مجله نوجوان 31 صفحه 34

کد : 132095 | تاریخ : 18/06/1395

تلفن شروع اشتراک از شماره تا شماره امضا نوجوانان دوست آسمانی ها مهدی آذریزدی بزرگواری در کودکی روزی در مساله ای تفاوت سلیقه باعث شد که ملال خاطری پیدا شود و حسنین ساکت و آرام از هم جدا شدند. محمد حنیفه برادر کوچکترشان - که مادرش خوله از قبیله بنی حنیفه بود- موضوع را دریافت و برای رفع ملالت نزد امام حسین آمد و گفت : «در آن مساله رای ما هر دو یکی است و فقط کلمات با هم تفاوت دارد. اجازه می خواهم خواهش کنم تا شما که خردسال ترید برخیزید ، با هم نزد حسن برویم و موضوع را پایان دهیم و روی یکدیگر را ببوسید.» امام حسین فرمود : «ای برادر خواهش تو بجا و خوب است اما من از جد بزرگوارم شنیدم که وقتی دو تن می خواهند با هم آشتی کنند ، آن که در این کار پیشقدم شود در قیامت زودتر به بهشت می رود و من راضی نیستم که پیش از برادر بزرگم قدم در بهشت گذارم.» محمد حنیفه برخاست و گفت : «حق است!» نزد امام حسن رفت و حدیث امام حسین را با او گفت. امام حسن فرمود : «برادرم راست گفته است.» پس برخاست و با او نزد امام حسین آمد و یکدیگر را در کنار گرفتند و آن مساله مرتفع شد. نکته سنجی جمعی از سخن دانان عرب ، مهمان امام حسن علیه السلام بودند. یکی از ایشان بعد از صرف غذا گفت : «برای من بهترین نوشیدنی ها را بیاورید!» امام فرمود : «چه شربتی می خواهی؟» گفت : «آن شربتی که اگر نایاب باشد از همه چیز گرانبهاتر می نماید و اگر دستیاب باشد از همه بی ارزش تر جلوه می کند.» امام به خادمان فرمود : «برایش آب بیاورید!» و همه خندیدند.

[[page 34]]

انتهای پیام /*