مجله کودک 77 صفحه 31

کد : 129974 | تاریخ : 29/12/1381

می­مو گفت: «امتحان که ترس نداره.» و بعد دست آقاخرسه را گرفت و گفت:«بیابریم عموخرسه.» خُرخُر هم یک دست دیگر بابایش را گرفت و او را کشیدند و راه افتادند. آقا خرسه که دلش نمی­خواست امتحان بدهد، شل و ول راه می­رفت. بالاخره آمدند و آمدند و به آقای پلیس رسیدند، ننه کلاغه و آقا خرگوشه و خانم قورباغه و قورقوری و خاله میمون هم آنجا بودند. قبل از این که آنها حرفی بزنند، خُرخُر گفت: «بابام دلش پیچ می­داده، برای همین رفته بود غار زمستانی.» خاله میمون گفت: «الان من براش دارو می­آرم.» بعد از این شاخه به آن شاخه پرید و رفت و زود هم برگشت و گیاهی را که باخودش آورده بود و به آقا خرسه داد تا بخورد. آقا خرسه آن را که خورد، حالش بهتر شد. بعد آقای پلیس گفت: «در هر صورت یک امتیاز ازت کم شده، آقا خرسه؛ چون دیر اومدی، نظم درس اول ماست.» خُرخُر دست بابایش را فشار داد و گفت: «نترس بابا، تو بلدی. اگه قبول بشی،پلیس جنگل می­شی.» آقای پلیس گفت: «خب بهتره زودتر شروع کنیم.» قرار شد همه بروند یک گوشه بنشینند تا آقای پلیس از آقا خرسه امتحان بگیرد. همه حیوانات زیردرخت بلوط نشستند و مشغول حرف زدن شدند. دل خُرخُر حسابی شور می­زد. یک ساعت گذشت. حیوانات از انتظار کشیدن خسته شده بودند که ناگهان آقای پلیس را دیدند که به طرفشان می­آمد. خُرخُر به می­مو گفت: «حتماً بابام قبول نشده که نیومد.» وقتی آقای پلیس نزدیکتر شد، همه دیدند که او آقای پلیس نیست،آقا خرسه است که در امتحان قبول شده و لباس پلیسی پوشیده است. همه دست زدند و جیغ و داد راه انداختند و به خاطر پلیس­دار شدن جنگل جشن گرفتند. پایان خُرخُر با اوقات تلخی گفت: «همه دارن دنبالت می­گردن.» آقا خرسه گفت: «تو که به کسی نگفتی من اینجام.» خُرخُر گفت: «نه، ولی کلی خجالت کشیدم، اگه نیای امتحان پلیسی بدی، آقا پلیسه از جنگل می­ره و ما دیگه پلیس نداریم.» آقا خرسه گفت: «نمی­شه یکی دیگه به جای من امتحان بده؟»

[[page 31]]

انتهای پیام /*