
توی یک قاب بزرگ و سیاه، سیاه مثل شب، مثل ستارهای روشن، مثل ماه مهربان، نور افشانی میکند به خورشیدی میماند که میسوزد تا به ما گرمی و نور و زندگی ببخشد. گچ میخورد تا ما را از سفیدی دانش و صفات خوب انسانی پر کند . حنجرهاش را پاره میکند تا به ما الفبای زندگی بیاموزد. او دوست ماست. دوستمان دارد. دوستش داریم.
امیر محّمد لاجورد
ستارهای درخشان در پای تخته سیاه
لطفاً خودتان را معرفی کنید .
آمنه کاشی، 36 ساله ، معلم پایه سوم .
چه شد که شغل معلمی را انتخاب کردید ؟
خب من از دوران کودکی دوست داشتم یک معلم باشم . یادم است بازیام این بود که قرقرههای خیاطی مادرم را بر میداشتم و به اتاقی میبردم و فرض میکردم که آنها دانشآموزان هستند . آنها را مانند یک کلاس درست میچیدم و به آنها درس میدادم . هیچوقت هم خسته نمیشدم اینقدر این بازی را میکردم که پدرم میآمد در میزد و میگفت : (( بس نیست ؟ کلاس درس تمام نشد ؟ ))
چند سال است که معلم هستید ؟
بعد از گرفتن دیپلم به مرکز تربیت معلم حضرت زهرا رفتم و 2 سال آنجا بودم . از دانشگاه آزاد هم لیسانس علوم تربیتی رشته آموزش ابتدایی را گرفتهام . 14 سال سابقه کاری دارم . 12 سال پایه پنجم ، یکسال پایه دوم ، و امسال هم که در پایه سوم مشغول به خدمت هستم .
بچهها معلمشان را دوست دارند . شما چه احساسی نسبت به آنها دارید ؟
جای آنها در سینه من است و آنها را خیلی خیلی دوست دارم . همهی آنها را .
نام هواپیما : B - 29 ( بوئینگ )
کشور سازنده : آمریکا
موتور : رایت
[[page 10]]
انتهای پیام /*