
بلد بودم براش گفتم ،اما ... اما مگه می خوابید ؟ حسابی کلافم کرده بود . تااینکه بالاخره تصمیم گرفتم یه کاری
بکنم که خب البته کارچندان خوبی نبود .مجبور شدم دیگه صبرم تمام شده بود. زبونش گرفتم و به بهانه یه بازی
جدیدبردمش تو اتاقش و درروروش قفل کردم . تصمیم هم گرفته بودم که هرچی گریه کرد...
دررو به روش باز نکنم . نه اینکه فکر کنین من خیلی آدم سنگدلیم ، نه
، دلمم می سوخت . ولی خب من هم بالاخره آدمم و حق هایی تو زندگیم دارم...
همین جوری که اون خواهر منه ، خب منم خواهر اونم
دیگه . برای چی من همش باید ملاحظه اونوبکنم و کارهام
به خاطر اون بمونه ؟
آخیش ، حالا باید ازاین فرصت طلائیه به دست آمده حداکثر استفاده رو کرد
وبا خیال راحت نشست و یه دل سیر « قایقرانان ولگا » رو تمرین کرد.اما
همش دودقیقه بیشتر نگذشته بود که ...وای ، یهویی دیدم مامان ...
مامان : «بارک الله بهاره خانم ، بارک الله ، پس اینطور، ازامروزدیگه ساز
تعطیل ، ساز بی ساز ، باید یاد بگیری که ...»
استاد : « عجب ، پس قصه اینه ؟ خب اشکالی نداره ،
باید بگردیم و راه چاره شو پیدا کنیم ، یه چاره ی عاقلانه ...
که دراون هیچ کسی رو هم از خودمون نرنجونیم . پس سرکار
دیباخانم ، راستش ، شرایط منم خیلی بهتر از شما نبود . تو فقط
یه خواهرداری ، اماما پنج تا خواهر و برادر بودیم که توی یه اتاق
هم زندگی ...
می کردیم . استاد که نداشتم هیچ ، اصلا سازهم نداشتم . اماتوکارم مصمم بودم و باشرایطم کنار اومدم و دنبال بهترین راه ممکن گشتم . هفته ای دوروز ،اونم روزی نیم ساعت می رفتم خونه ی دوستم و باسازاون تمرین می کردم. حالا برگردیم سرقصه شماکه ببینیم چکار...»
MSGنام اسلحه :90
طول: یک مترو16 سانتی متر خشاب : 5یا 20 فشنگ برد موثر:450متر
وزن : شش کیلو و چهارصد گرم حداکثر برد :1800متر
[[page 12]]
انتهای پیام /*