مجله کودک 219 صفحه 3

کد : 130538 | تاریخ : 29/10/1384

«لطیفه» روزی به یک نفر میگویند با جوجه جمله بساز او میگوید: «جوج» آن نفر میگوید: چرا بقیهاش را نمیگویی؟ او میگوید چون از تخم درنیامده است! خشایار و آناهیتا مؤذنی از تهران لطیفه معلم جغرافیا: مریم بگو ببینم بهترین منابع زیرزمینی ایران کدام است؟ مریم: خانم اجازه، پیاز؛ سیب زمینی، شلغم، هویج! یک هفته قاضی: چرا پول این آقا را نمیدهی؟ متهم: به خدا الان یک سال است به او التماس میکنم یک هفته مهلت بده، نمیدهد! بیمه دانشآموز: آقا من آمدم خودم را بیمه کنم. کارمند بیمه: بسیار خوب در مقابل چه حوادثی؟ دانشآموز: در مقابل عوارض ناشی از کتکهای معلم میلاد زارعی 11 ساله از کاشان نوشین نادری / 7 ساله از تهران عسل عباسی / 5/2 ساله / از کرمانشاه مرجان / از تهران دیشب آسمان... دیشب آسمان نه صاف بود و نه ابری نه آبی بود و نه مشکی. دیشب وقتی که به آسمان نگاه میکردم، آسمان نارنجی و خورشید در حال غروب کردن بود. من در پشت پنجرهی اتاقم به آسمان نگاه میکردم که هر لحظه از لحظهی پیش زیباتر میشد. کم کم ستارهها یکی یکی در آسمان پدید آمدند. مدتی بعد من ماه را هم در آسمان پیدا کردم که امشب کامل بود. مدتی در این فکر بودم و وقتی که دوباره آسمان را نگاه کردم تازه فهمیدم که رنگ آسمان دیگر نارنجی نیست و آبی تیره شده است. کم کم بعد از مدتی آسمان مشکی مشکی شد آنگاه من ماه را نگاه کردم! چه نوری داشت! چه مهتابی! تازه فهمیدم که چه اسم زیبایی دارم! در این فکر بودم که یک دفعه با صدایی مانند بمب از جای پریدم. دوباره آسمان را نگاه کردم، اما نه ماه و نه حتی یک ستاره در آسمان نبود. هوا تاریک بود. تاریک تاریک. تازه فهمیدم که با صدای رعد و برق از جای پریدم چند لحظه بعد آسمان شروع به باریدن کرد و من تازه فهمیدم که این همه چیز در فکر و خیال من بود. مهتاب زکوت روشندل 11 ساله از تهران لطیفه روزی مردی خسیس صبح که از خواب بیدار میشود به زنش میگوید خانم دو تا تخممرغ نیمرو کن من میرم بالا پشت بام ببینم این آنتن چه مشکلی داره؟ میرود بالا ولی ناگهان پرت میشود پایین از دم آشپزخانه که رد میشود میگوید: یکی نیمرو کن، یکی... یکی...! روزی دو مرد سوار کامیون بودند به نزدیک تونلی میرسند. اولی: اینجا نوشته حداقل ارتفاع ماشین 2 متر ولی ماشین، 3 متر است. دومی: اشکال نداره اینجا که پلیس نیست. شخصی در مسابقات اتومبیلرانی (رالی) شرکت کرده بود، وسط راه تصمیم میگیرد مسافرکشی کند. چیستان دستمال آبی پر از سیب و گلابی جواب: آسمان میوهای باشد میان میوهها خوردنش دارد برای ما صفا گر بخوانی نام آن از هر طرف کی تفاوت میکند از بهر ما جواب: توت آن چیست که سیاه است کلاغ نیست پرواز میکند پرنده نیست. جواب: دود متنی برای مجله دوست دوستی دارم که لطیفتر از برگ شقایق است و وجودی دارم که بخاطر دوست خوبم رقم خورده سرمای زمستانی بخاطر تو رو به گرمی میرود تلاطم دریاها بخاطر تو آرام میشود ای دوست محمد صابر غلامی / 12 ساله از تهران در اداره پلیس، بازرس پلیس میگوید که استوارت به احتمال زیاد ربوده شده است.

[[page 3]]

انتهای پیام /*