مجله کودک 219 صفحه 4

کد : 130539 | تاریخ : 29/10/1384

حکایت بندهای صالح امام در تمام طول عمر خود، هدفها، آرمانها و هر آنچه را که باید ابلاغ میکرد، گفته بود و در عمل نیز تمام همتش را برای عملی کردن گفتههایش به کار گرفته بود. اینک او در آستانه نیمه خرداد سال 1368 هجری شمسی، خود را آماده میکرد تا به ملاقات عزیزی برود که تمام عمر پربرکتش را برای جلب رضایت او صرف کرده بود. عزیزی که قامت امام جز در برابر او، در برابر هیچ قدرتی خم نشد. اشعار و سرودههای امام، سراسر درد فراق یار بود و در بیت بیت اشعارش لحظه وصال با آن عزیز را میجست. اینک آن لحظه شکوهمند برای او فرا میرسید. لحظهای که برای پیروان و دوستدارانش، سخت و تحملناپذیر بود. اما در وصیتنامه خود نوشته است: با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ا بدی سفر میکنم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم ]زیاد[ دارم و از خدای رحمان و رحیم میخواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور ]کوتاهی[ و تقصیر بپذیرد و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند و با قدرت و تصمیم و اراده به پیش بروند. امروزه مردم هنگامی که کنار ضریح او میایستند، گریهکنان زمزمه میکنند: اماما، از کدام تقصیرها و کوتاهیها سخن میگویی؟ تو که همه خوبی و پاکی و نور بودی. اینک آن لحظه در میانه خرداد سال 68 فرا رسیده است... (ادامه دارد) او میگوید که رباینده یا ربایندگان علاقهای به دریافت پول ندارند. بلکه ممکن است برای آزار و اذیت یا کشتن موشها، اقدام به این کار کرده باشد.

[[page 4]]

انتهای پیام /*