
دیدار دوست
... مثل
کلاه قرمزی واقعی
یازی زی گولوی حقیقی!
امیر قمیشی
کمی جلوتر از یک رستوران ایستاده است. گاهی میخندد،
گاهی این پا و آن پا میکند و گاهی هم برای کودکان رهگذری که
به او نگاه میکنند، دست تکان میدهد. با دیدن عابرانی که به
طرفش میآیند جان دوبارهای میگیرد و با اصرار، آنها را به طرف
رستوران راهنمایی میکند. وقتی که به سراغش میروم، اوّل فکر
میکند از مشتریان رستورانم، پس با احترام زیادی به من خوش آمد
میگوید: امّا زمانی که خودم را معرّفی میکنم، با تعجب
میگوید: «خبرنگار؟ ما را چه به مصاحبه؟ خبرنگاران
معمولاً به سراغ آدمهای معروف و پر سرو صدا میروند.»
امّا بعد از کمی توضیح، خیلی ساده و بدون تعارف
حاضر به گفتگو میشود. خودش را «علی عزیزی»
معرّفی میکند. میگوید، بیست و یک ساله
است و حدود شش ماه است که لباس
عروسکی میپوشد و برای رستوران کار
میکند. میپرسم: «چه طور شد این شغل را
انتخاب کردی؟»
پاسخ میدهد: «حدود یک سال بود که بیکار شده بودم
و به دنبال شغل مناسبی میگشتم که هم به آن علاقه داشته
باشم و هم اینکه کمک خرجی برای خانوادهام باشم. تا اینکه یکی
از دوستانم این کار را به من پیشنهاد کرد. من هم چون از کودکی
آرزو داشتم که بازیگر بشوم و درضمن بچّهها را هم دوست داشتم،
پیش خودم گفتم این کار، هم نوعی بازیگری است و هم با بچّهها
در ارتباط است، برای همین پذیرفتم که لباس عروسکی بپوشم و
برای این رستوران کار کنم.»
[[page 29]]
انتهای پیام /*