مجله نوجوان 47 صفحه 23

کد : 132480 | تاریخ : 18/06/1395

پرنده و باران سلطان خوابهای پریشانم ! می خواهم از تو روی بگردانم من دل به سادگی کسی دادم از تاج و تخت نقره گریزانم بانوی خانه های گلی بودم در چهار سوی قصر نچرخانم پیراهن حریر تنم را کشت حس می کنم عروسک عریانم نزدیک سفره ات چه نشینم تلخ ؟ یخ بست بین شیر و عسل نانم دیدی که حال و روز دلم خوش نیست تصویری از پرنده و بارانم خون من است در همه سو جاری هر شام روی شیشه نرقصانم فرعون خویش باش و خدایی کن من تاقیامت آسیه می مانم زهرا حسین زاده تولد من خورشیدبر دریا بوسه می زند و گوشه روسرت اش کشتی نجات است برای چشمهای من اما غروب و سایه ابرهای سیاه مدام ساحل را خیس می کنند لبهای خورشید به دریا نمی رسد و چشمهای آبی در آبیهای خاکستری غرق می شوند دستمالی سفید برایم کافی است من جسدم را در سیاهی شب دفن می کنم فردا تولدمن است لبهایم خورشیدند و گوشه روسری ام کشتی نجاتی است برای چشمهای غرق ! معصومه سادات موسوی

[[page 23]]

انتهای پیام /*