
مرد بیچاره به پای امام جواد (ع) افتاد. دستش را بوسید و تشکر کرد.
چند دقیقه ی بعد مردها وقتی به آن خانه رفتند ، گوسفند خود را در آنجا دیدند. بعد هم بی آن که سوالی کنند دست و پای مرد صاحبخانه را گرفتند. چند مشت و لگد به او زدند. صدای آخ و واخ مردِ صاحبخانه بلند شد.
مردهای عصبانی او را کشان کشان به درِ خانه ی امام جواد (ع) آوردند. یکی از مردها گفت : «گوسفند در خانه ی این مرد دزد بود.»
مرد گفت : «به خدا من آن گوسفند را ندزدیده بودم. من دزد نیستم! نمی دانم حیوان چگونه به خانه ی من آمده بود.»
امام جواد (ع) عصبانی شد و گفت : «وای بر شما! چرا بر این مرد ستم کردید؟ او دزد نیست. گوسفند شما خودش به خانه ی او داخل شده. اما او از این ماجرا خبر نداشته است!»
مردهای عصبانی وقتی به اشتباه خود پی بردند ، خجالت کشیدند. امام جواد آن مرد را به خانه ی خود برد. از او به خوبی پذیرایی کرد. بعد به او مقداری پول داد. مرد ، آرام و خوشحال شد.
«دوست» فرارسیدن سالگرد شهادت حضرت امام محمدتقی ، جواد الائمه (ع) را تسلیت عرض می کند.
یک دوچرخه که استوارت به زحمت روی زین آن می نشیند و دست و پایش به فرمان و پدال نمی رسد.
[[page 9]]
انتهای پیام /*