برای حضرت معصومه سلام الله علیها شعر
آن گل رنجور
چشمها ابری شد و لبخند مرد قلب گل ها مثل قلب ما شکست
ناگهان در چشم های آسمان ابر های تیره ماتم نشست
***
روز ، روز گریه و اندوه بود روز کوچ آن پرستوی سپید
آن گل سر سبز ، آخر زرد شد آخر او روی برادر را ندید
***
آن گل رنجور و پاک فاطمه آن مسافر ، آن پرستوی رضا
از دل این خانه مانند نسیم پر زد و در آسمانها شد رها
***
آسمان خانه رنگ شب گرفت بغضها مانند آیینه شکست
خانه ابری شد ، پر از باران و اشک بر دل موسی بن خزرج* غم نشست
***
عاقبت مثل برادر شد غریب چون قناری او رها شد از قفس
رفت او تا آسمانها ، تا بهشت رفت تا یک جای دور از دسترس
علی بابا جانی
* موسی بن خزرج بن سعد اشعری ، از اصحاب امام رضا علیه السلام در قم بود که با آمدن حضرت معصومه سلام الله علیها آن حضرت را به خانه اش دعوت کرد .
[[page 32]]
انتهای پیام /*