
مرد مسیحی
مجید ملامحمدی
مرد مسیحی پشت یک درخت پنهای شد. او میخواست امام باقر ( ع ) را اذیت کند. وقتی امام باقر ( ع) به او نزدیک شد، از پشت درخت در آمد. فوری جلوی او ایستاد و به ایشان دشنامی داد. امام باقر از حرف او تعجب کرد. مرد مسیحی مثل آدمهای از خود راضی جلوی امام ایستاد. او میخواست حرف زشتش را تکرار کند. امام باقر ( ع ) که عصبانی نبودند ، فقط جواب داد: (( تو اشتباه میکنی. من باقر هستم نه آن چیزی که گفتی.)) مرد مسیحی با صدای بلند خندید و گفت: (( آیا مادر تو یک زن آشپز نبود؟ )) بعد دوباره قاه قاه خنده زد . امام باقر ( ع ) با آرامش جواب داد: (( خوب این کار مادرم بود. مگر عیبی دارد ؟))
حداکثر سرعت : 486 کیلومتر در ساعت
وزن : 16381 کیلو گرم ( بدون بمب )
[[page 8]]
انتهای پیام /*