مجله کودک 480 صفحه 33

کد : 131254 | تاریخ : 17/02/1390

از اینجا برو ابر مریض فریبا کلهر بهار بود. باغ پر از گل و شکوفه و سبزه بود. باد با ابر سیاه و مریض از راه رسید. ابر گفت: «همین جا خوب است. من روی این باغ میبارم!» باد دلش برای گلها سوخت و گفت: «اگر روی این باغ بباری گلها و شکوفهها را هم مریض میکنی!» بعد دست او را گرفت و با خود برد. کمی بعد به بیابان رسیدند. بیابان تشنه بود. منتظر باران بود. ابر سیاه گفت: «اینجا خوب است. بگذار ببارم!» باد گفت: «اگر اینجا بباری زمین را آلوده میکنی. گیاهان را مریض میکنی.» سرهنگ ارتش چین (سال 1942 میلادی) لباس افسران مافوق چین که چکمههای بلند سوارکاری از مشخصات لباس آنها بود.

[[page 33]]

انتهای پیام /*