تلفن
شروع اشتراک از شماره تا شماره امضا
نوجوانان
دوست
آسمانی ها
مهدی آذریزدی
بزرگواری در کودکی
روزی در مساله ای تفاوت سلیقه باعث شد که ملال خاطری پیدا شود و حسنین ساکت و آرام از هم جدا شدند. محمد حنیفه برادر کوچکترشان - که مادرش خوله از قبیله بنی حنیفه بود- موضوع را دریافت و برای رفع ملالت نزد امام حسین آمد و گفت : «در آن مساله رای ما هر دو یکی است و فقط کلمات با هم تفاوت دارد. اجازه می خواهم خواهش کنم تا شما که خردسال ترید برخیزید ، با هم نزد حسن برویم و موضوع را پایان دهیم و روی یکدیگر را ببوسید.»
امام حسین فرمود : «ای برادر خواهش تو بجا و خوب است اما من از جد بزرگوارم شنیدم که وقتی دو تن می خواهند با هم آشتی کنند ، آن که در این کار پیشقدم شود در قیامت زودتر به بهشت می رود و من راضی نیستم که پیش از برادر بزرگم قدم در بهشت گذارم.» محمد حنیفه برخاست و گفت : «حق است!» نزد امام حسن رفت و حدیث امام حسین را با او گفت. امام حسن فرمود : «برادرم راست گفته است.» پس برخاست و با او نزد امام حسین آمد و یکدیگر را در کنار گرفتند و آن مساله مرتفع شد.
نکته سنجی
جمعی از سخن دانان عرب ، مهمان امام حسن علیه السلام بودند. یکی از ایشان بعد از صرف غذا گفت : «برای من بهترین نوشیدنی ها را بیاورید!» امام فرمود : «چه شربتی می خواهی؟» گفت : «آن شربتی که اگر نایاب باشد از همه چیز گرانبهاتر می نماید و اگر دستیاب باشد از همه بی ارزش تر جلوه می کند.» امام به خادمان فرمود : «برایش آب بیاورید!» و همه خندیدند.
[[page 34]]
انتهای پیام /*