مجله کودک 221 صفحه 9

کد : 130632 | تاریخ : 13/11/1384

تقویم انقلاب اسلامی 2 فروردین 1342 : کماندوهای رژیم شاه به مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز حمله کردند. قصه های درخت کاج «بابا سنجاب کجایی؟» ناهید گیگاسری غروب بود. روی درخت کاج ، توی لانه ی سنجاب ها ، بوی غذای خوش مزه ی خانم سنجاب پیچیده بود. او به خاطر این که شب تولد آقا سنجاب بود ، غذای مورد علاقه اش را درست کرده بود. بچه سنجاب ها بی صبرانه منتظر آمدن پدرشان بودند تا هدیه هایشان را به او بدهند. همه ی باباهای روی درخت کاج ، یکی یکی به لانه برمی گشتند اما آقا سنجاب هنوز نیامده بود. خانم سنجاب و بچه سنجاب ها جلوی در لانه ایستاده بودند و به دوردست نگاه می کردند تا آمدن آقا سنجاب را ببینند؛ ولی هرچه منتظر ماندند او نیامد. خانم سنجاب دلش خیلی شور می زد. بچه سنجاب ها هم نگران پدرشان بودند. هوا آرام آرام تاریک می شد و هنوز از آقا سنجاب خبری نبود. یکی از بچه سنجاب ها که از ناراحتی بغض کرده بود ، یک دفعه به گریه افتاد. آن یکی هم نگاه به او کرد و زد زیر گریه. اشک های آن ها چکید توی لانه ی شانه به سرها و ریخت روی سر جوجه شانه به سر. جوجه شانه به سر گفت : «وای مامانی ، داره باران می آد.» مامان شانه به سر با تعجب به بالا نگاه کرد. او از لای شاخه ها ، مامان سنجاب و بچه سنجاب ها را دید. پرکشید و کنارشان نشست و گفت : «چی شده؟ آقا سنجاب هنوز نیامده؟» خانم سنجاب با ناراحتی سرش را تکان داد و به گریه افتاد. خانم شانه به سر گفت : «پس چرا به ما نگفتی؟ شاید آقا سنجاب به کمک ما احتیاج داشته باشد.» بعد با عجله پرکشید. در همه ی لانه ها را زد و همه را باخبر کرد. آن وقت همه ی باباها با هم ، رفتند دنبال بابا سنجاب. همه ی مامان ها هم ، کنار خانم سنجاب ماندند و او را دلداری دادند و برای آقای سنجاب دعا کردند. همه ی بچه ها هم با بچه سنجاب ها بازی کردند تا سرگرم شوند و غصه نخورند. پیر بابا هم سعی می کرد برای آن ها قصه ای بگوید تا سرگرمشان کند اما هر قصه ای را شروع می کرد ادامه ی آن را فراموش می کرد. بچه ها حتی قصه های نیمه تمام پیر بابا را هم دوست داشتند. هنوز هوا کاملا تاریک نشده بود که باباها با آقاسنجاب برگشتند. همه خوش حال شدند. بیچاره آقاسنجاب ، پایش لای شاخه ای گیر کرده بود و بدجورِ صدمه دیده بود. ننه کلاغ پای او را به چوب صافی ، محکم بست تا تکان نخورد. بعد داروی گیاهی سیاه رنگی به او خوراند تا دردش کم شود. آقا سنجاب می بایست چند روز استراحت می کرد تا خوب شود. همسایه ها با کمک هم برای او و خانواده اش غذا تهیه می کردند. خانم سنجاب هم با خیال راحت از او پرستاری می کرد. چند روز بعد پای آقا سنجاب خوب شد و توانست دنبال غذا برای خانواده اش برود. خانواده ی سنجاب ها از این که همسایه های به این خوبی داشتند خوش حال بودند. طول بال : 8 متر و 17 سانتی متر اسلحه : کانن 20 میلی متری و دو مسلسل 5/7 میلی متری

[[page 9]]

انتهای پیام /*