
قصّههای قهرمانی
کاوۀ آهنگر
محمّدعلی دهقانی
قسمت اوّل
زمانی که «جمشید شاه» در ایران حکومت میکرد، سرزمینِ اعراب، پادشاهی به نام «مرداس» داشت. مرداس، پادشاهی دادگر و نیکوکار، مهربان و خوشرفتار بود و مردم او را
دوست میداشتند. این پادشاه فرزندی به نام «ضَحّاک» داشت که در زبان فارسی قدیم به او «اژیدهاک» یا «اژدها» میگفتند. ضحاک، جوانی دلیر و بیباک بود و علاوه بر آن، خیلی خیرهسر و گستاخ!
دو چیز در وجودِ این پسر خیلی کم دیده میشد: یک عقل
و خِرَد، و دوم مهر و محبّت. روزی ابلیس در لباسِ یک آدم خیرخواه و نیکوکار به ضحّاک نزدیک شد و با زبان چرب و نرم شروع به وسوسۀ او کرد. ابلیس از اژیدهاک قول گرفت که هر چه به او میگوید عمل کند و به کار ببندد و اطمینان داشته باشد که خیر و صلاح او در آن است. ضحّاک هم قول داد و قسم خورد که مطابق میل او رفتار کند. آن وقت ابلیس مقصود اصلی خود را به زبان آورد: ضحّاک؛ تو باید پدرت مرداس را بکُشی! چون او جای تو را گرفته و لیاقت و شایستگی تو از او بیشتر است. اصلاً کسی که پسری مثل تو دارد، چرا باید خودش سلطنت و پادشاهی کند؟!» ضحّاک از شنیدن این حرفها به سختی جا
خورد و با لحن اعتراضآمیزی گفت: «چه میگویی؟ پدرم را بکُشم؟! نه، این کار سزاوار نیست. بهتر است چیز دیگری از من بخواهی. یک دستور دیگر به من بده که شدنی باشد!» ابلیس گفت: «دستور من برای تو همین است و اگر آن را انجام ندهی، بعدها پشیمان خواهی شد. گذشته از آن، تو با من پیمان بستهای و قول دادهای که هر چه من گفتم، عمل کنی. آیا میخواهی قول وپیمانت را بشکنی؟» ضحّاک گفت: «نه، نمیخواهم امّا...» ابلیس گفت: امّا ندارد! ما با هم قرار گذاشتهایم و نباید سستی کنی. من راهش را به تو میگویم.»
نام موتور: کالیفرنیا EV
تعداد سیلندر: 2
ظرفیت بنزین: 18 لیتر
حداکثر قدرت موتور: 7000 دور در دقیقه
[[page 18]]
انتهای پیام /*