
دعا برای پولدار شدن
مرد تنبل به شکم خود نگاه کرد
و گفت: ای وای شکمم چقدر بزرگ
شده، خاک بر سرم!»
همسر لاغرش گفت:
«به خاطر این که از جایت تکان
نمیخوری و دنبال کار نمیروی.»
مرد تنبل عصبانی شد و گفت:
«دست از سرم بردار زن. کار برای
آدمهای گدا است. نه برای منکه مرد
آبروداری هستم.»
روزها گذشت. کمکم وضع مرد
تنبل بد شد. حالا دیگر فامیلها و
همسایهها به آنها کمک نمیکردند.
کم کم کسی برایشان غذا و میوه
نیاورد. یک روز، خانهی آنها از همهی
خوردنیها خالی شد.
همسر مرد تنبلِ جارو به دست
توی اتاق آمد. دید خرخر شوهرش
بلند شده. فوری سرش داد
کشید. مرد تنبل از خواب پرید
و پرسید: «وای چی شده، کی
مرده؟»
شتر میگوید که او روستایی را
میشناسد.او روستایی ارابهچی است که
صبح آنروز پیش او آمده بود!
[[page 30]]
انتهای پیام /*