
«حسین» را همه میشناسیم، و «یزید» را نیز. قرنهاست
که این دو نام، مثل خورشید و تاریکی، مظهر حقّ و باطل
شدهاند. امّا عاشورا، چهرههای دیگری هم دارد که هر کدام
زیر مجموعۀ یکی از این دو نام هستند. به جدول صفحه قبل
نگاه کنید، نامهایی از جبهۀ حق، و نامهایی از جبهۀ باطل را
انتخاب کردهایم. همه آنها را به خوبی میشناسید، امّا توضیح
کوچکی برای هر نام نوشتهایم. حالا میخواهم چند ماجرای
کوتاه را برایتان تعریف کنم. جدول صفحۀ قبل به روز عاشورا
مربوط میشود، امّا ماجرای کوتاه، به زندگی ما.
شما بگویید با خواندن هر ماجرا، به یاد کدام نام میافتید؟
فراموش نکنیم که این نامها، فقط نام یک شخص نیستند،
بلکه هر کدامشان یک «راه» و «مرام» هستند. بکوشیم راه و
مرام خودمان را درستتر انتخاب کنیم.
1- خانم معلّمی را میشناسم که پدر، برادر و دو فرزندش
در جبهه شهید شدهاند. او هنوز هم در سر کلاس درس،
خاطرههای انقلاب و جنگ را برای بچهها تعریف میکند.
گاهی هم درمسجد و حسینیه، برای خانمهای محل سخنرانی
میکند و به سوالاتشان پاسخ میدهد.
2-.بارها در تلویزیون، بچههای کوچکفلسطینی و حتّی
نوزادانی را میبینم که با شلیک مستقیم صهیونیستها شهید
شدهاند. این صحنهها هر روز در فلسطین تکرار میشود.
3-روزی که مردم برای وداع با پیکر امام«ره»دسته دسته
به مصلّای تهران میرفتند، آقایی را دیدم که با صدای بلند
میگفت: «ای امام، من هیچ کاری برای انقلاب نکردم. تا
امروز هم شما را نشاخته بودم. امّا حالا که دیرشده، پشیمانم
و میخواهم مرا ببخشید...» مرد؛، از ته دل گریه میکرد.
4-در سالهای دفاع مقدّس، پیرمرد نحیفی در محلّه ما
زندگی میکرد که شب و روز، برای رفتن به جبهه اشک
میریخت. امّا همسر و فرزندنش مانع از رفتن او میشدند.
یک روز صبح زود، وقتی که همه درخواب بودند، پیرمرد ساکش
را برداشت و ازخانه بیرون زد ... وامروز عکسش در گلزار شهدا
به ما لبخند میزند.
5. میدانم شنیدنش تلخ است، امّا در اوایل پیروزی انقلاب،
گروهی از مزدوران دشمن در غرب کشور، پاسداران ما را با
شیشه، قوطی حلبی و یا حتّی سنگ، سر میبریدند!
6. این روزها سالگرد درگذشت کسی است که نه فقط
فرزند امام «ره» که سپر بلای ایشان بود. هیچ وقت چیزی
برای خودش نخواست، هیچ وقت از خودش حرفی نزد، و
هیچوقت ادّعایی نکرد. اما محرم تمام رازهای امام بود. آنها
که جرأت مبارزه با امام را نداشتند، بیشترین تهمتها را به
فرزندش زدند، امّا هرگز نتوانستند بین او و امام فاصله بیندازند.
تنها چیزی که توانست او را از پا بیندازد، غم مرگ امام بود. او
حاج سید احمد خمینی بود.
7. وقتی که امام خمینی به ایران بازگشت، بعضی از افراد
منافق و ترسو، خود را طرفدار ایشان نشان میدادند. امّا چون
فقط طمع حکومت را داشتند، خیلی زود فریب آمریکا را خوردند
و با وعدههای او در برابر حکومت اسلامی ایستادند. آنها نه تنها
به حکومت نرسیدند، بلکه برای همیشه روسیاه شدند.
8. «صدام» را همه میشناسند. اوکسی است که با حمایت
آمریکا، جنگ هشت ساله را به ما تحمیل کرد. هزاران نفر را
به شهادت رساند و شهرهای ما را ویران کرد. امّا وقتی که
شکست خورد و رسواییاش عالمگیر شد، از چشم اربابانش هم
افتاد. حالا آمریکا برای سر او جایزه تعیین کرده!
آیا هر روز، عاشورا و همه جا، کربلا نیست؟
[[page 5]]
انتهای پیام /*