مجله کودک 77 صفحه 26

کد : 129969 | تاریخ : 29/12/1381

اگر شما به جای من قرار بود که سئوال بپرسید اوّل چه سئوالی مطرح می­کردید؟ لطفاً کلک نزنید. سئوال پرسیدن وظیفه شماست و من فقط می­توانم به سئوالهای شما پاسخ بدهم. حالا که این طور است،ابتدا کمی از مانا نیستانی بگویید. یک مرد 29 ساله، فارغ­التحصیل رشتۀ معماری تا مقطع فوق لیسانس، کاریکاتوریست، فعلاً طرّاح داستانهای مصور مجله دوست،معمولاً مهربان و گاهی موقع­ها هم عصبانی. اگر همۀ اینها را با هم جمع کنید، می­شود مانا نیستانی. گفتید که مهربان، امّا بعضی وقتها عصبانی. چرا؟ از شما چه پنهان چون که بعضی وقتها از دندۀ چپ بلند می­شوم! حکایت ضرب­المثل «از دندۀچپ بلند شدن» را می­دانید؟ بدون تعارف نه، نمی­دانم. من از کودکی یاد گرفته­ام به چیزی که نمی­دانم اعتراف کنم و بدون رو در بایستی بگویم که بلد نیستم. بهخاطر داریدکه در دوران کودکی و در چند سالگی برای اولین بار نقّاشی کشیدید؟ اگر بگویم که به خاطر دارم،دروغ گفته­ام. امّا اسناد و مدارکی که برادر بزرگم «توکا» از نقّاشی­های دوران کودکی من نگه داشته است، نشان می­دهد که کودک با استعدادی بودم و از همان سالهای ابتدای کودکی دستم به هر چیزی که می­رسید، روی آن نقّاشی می­کردم. از نمره­های نقاشی­هایتان در دوران مدرسه هم چیزی به خاطر ندارید؟ فقط به خاطر دارم که به غیر از یک بار، همیشه از نقّاشی نمرۀ بیست گرفتم. آن یک بار هم که نمرۀ نقّاشی­ام بیست نشد، همۀ بچّه­های کلاس نمرۀ نقّاشی­شان بیست شد به غیر از من. دلیلش هم این بود که نقاشی همۀبچّه­های کلاس را من برایشان کشیده بودم! شاید در میان شما کمتر کسی پیدا شود که از طرفداران پر و پا قرص داستانهای مصوّر مجله به حساب نیاید. حتماً می­دانید که نویسنده و طرّاح این بخش، آقای «مانا نیستانی» است و نیکی، موجی، شاخ طلا و سایر شخصیتهای دوست داشتنی این داستانها حاصل ذهن خلّاق و دستهای هنرمند ایشان است. در آخرین شمارۀ امسال «دوست» به دیدار این دوست خوب مجله رفته­ایم و با او به گفتگو نشسته­ایم. آ ن روز برای همیشه از «عمو نوروز» خداحافظی کردم امیر قمشی

[[page 26]]

انتهای پیام /*