حجتالاسلام والمسلمین محمد آل اسحاق، از شاگردان امام
برخورد امام با شاگردان خود
منزل امام گذرقاضى بود. یک روز کمى از آفتاب مانده بود که من پشت سر ایشان مىآمدم. ضمن اینکه سؤال مىکردم، بحث تمام شد. هنوز به گذرقاضى نرسیده بود ایشان ایستاد و گفت
کد : 38352
|
تاریخ : 11/09/1391
منزل شما کجاست؟
منزل امام گذرقاضى بود. یک روز کمى از آفتاب مانده بود که من پشت سر ایشان مىآمدم. ضمن اینکه سؤال مىکردم، بحث تمام شد. هنوز به گذرقاضى نرسیده بود ایشان ایستاد و گفت: «منزل شما کجاست»؟ گفتم کوچه آبشار. گفت «خب پس راه شما از این طرف است».
در آن تاریکى کوچه امام حاضر نبود یک شاگرد سادهاى مثل من پشت سرش بیاید تا مبادا تکبر روح او را فاسد کند.
* * *
چرا حرف نمىزنید؟
هنگامى که مجلس ساکت بود امام مىگفتند: «چرا ساکتید؟ مگر مجلس ختم آمدید؟ چرا حرف نمىزنید؟» افرادى مثل حاجآقا مصطفى، آقاى خزعلى بودند که در جلسه درس امام حرف مىزدند و اشکال مىکردند.
هنگامى که در درس تند مىشدند در پاسخ مىگفتند: «چرا این حرف را مىزنى که درست نیست»؟
* * *
امام گاهى کلمه ترکى مىگفتند براى شیرینى و مزاح
یک حاجشیخ حسینعلى سرابى بود که تازه از روستا آمده بود. عمامهاش را بلد نبود بپیچد. کفشهایى داشت مثل کفشهاى حسین کرد؛ لباس شاهسونى به تن
مىکرد. این آقا شیخ حسینعلى باسواد بود و مىخواست حرف بزند. فارسى بلد نبود و فارسى و ترکى شاهسونى حرف مىزد. لکن وقتى ایشان دستش را بلند مىکرد حضرت امام حرفش را قطع مىکرد و با تمام وجود به حرف هاى شیخ گوش مىداد. امام نیز گاهى یک کلمه ترکى قاطى مىکرد براى شیرینى و مزاح و سپس قانعش مىکرد. تا آشیخ حسینعلى قانع نمىشد امام از مطلب رد نمىشد.
* * *
با تمام وجود به اشکالات گوش مىکرد
وقتى درس تمام مىشد امام یکربع مىنشست و من و شاگردان سؤال مىکردیم، با تمام وجود گوش مىکرد. گاهى پیش مىآمد که فردا مىآمد و امام حرفش را عوض
مىکرد. متوجه مىشدم که انتقاد را قبول کرده است.
منبع: سلسله موى دوست، خاطرات دوران تدریس امام خمینى(س)، صفحه 6-7
انتهای پیام /*