مجله نوجوان 06 صفحه 25

کد : 131582 | تاریخ : 18/06/1395

من اومدم خونه! بتانی؟ فلیپ؟ کسی هست که کمکم کنه... مامان تویی، خدا رو شکر که اومدی. مامان اون این دفعه دیگه واقعاً یک بلایی سرم آورده! اون منو گرفت و این دفعه واقعاً جادوم کرد... بتانی، چی داری... اُه ... خدای من، چقدر احساس گرما می کنم... مامان...! ن...ه! مامان! «من بهش گفته بودم که دیگه حق نداره دست روی من بلند کنه.» ولی اون، ناپدری ام منو طلسم کرد و حالا دیگه هیچ کس نمی تونه بهم نزدیک بشه.» تو یه روز برمی گردی، کوچولو! مجبوری برگردی و التماس کنی.

[[page 25]]

انتهای پیام /*