ ما حیاط بزرگی داشت و
معمولا من هر وقت که میخواستم بازی کنم، به همراه دوستانم
درحیاط خانۀ خودمان یا گاهی هم حیاط خانۀ آنها که مثل حیاط
خانۀ خودمان بزرگ و دلباز بود، بازی میکردیم. امّا دیگر بچّههای
امروز جایی برای بازی کردن ندارند. حتی خیلی از آنها بازیهای
دوران کودکی ما مثل «لِی لِی»،
«گُرگم به هوا» یا «قایم باشک»،را
نمیشناسند، و حتّی اگر هم بشناسند
به جز کوچه و خیابان جایی برای
آن بازیها سراغ ندارند. بازی درکوچه
وخیابان هم گذشته ازایجاد مزاحمت
دوست دارم در آخرین طبقه
به مناسبت روز جهانی خانواده
[[page 11]]
انتهای پیام /*