مجله کودک 229 صفحه 13

کد : 130988 | تاریخ : 24/01/1385

در آبگیری کوچک در دشتی وسیع تخمهای ریز قورباغه زیر برگ نیلوفر در حال تکان خوردن بودند. بعد از چند دقیقه یکی­یکی بچه قورباغه­ها از تخم بیرون آمدند و در آبگیر مشغول شنا کردن شدند وقتی آخرین تخم قورباغه هم بیرون آمد همۀ بچه قورباغه­ها از دیدن او تعجب کردند آخر او قورباغه­ای بود که یک پا نداشت و برای شنا کردن از دم بلندش استفاده می­کرد. بعد از مدتی قورباغه­ها به دیدن او عادت کردند و دیگر بچه قورباغه برایشان موجودی غیر عادی نبود. اما کمتر کسی با قورباغۀ ناقص­الخلقه بازی می­کرد، چون قورباغه­ها هر چقدر بزرگتر می­شدند دًمشان کوتاه­تر می­شد تا اینکه کاملاً از بین می­رفت و آنوقت بود که نبودن پا خودش را نشان می­داد بطوری که بچه قورباغه که حالا قورباغۀ بزرگی شده بود در بازی و شنا کردن و حتی پیدا کردن غذا از بقیه قورباغه­ها عقب می­ماند و کسی حوصله نداشت صبر کند تا او خودش را به آنها برساند. به همین خاطر قورباغۀ ناقص­الخلقه کم­کم گوشه­گیر شده و بیشتر بازی و شوخی بقیه قورباغه­ها را نگاه می­کرد. تا ایزما و کرایک می­گوید که قرار بود امپراتور بمیرد نه اینکه به شتر تبدیل شود. بنابراین کرایک، امپراتور را با یک ضربه بی­هوش می­کند.

[[page 13]]

انتهای پیام /*