مجله کودک 369 صفحه 27

کد : 131046 | تاریخ : 28/10/1387

به او گفتم که: «سیبم را بیا نصفش بکن لطفاً به یاد دوستم هستم، که بازی میکند با من دلم میخواهد از سیبم، برای او نگه دارم.» به من لبخند زد مامان خوشش آمد از این کارم بله، آن روز سیب من دو قسمت شد، ولی با پوست چه زیبا بود در دستم کنار هم دو قلب دوست اما او به هر حال خود را به جایی گیر میکند. به پنجرهای از سفینه نزدیک میشود و ایوا را در آنجا میبیند.

[[page 27]]

انتهای پیام /*