مجله نوجوان 42 صفحه 25

کد : 132446 | تاریخ : 18/06/1395

مورد گم شدن بین فهمید که او دروغ میگوید و قصد فریب او را دارد. آنگاه رو به گرگین کرد و گفت: اگر از ایزد یکتا نمیترسیدم سر از تنت جدا میکردم تا برای دیگران درس عبرتی شوی. آنگاه دستور داد تا گرگین را در غل و زنجیر کنند و به زندان بیاندازد. بعد از به گیو گفت: ای پهلوان! تا ماه فروردین شکیبایی پیشه کن تا با فرارسیدن بهار، در جام جهان نما بنگریم و جای بیژن را بیابیم. گیو از سخنان کیخسرو شاد شد و تا آمدن بهار صبر کرد. چون نوروز فرا رسید و زمین چادر سبز بر تن کرد و همه جا پر از گل و سنبل شد، شاه ایران، کیخسرو ، جام جهان نما را در دست گرفت و نظری در آن کرد. او در جام، بیژن را دید که در خاک توران در چاهی تنگ و تاریک زندانی شده است و دختر زیبا رو و پاک سیرتی به او خدمت میکند. آنگاه گیو پهلوان را به نزد خویش فراخواند و او را به زنده بودن بیژن مژده داد. سپس نامهای به جهان پهلوان، رستم دستان نوشت و از او برای نجات بیژن یاری خواست. گیو که از زنده بودن پسرش بسیار شادمان شده بود، نامه شاه را گرفت و به نزد رستم در زابلستان برد. وقتی که به جایگاه رستم رسید، جهان پهلوان او را در آغوش کشید و احوال بیژن را از او پرسید گیو با شنیدن نام پسرش، بیژن ، سخن اندوهگین شد و به رستم گفت: ای پهلوان! نمی دانی که در هنگکام پیری چه بلایی بر سرم آمده و مرا از پای درآورده است، به گیتی مرا خود یکی پور بود که هم پور و هم پاک دستور بود شد از چشم من در جهان ناپدید بدین دودمان کس چنان غم ندید ز بیژن شب و روز چون بیهشان به گیتی بجستم ز هرکس نشان و حالا شاه در جام جهان نما، جایگاه بیژن را یافته و او را در چنگال افراسیاب اسیر دیده است و ... کنون آمدم با دلی پر امید دو رخساره زرد و دو دیده سپید ترا دیدم اندر جهان چاره گر تو بندی به فریاد هر کس کمر همی گفت و مژگان پر از آب کرد همی بر کشید از جگر باد سرد من در تمام گیتی همین یک پسر را داشتم و از زمانی که او از میان ما رفته است غم و اندوه دودمان ما را فراگرفته است. اکنون نالان و دردمند به نزد تو آمدهام که تنها گره این کار به دست تو گشوده خواهد شد. سپس نامه کیخسرو را به دست رستم داد و از او برای نجات بین یاری خواست. جهان پهلوان از اسارت نوهاش، بیژن، سخت اندوهگین شد و با چشمانی گریان به دامادش، گیو گفت: آسوده باش که تا بیژن را از چاه بیرون نیاورم زین از رخش بر ندارم و خاموش نخواهم ماند. آیا بین از چاه رهایی مییابد؟ اگر رستم بر افراسیاب بتازد چه خواهد شد؟ ادامه ماجرا را هفته آینده برایتان میگویم ادامه دارد ....

[[page 25]]

انتهای پیام /*