
جدول: جدّ وِل؛ پدربزرگ رها شده.
جریده: چیری که بیشتر اوقات آن را جر می دهند؛ همان
روزنامه است.
جزغاله: چیزی که جز زغال از آن نمانده باشد. نیز به
بز زغال شده گفته می شود.
جفتک: به جفتهای کوچک گفته می شود، مثل جوراب.
جنازه: به آن دسته از جنها گفته می شود که خیلی ناز
هستند.
جناغ شکستن: پوز زنی دو باجناق.
جوراب: آب جور کردن؛ کسی که آب جور می کند، مثل سقا
یا ساقی. آب اگر جور دیگری شده باشد نیز به آن
می گویند.
جوشکاری: سماور
جهان گرد: جهانی که گرد باشد؛ کره زمین.
حرف ج
جاجیم: کسی که از جایش جیم می زند، مثل بچه ای که از
مدرسه فرار می کند.
جادو: جایی برای دویدن.
جاده: به جای ده- روستا-
جارو: جایی که در آنجا رو میاندازند؛ مثل صندوق قرض الحسنه
یا محل دیگری که در آن پول قرض بگیرند.
- توضیح: به نصف جارو، جانیمرو یا ماهی تابه گفته می شود.
جاسوس: مخفف جاسوسک است. کسی که به سوسکها جا
می دهد؛ در اصطلاح، سوسکبان.
جالیز: جایی که لیز باشد، مثل پیست اسکی.
جام جم: جامُ جم کردم؛ جایم را جمع کردم؛ جمع کردن
رختخواب.
جاودانه: دانه گیاهی که به نام جاو در آفریقا می روید.
جانور: کسی که با جان دیگران ور می رود؛ قاتل.
پاسخ سرگرمی و جدول شماره پیش
پاسخ سرگرمی تقسیم سیبها:
10 دانش آموز هر کدام
یک سیب دریافت می کنند.
به نفر یازدهم ظرف سیب را
می دهند در حالی که یک
سیب هنوز داخل آن باقی
مانده است.
[[page 32]]
انتهای پیام /*