سرمقاله
کوه در مقابل تو خم می شد
زینب جان ، تا دیروز مفهوم عشق را نمی دانستم
امّا هم اکنون که با نام تو آشنا شدم دانستم
عشق یعنی چه !
وقتی که استوار و محکم گام بر می داشتی
و وارد مجلس یزید خونخوار می شدی
تمام ستون های قصر می لرزید از هیبت و وقار تو
آن روز کوه هم در مقابل تو خم می شد
و زانوان خستۀ خاک خوردۀ تو را می بوسید
اگر تو را چنین می دید !
در مقابل نامرد ترین مرد دنیا ایستاده بودی و محکم می گفتی :
یزید بن معاویه ! پیروز میدان ما هستیم .
با خود گفتم آیا این زینب است ! سکوت کردی
تا با سکوتت مقام زین العابدین را فاش کنی
سپری بودی در راه مدینه برای زنان و کودکان
و پدری بودی برای دردانۀ حسین ! رقیه و دیگر یتیمان
هنوز نمی دانم ، تو زن بودی یا مرد ،
سپر بودی یا خنجر ، مادر بودی یا پدر
امّا هر چه بودی می دانم که زینب حسین بودی
و این را می دانم که شجاعت و بلاغت را از پدرت ، صبر
و تحمل را از مادرت و برادر مظلومت حسن و سخاوت و مردانگی ات را از حسین ، سید و سرور شهیدان کربلا
آموخته ای !
مینا ثمره جهانی
13 ساله از کرمان
[[page 3]]
انتهای پیام /*