مجله نوجوان 40 صفحه 34

کد : 132419 | تاریخ : 18/06/1395

طوفان بلا برزمین ناجی فرستادند-از عرش الهی تا زمین خشنود-پای افشاند از این پادشاهی لیک در غیبت فرو پیچید بخت روزگاران تاج گم شد در میان قیل و قال باج خواهی برده از قعر سیاهی تا سحر ما را محمد گفته غیر از مهربانیها مگر با ما محمد؟ سنگ و دندان رسالت-وای از این ای داد از این غم مانده در دنیای ظلم و زور و زر تنها محمد جان خورشید جهان افروز-تابان از علی شد ابرهای آسمان- سرشار باران از علی شد چشم مولا غرق خون شد-چشمهامان کور بادا اشک در چاه زمان جوشید و جوشان از علی شد جبرئیل آورد نوری جان فزا از حوض کوثر تا که جان گیرد ز بوی یاسها روح پیغمبر ابر- سرگردان باد تیره شد تا خون ببارد بر مزار مخفی خیر النساء زهرای اطهر مردی آمد در کرامت ریخت خود را خون جگر شد از غمش دنیا به خود لرزید و عقبی خون جگر شد دیده جز احسان ندیدست از حسن ای وای بر ما سرور بخشندگان از غیرت ما خون جگر شد چیست جز آتش که آید بر زبان در کربلایت؟ سینه می جوشد چنان آتشفشان در کربلایت یا رب! از نام پر از جان حسین الله اکبر در بلا گم شد زمین و آسمان در کربلایت غیر زیبایی چه دیدار از این بلا چشمان زینب جانم از این چشم زیبا بین! سرم قربان زینب کشتی نوحیم و طوفان بلا افتاده بر ما از بلا گویی پناهی نیست جز دامان زینب محسن وطنی

[[page 34]]

انتهای پیام /*