مجله نوجوان 35 صفحه 23

کد : 132228 | تاریخ : 18/06/1395

اندر احوالات ثبت نام علی حاجتیان فومنی پیر ما محصّل بود و به تبع آن در تابستان سه ماه - به روایتی 90 روز!!- می خورد و می خوابید و خوابهای طلایی می دید. روزی او را ندا در رسید: یا پیر چه نشسته ای که موسم ثبت نام است. پیر گفت: ثبت نام موبایل؟ عجب مضر چیزی است این موبایل (اعم از اعتباری و غیر اعتباری!) که گوش و هوش آدمی را ضایع کند.. منادی گفت: موبایل کیلویی چند است... پیر گفت: ما را نیازی پراید و الگانس نباشد اگر روزی مقدر افتد و نیاز، از لیزینگ بستانیم و تا ابدالدهر مقروض مانیم. منادی خشمگین گفت: ای پیر ملنگ، حواست کجاست؟ موسم ثبت نام مدرسه است. کفش و کلاه کن و بشتاب. پیر ما هول هولکی بپا خاست و سر و روی بیاراست و به سمت مدرسه روان شد. در راه به جمع مریدان برخورد. مریدان گفتند: یا پیر به کجا چنین شتابان پیر گفت: ای مریدان شامّه تیز کنید و بوی مهر شنوید و در رکاب من بشتابید. ثبت نام مدرسه را گروهی از مریدان از حال برفتند چون به هوش آمدند، پیر آنان را پرسید: شما را چه شد؟ نیمی گفتند: شوق مدرسه در جان ما اثر کرد و از شدت شادی از حال برفتیم نیمی دیگر پریشان و مظطرب ناله کردند: هول مدرسه ما را چنین بی حال کرد، ما را تاب خداحافظی با تابستان و تعطیلی نیست!! و مرثیه تابستان را سر گرفتند:الا ای رفته، ای تعطیلی ما دلیل خورد و خواب فیلی ما به جان مادرت برگرد برگرد برای این دل جینگیلی ما!!! و نود و نه بار دیگر از هوش رفتند و به هوش آمدند. باری بعد از ساعتی جمیعاً (پیر و مریدان)رهسپار مدرسه شدند. رقعه ای دیدند بر آن نوشته: 1-شش قطعه عکس 3*4 2- کپی سجل احوال (شناسنامه فعلی) 3-کپی کارت ملی 4- فیش فلان بانک به مبلغ بهمان (توضیح: پرداخت مبلغ فوق اجباری نیست اما در صورت نداشتن آن ثبت نام به عمل نمی آید و قطعا برای دانش آموزان بی فیش ظرفیت تکمیل خواهد بود! و مسئولین مدرسه مسئولیتی را در قبال پُری ظرفیت به عهده نخواهند گرفت.) 5-داشتن کله کچل (از نوع کدویی)پیر و مریدان چون به دو بند آخر رسیدند به گریه افتادند و زار و نزار دم گرفتند: نمی ماند دگر مو بر سر ما به آتش می رسد خاکستر ما نبوده پول و هرگز هم نباشد به آن جیبان دائم پنچر ما! وبر سر زنان و موی کنان همی خواندند تا شرایط پنجم ثبت نان محقق شد!! پس دسته جمعی به عکاسی شتافتند و فرق موی شکافتند (فرق وسط باز کردند) و عکسیدند و چاپیدند و گرفتند و به مدرسه رجعت کردند. اما هنوز موضوع پول باقی بود به موبیال ابیان زنگیدند no risponce to paging بود. مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. اگر هم باشد پول ندارد!! بالاخره با ابویان مفلس تماس برقرار شد و جمیع ابویان به مدرسه آمدند گردن کج و مفلس! هرچه گفتند که: نداریم گفته شد: بدهید تا پول را تا قران آخر ستاندند و نام طفلان (پیر و مریدان) بر نوشتند تا در آغاز مهر، آواره و حیران نباشند در راه بازگشت به خانه: پدران فرزندان را پند همی دادند که ای جانان ما درس همی خوانید به نیکی و ما را وا رهانید از این رنج به دوازده سال تا طاقتی ما را ماند برای شهریه دانشگاه آزاد و غیره. پیر ما قول داد پدر را و مریدان پدران خود را که از رنج آنان بکاهند و چنین شد. خرده تاریخ رطب خورده تیمور لنگ در لشکر کشی به گرجستان شدت عمل زیادی نشان داد. پس از قتل و کشتار بسیار، تمام معابد و کلیساها را با خاک یکسان کرد. او حتی دستور داد که درختان انگور را که از آنها شراب تهیه می کردند، از بیخ کندند! اما جالب اینجاست که خود وی بر اثر زیاده روی در نوشیدن شراب از دنیا رفت. به طوری که در سرمای سخت زمستان یخ بر پهلوها و شکمش می گذاشتند بلکه حالش بهتر شود، اما سرانجام مرگ بر او غالب شد. حبیب بابایی

[[page 23]]

انتهای پیام /*