حجتالاسلام والمسلمین محمدعلى (مختار) امینیان ازشاگردان امام
آشنایی با روح الله خمینی و تلمذ نزد وی
اینجانب به سال یکهزار و سیصد و بیست و سه، یعنى دو سال پس از پایان جنگ جهانى دوم براى تحصیل علوم دینیه عازم قم شدم. پاییز همان سال مرجع عالیقدر جهان تشیع آیتاللّه العظمى آقاى بروجردى به عنوان مرجعیت به قم تشریف آورده، بساط مرجعیت و تدریس فقه و اصول پهن نمودند.
کد : 38323
|
تاریخ : 11/09/1391
اینجانب به سال یکهزار و سیصد و بیست و سه، یعنى دو سال پس از پایان جنگ جهانى دوم براى تحصیل علوم دینیه عازم قم شدم. پاییز همان سال مرجع عالیقدر جهان تشیع آیتاللّه العظمى آقاى بروجردى به عنوان مرجعیت به قم تشریف آورده، بساط مرجعیت و تدریس فقه و اصول پهن نمودند.
در همان سال که من یک طلبه ابتدایى بودم، امام خمینى را زیارت نموده و شناخت مختصرى درباره ایشان پیدا نمودم. کیفیت شناخت اینجانب به این صورت بوده است: روزها مىدیدم یک سید روحانى خوش چهره، با قیافه بسیار زیبا و نورانى وارد مدرسه فیضیه مىشوند و با کمال وقار و متانت به قسمت دوم مدرسه مىروند. پرسیدم این آقا کیست و به کجا مىرود؟ پاسخ دادند ایشان حاج آقا روحاللّه خمینى هستند و براى تدریس حکمت به حجره آقاى مطهرى تشریف مىبرند. یادم نیست بهار همین سال بود و یا سال 24، و چهار، مىدیدم عصر روزهاى جمعه وارد مدرسه مىشوند و مستقیماً به اندرون مَدرَس مدرسه فیضیه مىروند. گروهى از طلاب و همچنین جمعى از بازاری هاى قم متعاقب ایشان وارد کلاس مىشوند. پس از پرس وجو فهمیدم معظمله براى تدریس درس اخلاق تشریف مىآورند.
بنده مدتى در درس اخلاق ایشان شرکت کردم. با توجه به اینکه طلبه بسیار ابتدایى بودم، معالوصف از بیانات شیوا و روانشان بهره کافى مىبردم. به معیار «کلّم الناس على قدر عقولهم» مطالب بسیار عالى را با بیانى بسیار ساده و روان بیان مىفرمودند و تمام حضار مجلس از خواص و عوام استفاده مىکردند. از یادم نمىرود هر روز با آیه مبارکه ذیل شروع به درس مىنمودند:
وُ یُنَزِّلُ عَلَیکُم مِنَالسَّمَاءِ مَآءً لِیُطَهِّرَکُمْ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلىٰ قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اِلاْقَدَامَ (انفال/آیه 11)؛ سپس در زمینه تطهیر باطن سخن مىگفتند. دوران تدریس اخلاقشان چندان طولانى نبود. نمىدانم به چه علتى تعطیل شد.
اما دوران تدریس فلسفه معظمله بسیار طولانى بود؛ یعنى از بدو شروع تا سالى که مرحوم علامه طباطبایى، صاحب تفسیر المیزان(ره)، از نجف اشرف به قم تشریف آورده بودند و سفره درس فلسفه و درس تفسیر قرآن شریف پهن نموده بودند، بلاانقطاع امتداد داشت. سپس کمکم حضرت امام بساط تدریس فلسفه را جمع نموده و به تدریس خارج فقه و اصول پرداختند.
مخفى نماند همزمان با تدریس فلسفه به تدریس کتاب رسائل و مکاسب شیخ اکبر ـ شیخ مرتضى انصارى(ره) ـ اشتغال داشته است اما پس از واگذارى فلسفه به علامه طباطبایى(ره) به [تدریس] خارج این دو کتاب مشغول گردیدند.
مقارن همین سال بود که اینجانب با طلاب همدوره خود سطوح را به پایان رسانده بودیم و مىبایست در درس خارج شرکت کنیم. بنده با همدرس و هم مباحثه خود حضرت آیتاللّه حاج شیخ محمد ایمانى لاهیجانى که بیش از نه سال با هم، هم حجره بودیم و بالغ بر سى سال با هم، مباحثۀ سطح و خارج داشتیم و همچنین با همدرس و هم مباحثه دیگر خود، حضرت آیتاللّه حاج شیخ محمد على فیض لاهیجانى مشورت و مذاکره نمودیم.
نتیجه شوراى ما به اینجا منتهى شد که در قسمت فقه با هم، در درس خارج آیتاللّه العظمى آقاى بروجردى، مرجع عام شیعیان جهان شرکت کنیم اما در قسمت اصول، از حاج آقا ایمانى جدا شدیم. علتش این بود، چند روزى به عنوان آزمایش و انتخاب استاد، هم در محضر درس حضرت امام و هم در مجلس درس آیتاللّه آقاى سید محمد داماد یزدى (ره) شرکت کردیم، آقاى ایمانى درس محقق[داماد] را پسندید؛ اما بنده اینگونه بهدست آورده بودم که درس آقاى محققداماد بسیار محققانه و قابل استفاده است؛ اما ورود و خروج درسشان همچون درس حضرت امام نیست. به علاوه جاذبیت و روانى بیان امام بسیار ممتاز بود.
دیگران از این نعمت عظمى محروم بودند بدین جهت درس امام را پسندیده و با سایر فضلاى جوان حوزه علمیه به محضر درس ایشان شرکت نمودیم.
از سال 1332 تا 1342 که امام [شروع به] انقلاب نموده بودند مرتباً از افاضات ایشان فقهاً و اصولاً بهرهمند مىشدیم و بالغ بر یکدورهونیم از خارج اصول را در محضر معظمله قرائت نمودیم. قسمتهاى زیادى از تقریراتشان را نوشته بودم؛ اما متأسفانه این تقریرات و قسمت هایى از تقریرات درس خارج آیتاللّه العظمى آقاى بروجردى(ره) و کتابهاى دیگرى که بعداً تألیف و تصنیف کرده بودم؛ اینها همه به اضافه تمام کتابهاى دیگرم، بلکه با تمام مایملک و زندگیم در یک حریق خانمانسوز به صورت خاکستر درآمد.
خلاصه پس از رحلت آیتاللّه بروجردى(ره) درس فقه خودم را هم در محضر درس خارج امام قرار دادم و تا امام تبعید نشده بودند در هر دو قسمت، در درس معظمله شرکت مىکردم و از تلامذه اختصاصى ایشان به شمار مىآمدم.
همان طورى که قبلاً بیان داشتم از سنه 32 شمسى تا سنه 42 شمسى مرتباً از محضر امام(ره) کسب فیض مىکردم. البته ایشان از چند سال قبل درس خارج فقه و اصول را شروع فرموده بودند منتهى بنده دقیقاً نمىدانم از چه سالى بوده است.
از سالى که بنده به درس ایشان رفتم، محل درسشان یکى در مسجد سلماسى واقع در کوچه آقازاده بود و دیگرى در مسجد محمدیه واقع در حاشیه خیابان ارم نزدیک حرم مطهر، اما چون هر روزى بر تلامذهشان افزوده مىشد و دیگر مساجد کوچک توان پذیرش آن همه فضلا و طلاب را نداشت، طبق تقاضا و درخواست تلامذه محل درسشان را به مسجد اعظم انتقال دادند.
پس از درس خارج مرحوم آیتاللّه العظمى آقاى بروجردى (ره)، درس اصول حضرت امام بیشترین جمعیت را به خود اختصاص داده بود. در آن زمان جمعیت درس فقه آقاى بروجردى از جمعیت تمام درسها بیشتر بود؛ چون یک دسته زیادى به عنوان تشریفات شرکت مىکردند بالنتیجه جمعیت بسیار زیاد بود اما پس از رحلت معظمله سیل جمعیت به جانب درس حضرت امام سرازیر شد؛ در نتیجه جمعیت درس ایشان به اندازهاى زیاد شده بود که هیچ درسى قابل مقایسه با درس ایشان نبوده است. تعداد شاگردان در سنوات اخیر آنقدر زیاد بود که اسامى آنها در خزینه حافظه هیچکس وجود ندارد. بهخصوص بنده که در این صدد نبودم تمام معاصرین و همدرسانم را شناسایى کنم و اسامى آنها را یاد بگیرم. فقط مىتوانم تیمناً و تبرکاً اسامى گروهى را با حذف عناوین و القاب متذکر بشوم؛ آیات و حجج اسلام عبارتند از: محمد محمدى گیلانى، محمد ایمانى لاهیجانى، عباس محفوظى رودسرى، محمدعلى فیض لاهیجانى، حسین شریعت لنگرودى، محمد واصف آستانهاى، على اصغر عسکرى دشتى، محمدعلى احمدى اشکورى، حسین سدادى رودسرى، قربانى لاهیجانى، کاظم پناهرودسرى، صادق احسانبخش رشتى، محىالدین قاضى لنگرودى، ابراهیم رضایى لنگرودى، سید محمد رحیمآبادى، قدس کلاچایى، ربانى املشى، مرتضوى لنگرودى (چهار برادر به نام سیدمحمدحسین، سیدحسن، سیدمهدى و سیدعلى) شهید سعیدى، خزعلى، نهاوندى، نصراللهى، جعفر سبحانى، بنىفضل، یزدى اصفهانى، امامى کاشانى، یثربى کاشانى، شهید قدوسى، حسن تهرانى، مهدوى کنى، اکبرآقا و اصغرآقا فائزىپور تهرانى، رسولى محلاتى، توسلى محلاتى، برادران صانعى، فاضل لنکرانى، عبایى، شهید محلاتى، جوادى آملى، روحانى بابلى، میربهبهانى گرگانى، هاشمى رفسنجانى، سید مصطفى خمینى، مسعودى خمینى، نورمفیدى گرگانى، علوى گرگانى، جبارى بهشهرى و صدها نفر دیگر.
کیفیت درس ایشان بسیار عالى و جالب بود: اولاً با مقدمات مناسب وارد بحث مىشدند، ثانیاً مطالب را زنجیروار بیان مىفرمودند که در نوشتن سهولت داشت، ثالثاً مشکلات مباحث را با بیانى ساده و روان بیان مىکردند؛ لذا بسیار سهلالتناول بود و رابعاً خداوند یک بیان کافى و شافى به ایشان عنایت کرده بودند که مىتوانستند همه گونه مطالب را شیرین و با جاذبه، بیان نمایند. بالاتر از همه، با توجه به اینکه معظمله موقعیت هر عالمى را به جاى خود حفظ مىنمودند و کمال احترام را براى تمام علماى اعلام قائل بودند؛ معالوصف انتقادات بسیارى از علماى اصول مخصوصاً نسبت به خِرّیت این فن، مرحوم آیتاللّه العظمى آقاى آقامیرزا حسین نائینى(ره) داشتند و همچنین در مباحث فقهى کاملاً به ظواهر آیات کریمه و روایات شریفه متعبد بودند. هیچگاه ظواهر شرع را با سلیقههاى شخصى یا مطالب فلسفى مخلوط نمىکردند.
یادم نمىرود در یک مبحثى از مباحث بیع، مرحوم آیتاللّه کمپانى(ره) مسأله را به صورت فلسفى حل و فصل نموده بودند. ایشان شدیداً اعتراض داشتند و مىفرمودند، نباید در مباحث فقهى که برخاسته از ظواهر آیات و روایات است، مسائل فلسفى را داخل کنیم. اضافه مىکردند: ما طورى باید آیات و روایات را تجزیه و تحلیل کنیم که گویا فلسفه نخواندهایم و از آن اطلاعى نداریم.
ایشان فقهاً و اصولاً از استادشان مرحوم آیتاللّه العظمى حائرى یزدى(ره) تجلیل مىنمودند؛ معالوصف با ایشان نیز مناقشات زیادى داشتند.
خلاصه مطلب آنکه بنده در دوران تحصیل خود پاى درس اساتید زیادى نشسته و در محضرشان زانو زدهام و از میان تمامشان دو نفر را از جهات مختلف بهتر و برتر یافتم؛ یکى آیتاللّه العظمى آقاى بروجردى (ره) مرجع عالیقدر جهان تشیع و دیگرى آیتاللّه العظمى امام خمینى(ره) مرجع و رهبر مستضعفین جهان.
در پایان مطلب به عرض مىرسانم خاطرات شیرین از معظمله بسیار است؛ یکى از آن خاطرات این است ایشان تا وقتى که آیتاللّه بروجردى(ره) در قید حیات بودند به احترام این استاد براى تدریس بالاى منبر نمىرفتند و بر منبر نمىنشستند. با توجه به اینکه تلامذۀ درسشان بسیار زیاد بوده و متقاضى منبر رفتن ایشان بودهاند. عادت همیشگى ایشان این بود که در حال تدریس فقط دو زانو مىنشستند و پس از خاتمه درس فوراً چهارزانو مىنشستند و به پرسشهاى حاضرین پاسخ مىدادند. یادم نمىرود روزى در مسجد اعظم دو زانو روى زمین نشسته بودند و درس مىفرمودند آیتاللّه حاج شیخ [جعفر] سبحانى تبریزى اشکالى مطرح کردند. حاج آقا جواب فرمودند.
مستشکل در اعتراض خود پافشارى کردند و گفت و شنود تا اندازهاى زیاد شد بهطورى که آقا ناراحت شدند با صداى بلند فرمودند «اى واى»! در این حال دستشان را بىمحابا بر زمین کوفتند؛ متأسفانه عینکشان زیردست شکسته شد. حتماً دست مبارکشان به شدت درد گرفته بود؛ اما با صبر و بزرگوارى خم به ابرو نیاوردند و چیزى اظهار نفرمودند تا مستشکل از سماجت خود شرمنده شود.
انتهای پیام /*