
دقیقۀ پنجاه و نهم بودیم. حالا باید چکار کنیم؟
آقای ثانیهشمار گفت: من که فکرم به جایی نمیرسد.
خانم دقیقه شمار صدا زد: آقای ساعتشمار. لطفاً بیدار شوید اتفاق مهمی افتاده است.
آقای ساعتشمار گفت: من بیدارم. مگر سروصدای شما میگذارد کسی بخوابد.
خانم دقیقهشمار گفت: حالا که وقت خواب نیست. خبر بدی برایتان دارم.
آقای ساعتشمار با تعجب گفت: چه خبری؟!
خانم دقیقهشمار گفت: آقای ثانیه شمار حالش خوب نیست. او دیگر نمیتواند حرکت کند. آقای ساعتشمار
گفت: امّا اینکه خیلی بد شد. حالا شما و من هم نمیتوانیم حرکت کنیم.
آقای ثانیهشمار گفت: به نظر شما چکار باید بکنیم؟
آقای ساعتشمار جواب داد: من نمیدانم. فردا صبح که آقای صاحبخانه خواب بماند و سرکارش دیر برسد و بچههایش هم از مدرسه جا بمانند، حتماً ما را از خانه بیرون میاندازد.حالا هم وقت مریض شدن بود؟ برای همۀ ما گرفتاری درست کردی.
آقای ساعتشمار، خانم دقیقهشمار و آقای ثانیهشمار تا صبح با یکدیگر بحث کردند امّا به هیچ نتیجهای نرسیدند. آقای ثانیهشمار بیچاره خیلی ناراحت بود. حتی چندبار هم سعی میکرد حرکت کند ولی موفق نشد.
صبح که شد. خانم صاحبخانه با عجله از خواب بیدار شد و آقای صاحبخانه را صدا زد. هنوز کمی رقت مانده بود تا همه به موقع به کارهایشان برسند. آقای صاحبخانه گفت: نمیدانم چرا امروز ساعت زنگ نزد!
خانم صاحبخانه ساعت را برداشت و با لبخند گفت: یادت باشد وقتی به خانه برمیگردی یک باتری هم برای ساعت بخری.
وقتی آقای صاحبخانه از سرکار برگشت، یک عدد باتری برای ساعت خریده بود.
خانم صاحبخانه باتری ساعت را عوض کرد و عقربههای آنرا
در جای خودشان قرار داد. آقای ثانیه شمار با خوشحالی شروع کرد به حرکت کردن. او حالا احساس میکرد که حالش خیلی خیلی بهتر شده است.
نام موتور: TL 1000
تعداد سیلندر:4
ظرفیت بنزین: 17 لیتر
حداکثر قدرت موتور: 9200 دور در دقیقه
[[page 31]]
انتهای پیام /*