حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسى پور:

عمل به قول

دانشجویان عزیز بى‏اختیار خودشان را در آغوش امام انداختند و امام هم با آغوش باز از آنها استقبال کردند.

کد : 38416 | تاریخ : 11/09/1391

دو روز از اقامت ما در پاریس مى‏گذشت، حضرت امام از وضع آپارتمان محل اقامت ناراحت بودند؛ زیرا آپارتمان در طبقه چهارم و بسیار کوچک بود، امام اصرار داشتند محل اقامت عوض شود، برادران به تکاپو افتادند تا محل مناسبى تهیه کنند، و صبح روز دوم در خدمت امام بعنوان دیدن منزلى که در نظر گرفته بودند، آپارتمان را ترک کردند، از طرفى خبر ورود امام به پاریس همه جا منتشر شده بود، برادران و خواهران دانشجو از سراسر اروپا به عزم زیارت و دیدار امام رهسپار پاریس شده بودند.
روز دوم نیز مانند روز اول آپارتمان مملو از خواهران و برادران گردید و در حالى‏که امام حضور نداشتند، اکثر آنها از غیبت امام نگران و ناراحت شدند و مى‏پرسیدند: حضرت امام کجا هستند؟ چرا نیستند؟ ما از راه دور آمده‏ایم. اغلب برادران ناراحت و عصبانى بودند و نمى‏توانستند بپذیرند که عدم حضور امام یک امر عادى است، بالاخره قانع شدند، مشروط بر اینکه فردا(روز سوم) در همان محل امام را زیارت کنند، من هم قول دادم. به دنبال بازدید دهکده نوفل لوشاتو، حضرت امام آنجا را پذیرفتند و فرمودند: دور از غوغا و سر و صداى شهر است فقط روزهاى یکشنبه که تعطیل است، کمى شلوغ مى‏شود، بقیه ایام هفته، خلوت است و براى ما خوب است، به امام گفتم: من به برادران و خواهران قول داده‏ام فردا در همان آپارتمان با آنان ملاقات داشته باشید، حضرت امام فرمودند: چون قول داده‏اى فردا مى‏رویم.
صبح پس از اداى فریضه، خوابیده بودیم، چون فکر نمى‏کردیم با نداشتن ماشین و راهنما بتوانیم به وعده‏اى که داده‏ایم عمل کنیم؛ ولى ناگهان دیدم حضرت امام ما را صدا مى‏زنند و مى‏فرمایند: مگر نگفتى به دانشجویان وعده داده‏ام؟ بلند شوید برویم. بلند شدیم و آماده حرکت. محمدآقا، یکى از برادران دانشجو و مسئول موقت اقامتگاه را صدا کردم و پرسیدم: ماشین دارى؟ جواب داد: آرى، گفتم: آماده باش تا به پاریس برویم.
ماشین آماده شد، همه سوار شدیم و عازم شهر پاریس. همینکه از باغ خارج شدیم، افراد پلیس که مسئولیت حفاظت را به عهده داشتند از حرکت امام ممانعت کردند و گفتند: ما مسئول حفاظت اقامتگاه هستیم و افرادمان به قدر کافى نیست که هم بتوانیم از اقامتگاه حفاظت کنیم و هم همراه شما بیاییم، باید قبلاً به ما اطلاع مى‏دادید تا از پاریس افراد کمکى بخواهیم و چون قبلاً به ما اطلاع ندادید، برگردید تا کسب اطلاع کنیم، گفتیم: شما با امام حرکت کنید و به پاریس اطلاع دهید که یک اکیپ دیگر بیاید و جایگزین شما شود، و همین کار را هم کردند. وقتى که به محله «کشان» پاریس رسیدیم، آپارتمان از برادران دانشجو و ایرانیان مملو بود، با ورود امام صداى تکبیر بلند شد.
دانشجویان عزیز بى‏اختیار خودشان را در آغوش امام انداختند و امام هم با آغوش باز از آنها استقبال کردند و عکسى که یکى از دانشجویان دست به گردن امام انداخته است و در کتب درسى ابتدایى هم به چاپ رسیده است در این روز گرفته شده است.

منبع:پرتوى از خورشید، خاطراتى از دوران زندگى حضرت امام خمینى(س) ویژه نوجوانان و جوانان، به کوشش حسین رودسرى، ص146

انتهای پیام /*