مجله نوجوان 30 صفحه 3

کد : 132028 | تاریخ : 18/06/1395

سرمقاله مشتی بر دهان دیکتاتوری مردم آن روزها خاطرات خوشی از دوران ناصرالدین شاه قاجار نداشتند و برایشان خیلی زور داشت که یک نفر آدم معمولی فقط به خاطر اینکه شاه به او گفته است؛ پدرسوخته ، یک شبه آدم محترم و با فضل و کمالات و ثروتمندی شود. مظفرالدین شاه برای حکومت خیلی پیر شده بود و حال و حوصله درست و حسابی نداشت؛ یعنی همان مقدار حال و حوصله ای را هم که داشته بود ، صرف کارهای دیگر کرده بود تا جاییکه آن روزها دیگر چیز زیادی از آن باقی نمانده بود. مظفرالدین شاه خودش را به نهضت مشروطه خواهی خیلی درگیر نکرد و یک مثل فردا روزی فرمان مشروطیت صادر شد و مجلس شواری ملی هم تشکیل گردید که دیگر حرف ، حرف یک نفر نباشد. از آن به بعد مردم در مجلس نماینده داشتند و یک جورهایی سعی می کردند که جلوی دیکتاتوری مطلقه شاه را بگیرند؛ هرچند که یواش یواش فهمیدند که این استخوانها با این گوشت کوبها کوبیده نمی شود. بعد از مظفرالدین شاه ، پسر جوانش محمدعلی شاه روی کار آمد و با کمک روسها مجلس را به توپ بست. نتیجه این شد که یواش یواش که نه! بله یک دفعه ای دوره استبداد صغیر آغاز شد. ولی دوستان من! نقل این حرفها نبود. مردم دیگر فهمیده بودند که گردن شاه هم مثل گردن بقیه مردم اگر زیرتیغ برود ، بریده می شود. درنتیجه دوباره جریانات مشروطه خواهی ادامه یافت و مجلس شواری ملی نیز دوباره راه افتاد. حالا بماند که این نماینده ها که بیشتر از نزدیکان شاه بودند ، چه طور انتخاب می شدند و چه قدر رای گیری ها واقعی بود و ازاین ماجراها... . سند اصلی این حرف هم همن داستان معروف مجاهد بزرگ و نستوه ، مرحوم آیت الله مدرس بودکه حتی یک رای هم در صندوق نداشت و بعد فریاد اعتراض برآورد که آقایان! الاقل خودم که به خودم رای داده ام. آن یک رای کجاست؟ بله! همه این مسائل بماند ولی اصل مبارزه با دیکتاتوری ارزشمند بود. از بین تمام کسانی که برای قیافه گرفتن جلوی دیگران هم که شده اسم مشروطه خواه روی خودشان گذاشته بودند ، عده کمی بودند که قلبشان به واقع برای مشروطه مشروعه می تپید و درد دین در دلشان بود. این افراد هم یکی یکی به آخر و عاقبت مرحوم مدرس دچار شدند و حتی شاعرانی هم که علیه استبداد شعر می گفتند؛ مثل فرّخی یزدی ، دهانشان دوخته شد. ولی دوستان من با همه اینها مبارزه بر علیه دیکتاتوری ادامه داشت ولی اختلاط این حرکت با حرکتهایی که خیلی رابطه خوبی با دیانت ایرانی جماعت نداشتند و همچنین نداشتن یک رهبر مقتدر باعث شد که این نهضت در چند برهه تاریخی به بیراهه کشیده شود. اما نباید فراموش کنیم که مقدمات فروپاشیدن استبداد در سال 1357 در همین حرکتها چیده شده بود. درسال 1357 دیگر مبارزه با استبداد از فقدان رهبری رنج نمی برد. آن روزها رهبری مقتدرانه پیشوای شیعیان جهان؛ روح الله خمینی ، جویهای مبارزه با استبداد را به هم پیچاند و سیل خروشانی به راه انداخت که هیچ کاخ نشین مستبدی نتوانست جلوی امواج آنرا بگیرد و هیچ عمارت استبدادزده ای نتوانست زانوانش را در برابر این سیل ، به سوی ویرانی خم نکند. فردا سالروز صدور فرمان مشروطیت است. نهضت مشروطیت ، اگرچه نه به اندازه انقلاب شکوهمند اسلامی ، بلکه به اندازه خودش برای مردم ایارن عزیز است. بچه ها! تاریخ مشروطیت را بخوانید. بخوانید و ببینید که چه قدر از این مثلا مشروطه خواهان پس از اندکی رنج و زحمت به پای انگلیسیها افتادند و چه قدر از مبارزان واقعی ، حتی وقتی طناب دار روی گردنشان بود ، زبانشان در راه مبارزه با استبداد حرکت می کرد. بچه ها! تارخی مشروطه را بخوانید و ببینید که روزگاری که امروز دارید ، به این آسانی ها به دست نیامده است. نوجوانان دوست

[[page 3]]

انتهای پیام /*