
اینکه روزی چند جانورشناس گذرشان به آبگیر افتاد و
چند تا قورباغهها را از آبگیر گرفتند مشغول دیدن
آنها شدند. یکی از قورباغههایی که آنها گرفته بودند
قورباغه ناقصالخلقه بود. جانورشناسان از دیدن او
هم تعجب کردند و هم خوشحال شدند زیرا که فکر
میکردند گونۀ نادری از قورباغه را پیدا کردهاند.
آنها بقیه قورباغهها را در آبگیر رها کردند و قورباغه
ناقصالخلقه را با خود به آزمایشگاه بردند. او از اینکه از
آبگیری که در آن به دنیا آمده بود دور میشد و دیگر
نمیتوانست هر بعد از ظهر صدای قورقور قورباغهها را
بشنود ناراحت بود اما از اینکه از بین تمام قورباغهها
او را انتخاب کرده بودند و فکر میکرد به جای بهتری
میرود نیز خوشحال بود. جانورشناسان بعد از چند
روز که روی قورباغه ناقصالخلقه مطالعه کردند
فهمیدند که او قورباغۀ معمولی است که فقط به جای
2 پا، 1 پا دارد. به همین خاطر دیگر نیازی به او نداشتند
و او را به سازمان فضانوردی فرستادند چون آنها
دنبال موجود زندهای بودند که از او برای آزمایشها
و مأموریتهای فضایی استفاده کنند. قورباغۀ ناقصالخلقه
از اینکه در آنجا هم او را نمیخواستند و دوباره تنها
شده بود دلگیر شد اما با خودش فکر کرد سازمان
فضانوردی خیلی بهتر از آزمایشگاه است. در سازمان
فضانوردی بعد از چند روز آزمایش و مطالعه بر روی
قورباغه ناقصالخلقه لباس ابریشمی و کلاه بزرگی که
مانند حباب بود سرش گذاشتند و او را به فضا پرتاب
کردند. قورباغه ناقصالخلقه از پنجرۀ فضاپیما میدید
که از زمین دور و دورتر میشود. با خودش گفت: «در
زمین که دوستی پیدا نکردم شاید در آسمان دوستی
پیدا کنم.» بعد از چند روز سفینۀ فضایی در جایی دور
فرود آمد و قورباغۀ ناقصالخلقه از آن خارج شد و
بر خلاف فکرهایی که میکرد او را به سرزمینی سرسبز
و خوش آب و هوا میفرستند به جایی آمده بود
که پر از سنگ و یخ بود. قورباغه اطراف آنجا دوری
ایزما میفهمد که شیشه سم اشتباهی
برداشته شده است و به جای، شیشه
سم، شیشه محتوی «عصارهی شـتر» در
نوشیدنی امپراتور ریخته شده است.
[[page 14]]
انتهای پیام /*